کبنا ؛
اکبر مهدیپور
مراسم روز خبرنگار امسال دهدشت قطعاً روز متفاوتی بود؛ روزی که اصحاب رسانه که همیشه میهمان مراسمات بودند این بار میزبان بودند و خبرنگاران به عنوان چشم بینای جامعه رسالتی سنگین بر دوش دارند؛ آنچه مراسم روز خبرنگار امسال را متفاوت کرده بود انتقادات صریح و تلخ خبرنگاران از عملکرد نماینده کهگیلویهی بزرگ بود. خبرنگاری که در پاسخ به انتقاد همکارش از خلف وعدهی نماینده که قول تجلیل از خبرنگاران در مراسم سال قبل را داده بود اما هیچ وقت آن قول عملی نشد و سالی گذشت؛ که با صدای بلند گفت: تقدیر از خبرنگاران را نمیخواهیم اما جناب هاشمی من فقط یک توقع از شما دارم و آن هم این است که اینقدر قول به مردم ندهید. این خواهش شروع سلسه انتقاداتی بود که به عملکرد نماینده کهگیلویه وارد شد و شنیدن این سخن از زبان خبرنگاری که چشم بینای جامعه است تکان دهنده و نگران کننده است. خبرنگارانی که از زیر پوست کهگیلویهی بزرگ خبر دارند و عمق تو خالی بودن بعضی وعدهها را به بهترین شکل درک کردهاند. زیرا واقعیت میدانی هر شهر و دیاری را بیش و پیش از همه خبرنگاران میبینند و درک واقعی از فضا و محیط هر دیار دارند. بنابراین نگرانی بجا و دردناکی است که از جانب خبرنگاران به جامعه مخابره شد و واقعیتها بیشتر برای مردم روشن شد. البته انتقاد از خلف وعدهی محدود به خبرنگاران نشد و حتی مجری مراسم با لحنی تلخ قول نماینده در مراسم پارسال را در ایجاد مرکزی فرهنگی هنری در خور شأن و جایگاه کهگیلویه یادآور شد و زبان به شکوه و گلایه گشود. آن چیزی که نگرانی بیشتر را میافزاید این است که کانال اطلاع رسانی نماینده و مشاوران و قلم بدستان به طور مستمر و مکرر فضای مجازی را آماج انواع و اقسام وعدهها و پروژهها و... از طرف نماینده قرار دادهاند و در این بین مراسم روز خبرنگار فرصتی بود تا واقعیتها بیشتر برای مردم روشن شود و البته انتظار جامعه از قشر دلسوز و بیتوقع خبرنگار چیزی جز بیان حقایق و واقعیتها نبوده و نیست. خبرنگارانی که گلایه از وعدههای زیاد اما محقق نشده به مردم کهگیلویه دادند و خواستار اصلاح این رویه شدند و گلایه زمانی تلختر میشود که بدانیم امثال بهزادها که در عسلویه جان دادند چشم امید به این وعدهها بودند که اشتغالی در دیار کهگیلویه ایجاد میشود و به جای مهاجرت در وطن خود کار کنند. اگر چه جسم بهزاد و بهزادها پژمرد اما روح بهزاد و دیگر جوانان پرپر شده شاهد و ناظراند و وقتی متوجه بشوند که سلام بر پتروشیمی و مارون و فسفات تنها شعاری برای رسیدن به هدف بود هم میشکنند و هم در موعد مقرر جواب محکمی از نوع «نه بزرگ» خواهند داد. اگر «محمد شمشیری» فرسنگها آن طرفتر در استرالیا و در دیار غربت به فاجعه بارترین شکل ممکن سه سال را تحمل کرد و به تلخترین شکل ممکن پر کشید اما دردش با بهزاد یکی بود. او هم درد رفاه و اشتغال را داشت. بنابراین خبرنگاران مسئولند؛ مسئول روشن ساختن واقعیات تا بهزادها و محمدها تکلیف خود را برای دور بعد بدانند؛ تکلیف خود را با وعدهها بدانند. تکلیف خود را با پتروشیمی و مارون و کوثر بدانند؛ با جادهی پاتاوه و طسوج و چرام و دیشموک و قلعه رئیسی بدانند. همان جادههایی که فرشتهی مرگ جوانانی از دیارم را آغوش گرفت همان طور که جادههای عسلویه؛ کنگان و امیدیه بعضی از جوانان کهگیلویه در آنها مرگ را در آغوش گرفتند. بنابراین روز خبرنگار امسال به تلخترین شکل ممکن مطالبات مردم کهگیلویه از نمایندهشان را مطرح کردند و فریاد اعتراض از این وعده و قول سر دادند و نارضایتی خویش را اعلام کردند. بنابراین میتوان گفت مراسم امسال زنگ خطر جدی برای نمایندهای بود.
اکبر مهدیپور
مراسم روز خبرنگار امسال دهدشت قطعاً روز متفاوتی بود؛ روزی که اصحاب رسانه که همیشه میهمان مراسمات بودند این بار میزبان بودند و خبرنگاران به عنوان چشم بینای جامعه رسالتی سنگین بر دوش دارند؛ آنچه مراسم روز خبرنگار امسال را متفاوت کرده بود انتقادات صریح و تلخ خبرنگاران از عملکرد نماینده کهگیلویهی بزرگ بود. خبرنگاری که در پاسخ به انتقاد همکارش از خلف وعدهی نماینده که قول تجلیل از خبرنگاران در مراسم سال قبل را داده بود اما هیچ وقت آن قول عملی نشد و سالی گذشت؛ که با صدای بلند گفت: تقدیر از خبرنگاران را نمیخواهیم اما جناب هاشمی من فقط یک توقع از شما دارم و آن هم این است که اینقدر قول به مردم ندهید. این خواهش شروع سلسه انتقاداتی بود که به عملکرد نماینده کهگیلویه وارد شد و شنیدن این سخن از زبان خبرنگاری که چشم بینای جامعه است تکان دهنده و نگران کننده است. خبرنگارانی که از زیر پوست کهگیلویهی بزرگ خبر دارند و عمق تو خالی بودن بعضی وعدهها را به بهترین شکل درک کردهاند. زیرا واقعیت میدانی هر شهر و دیاری را بیش و پیش از همه خبرنگاران میبینند و درک واقعی از فضا و محیط هر دیار دارند. بنابراین نگرانی بجا و دردناکی است که از جانب خبرنگاران به جامعه مخابره شد و واقعیتها بیشتر برای مردم روشن شد. البته انتقاد از خلف وعدهی محدود به خبرنگاران نشد و حتی مجری مراسم با لحنی تلخ قول نماینده در مراسم پارسال را در ایجاد مرکزی فرهنگی هنری در خور شأن و جایگاه کهگیلویه یادآور شد و زبان به شکوه و گلایه گشود. آن چیزی که نگرانی بیشتر را میافزاید این است که کانال اطلاع رسانی نماینده و مشاوران و قلم بدستان به طور مستمر و مکرر فضای مجازی را آماج انواع و اقسام وعدهها و پروژهها و... از طرف نماینده قرار دادهاند و در این بین مراسم روز خبرنگار فرصتی بود تا واقعیتها بیشتر برای مردم روشن شود و البته انتظار جامعه از قشر دلسوز و بیتوقع خبرنگار چیزی جز بیان حقایق و واقعیتها نبوده و نیست. خبرنگارانی که گلایه از وعدههای زیاد اما محقق نشده به مردم کهگیلویه دادند و خواستار اصلاح این رویه شدند و گلایه زمانی تلختر میشود که بدانیم امثال بهزادها که در عسلویه جان دادند چشم امید به این وعدهها بودند که اشتغالی در دیار کهگیلویه ایجاد میشود و به جای مهاجرت در وطن خود کار کنند. اگر چه جسم بهزاد و بهزادها پژمرد اما روح بهزاد و دیگر جوانان پرپر شده شاهد و ناظراند و وقتی متوجه بشوند که سلام بر پتروشیمی و مارون و فسفات تنها شعاری برای رسیدن به هدف بود هم میشکنند و هم در موعد مقرر جواب محکمی از نوع «نه بزرگ» خواهند داد. اگر «محمد شمشیری» فرسنگها آن طرفتر در استرالیا و در دیار غربت به فاجعه بارترین شکل ممکن سه سال را تحمل کرد و به تلخترین شکل ممکن پر کشید اما دردش با بهزاد یکی بود. او هم درد رفاه و اشتغال را داشت. بنابراین خبرنگاران مسئولند؛ مسئول روشن ساختن واقعیات تا بهزادها و محمدها تکلیف خود را برای دور بعد بدانند؛ تکلیف خود را با وعدهها بدانند. تکلیف خود را با پتروشیمی و مارون و کوثر بدانند؛ با جادهی پاتاوه و طسوج و چرام و دیشموک و قلعه رئیسی بدانند. همان جادههایی که فرشتهی مرگ جوانانی از دیارم را آغوش گرفت همان طور که جادههای عسلویه؛ کنگان و امیدیه بعضی از جوانان کهگیلویه در آنها مرگ را در آغوش گرفتند. بنابراین روز خبرنگار امسال به تلخترین شکل ممکن مطالبات مردم کهگیلویه از نمایندهشان را مطرح کردند و فریاد اعتراض از این وعده و قول سر دادند و نارضایتی خویش را اعلام کردند. بنابراین میتوان گفت مراسم امسال زنگ خطر جدی برای نمایندهای بود.