تاریخ انتشار
يکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۴۷
کد مطلب : ۲۶۴۹۹۷
فیلسوف دیوانه، از مرگ خودخواسته! تا آگاهی از زمان مرگ! /نقش یک زن در تغییر مسیر زندگی حسین پناهی
۰
کبنا ؛بیشک حسین پناهی یکی از نخبگان فرهنگی ایران بوده است که هرچه از زمان مرگ وی میگذرد، مجهولاتی از زندگی و عقاید وی بیشتر نمایان میشود تا نشان از این باشد که ما مردمی هستیم که در عین علاقه به شعر و شاعری و فرهنگ اما چندان با چهرههای فرهنگی خود در زمان زنده بودن، آشنا نیستیم و باید پس از مرگش سالها کنکاش و جستجو کنیم و مستندات تهیه کنیم تا وی را بهتر بشناسیم.
ما بدهکاریم!
به کسانی که صمیمانه زما پرسیدند:
«معذرت میخواهم چندم مرداد است؟»
و نگفتیم
چون که مرداد
گور عشق گلخون رنگ دل ما بوده است!
وقتی حسین پناهی این شعر را سرود اگر کسی هم به آن دسترسی داشته چندان برایش مهم نبود اما وقتی زمان فوت حسین پناهی تقارن عجیبی با این شعر پیدا میکند، تازه به تفسیر آن میپردازیم تا عدهای بگویند که حسین پناهی از اول زمان مرگ خود را میدانست و یکی هم مانند یغما گلرویی بگوید مرگ حسین پناهی، خودخواسته بود (خودکشی)!
به گزارش تابناک کهگیلویه و بویراحمد، جمشید ارجمند در گزارشی موضوع تولد تا مرگ حسین پناهی را روایت کرده است که در سایت بویرنیوز منتشر شده است. در این گزارش آمده است:
ششم شهریور سال ۱۳۳۵ روستای دژکوه سوق در استان کهگیلویه و بویراحمد روز بزرگی را تجربه کرد. آن روز داغ تابستانی کودکی متولد شد که به تعبیر خودش «هیچکس نبود و همیشه گریه میکرد، ولی اگر نبود زمین تعادلش را از دست میداد.»
حسین پناهی؛ فیلسوف، شاعر و هنرمند معاصر ایرانی پس از گذراندن دوران تحصل در بهبهان به خواست پدرش راهی مدرسهی آیتالله گلپایگانی شد و پس از آن برای ارشاد مردم در کسوت روحانی به زادگاهش بازگشت ولی حکایت یک زن فقیر و ظرف روغنش که تمام دارائیش بود سرنوشت حسین را عوض کرد!
زنی برای پرسش مسئلهای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت و از حسین پرسید که فضلهی موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه میدانست روغن نجس است (روغن محلی معمولاً در تابستان از حرارت دادن کره به دست میآید و در هوای آزاد و با توجه به گرم بودن هوا در تابستان روغن همیشه به صورت مایع است)، ولی این را هم میدانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانوادهاش را باید تأمین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آن را دربیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علیرغم فشارهای اطرافیان نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد.
ازدواج و شروع دوران هنری
حسین ابتدا به شوشتر رفت و سپس به اهواز عزیمت کرد و پس از دو سال از تجربه شغلهای گوناگون به دژکوه برگشت و با همسرش (شوکت) ازدواج کرد.
پس از این ازدواج حسین مجددا به اهواز بازگشت و طی سه سال حضور در این شهر صاحب دو دختر بنامهای لیلا و آنا شد که تولد فرزند دوم مقارن با شروع فعالیتهای فرهنگی پناهی بود. البته وی فرزند دیگری بنام سینا نیز دارد. بعد از این مدت وی بار سفر بسوی تهران بست و در یکی از مقبرههای خصوصی امامزاده قاسم به مدت یک سال سکونت داشت و در مدرسهی هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامهنویسی را گذراند.
شروع فعالیت رسمی بازیگری
حسین بازیگری را با محله بهداشت آغاز کرد اما نقطه عطف دوران حرفهای او پخش نمایش «دو مرغابی در مه» از تلویزیون بود که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی میکرد، که در ان خوش درخشید و با پخش نمایشهای تلویزیونی دیگرش، طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت. نمایشهای دو مرغابی در مه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، او یکی از پرکارترین و نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.
لحن کودکانه و خاص حسین پناهی بهمراه طنز تلخش باعث شد خیلی زودتر از آنچه که تصور میشد، وی این راه را بپیماید و خیلی زود به یکی از پرکارترین بازیگران سینما و تلویزیون تبدیل شد آنگونه که نقل شده است وی در سالهای ۷۶ و ۷۷ جزء گرانترین بازیگرهای سینما و تلویزیون محسوب میشد.
اکثر کسانی که حسین را از نزدیک میشناختند معتقدند وی بیش از اینکه بازیگر باشد، شاعر بود اما نصرالله حکمت در کتاب «فیلسوف دیوانه» با اشاره به خاطرهای از مدیر یکی از انتشاراتیهایی که برای اولین بار به خود جرات داد اشعار متفاوت و خیال انگیز حسین پناهی که از زاویه متفاوتی به جهان مینگریست، را منتشر کند به وی لقب فیلسوف داد که اتفاقا این نام بر حسین ماند و بعدها طرفداران پرشمار وی لقب» فیلسوف قرن» را برای وی برگزیدند.
حسین همچنان در عرصه هنر درخشید، اما هیچ تغییری در روحیات او پدیدار نشد و همچنان صفا و صمیمیت در لحن کودکانه او پابرجا میماند که در واقع کلید موفقیت وی حفظ همین روحیات و در واقع «خود بودن» حسین بود.
فیلم سینمایی» سایه خیال» نوشته مسعود جعفری جوزانی که سال ۱۳۶۹ توسط حسین دلیر ساخته شد، با بازی عزت الله انتظامی، حسین پناهی و حمید جیلی از آثاریست که میتوان رگههایی از شخصیت واقعی حسین پناهی را در آن جستجو کرد. در این روایت شاعر بودن، فقر، عاشق پیشگی و نحوه ورود بازیگر نقش اول به محافل هنری بیشباهت به زندگی واقعی حسین پناهی نیست.
مرگ پرحاشیه
سرانجام ۱۴ مرداد سال ۱۳۸۳ صدای پای مرگ در خانه حسین پیچید و او را به سکوت ابدی فرو برد و آنگونه که خودش میگفت:
«پابرهنه با قافله به نامعلوم میروم،
با پاهای کودکیام، عطر برگهها،
مسحور سایه کوه، که میبرد با خود رنگ و نور را.
پولک پای مرغ، کفش نو، کیف نو و جهان هراسناک کهنه،
آه سوزناک سگ،
سالهای سال است که به دنبال تو میدوم،
پروانه زرد، و تو از شاخه روز به شاخه شب میپری
و همچنان…»
پس از این فوت ایشان به خواست خودش در زادگاهش و در کنار قبر مادرش در آغوش خاک آرام گرفت، چنانکه پیشتر گفته بود: » به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد.»
هر چند علت مرگ پناهی سکته قلبی اعلام شد، اما چند سال بعد از این اتفاق یغما گلرویی شاعر و ترانه سرا در یادداشتی با عنوان مرگ خودخوانده تلویحا مرگ حسین پناهی را خودکشی عنوان کرد که البته این یادداشت با واکنش آنا پناهی همراه بود که وی در جوابیهای شدیدا این موضوع را تکذیب کرد و با تاکید بر سکته قلبی پناهی، یغما گلرویی را به دروغگویی متهم کرد و وی را نارفیق خواند که گلرویی در یادداشت دیگری بر سخنان خود تاکید کرد!
هر چه بود آن روز تلخ نفسهای مردی پایان یافت که با بازی در بیش از ۲۰ فیلم سینمایی، ۲۱ مجموعه تلویزیونی و ۲ تله تئاتر و همچنین تالیف ۱۷ کتاب – شعر و دریافت سه جایزه معتبر برای همیشه از میان ما رفت اما روز به روز بر دوستدارانش افزوده میگردد.
یادش گرامی و روانش شاد…
مقبره حسین پناهی در سوق
ما بدهکاریم!
به کسانی که صمیمانه زما پرسیدند:
«معذرت میخواهم چندم مرداد است؟»
و نگفتیم
چون که مرداد
گور عشق گلخون رنگ دل ما بوده است!
وقتی حسین پناهی این شعر را سرود اگر کسی هم به آن دسترسی داشته چندان برایش مهم نبود اما وقتی زمان فوت حسین پناهی تقارن عجیبی با این شعر پیدا میکند، تازه به تفسیر آن میپردازیم تا عدهای بگویند که حسین پناهی از اول زمان مرگ خود را میدانست و یکی هم مانند یغما گلرویی بگوید مرگ حسین پناهی، خودخواسته بود (خودکشی)!
به گزارش تابناک کهگیلویه و بویراحمد، جمشید ارجمند در گزارشی موضوع تولد تا مرگ حسین پناهی را روایت کرده است که در سایت بویرنیوز منتشر شده است. در این گزارش آمده است:
ششم شهریور سال ۱۳۳۵ روستای دژکوه سوق در استان کهگیلویه و بویراحمد روز بزرگی را تجربه کرد. آن روز داغ تابستانی کودکی متولد شد که به تعبیر خودش «هیچکس نبود و همیشه گریه میکرد، ولی اگر نبود زمین تعادلش را از دست میداد.»
حسین پناهی؛ فیلسوف، شاعر و هنرمند معاصر ایرانی پس از گذراندن دوران تحصل در بهبهان به خواست پدرش راهی مدرسهی آیتالله گلپایگانی شد و پس از آن برای ارشاد مردم در کسوت روحانی به زادگاهش بازگشت ولی حکایت یک زن فقیر و ظرف روغنش که تمام دارائیش بود سرنوشت حسین را عوض کرد!
زنی برای پرسش مسئلهای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت و از حسین پرسید که فضلهی موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه میدانست روغن نجس است (روغن محلی معمولاً در تابستان از حرارت دادن کره به دست میآید و در هوای آزاد و با توجه به گرم بودن هوا در تابستان روغن همیشه به صورت مایع است)، ولی این را هم میدانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانوادهاش را باید تأمین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آن را دربیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علیرغم فشارهای اطرافیان نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد.
ازدواج و شروع دوران هنری
حسین ابتدا به شوشتر رفت و سپس به اهواز عزیمت کرد و پس از دو سال از تجربه شغلهای گوناگون به دژکوه برگشت و با همسرش (شوکت) ازدواج کرد.
پس از این ازدواج حسین مجددا به اهواز بازگشت و طی سه سال حضور در این شهر صاحب دو دختر بنامهای لیلا و آنا شد که تولد فرزند دوم مقارن با شروع فعالیتهای فرهنگی پناهی بود. البته وی فرزند دیگری بنام سینا نیز دارد. بعد از این مدت وی بار سفر بسوی تهران بست و در یکی از مقبرههای خصوصی امامزاده قاسم به مدت یک سال سکونت داشت و در مدرسهی هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامهنویسی را گذراند.
شروع فعالیت رسمی بازیگری
حسین بازیگری را با محله بهداشت آغاز کرد اما نقطه عطف دوران حرفهای او پخش نمایش «دو مرغابی در مه» از تلویزیون بود که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی میکرد، که در ان خوش درخشید و با پخش نمایشهای تلویزیونی دیگرش، طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت. نمایشهای دو مرغابی در مه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، او یکی از پرکارترین و نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.
لحن کودکانه و خاص حسین پناهی بهمراه طنز تلخش باعث شد خیلی زودتر از آنچه که تصور میشد، وی این راه را بپیماید و خیلی زود به یکی از پرکارترین بازیگران سینما و تلویزیون تبدیل شد آنگونه که نقل شده است وی در سالهای ۷۶ و ۷۷ جزء گرانترین بازیگرهای سینما و تلویزیون محسوب میشد.
اکثر کسانی که حسین را از نزدیک میشناختند معتقدند وی بیش از اینکه بازیگر باشد، شاعر بود اما نصرالله حکمت در کتاب «فیلسوف دیوانه» با اشاره به خاطرهای از مدیر یکی از انتشاراتیهایی که برای اولین بار به خود جرات داد اشعار متفاوت و خیال انگیز حسین پناهی که از زاویه متفاوتی به جهان مینگریست، را منتشر کند به وی لقب فیلسوف داد که اتفاقا این نام بر حسین ماند و بعدها طرفداران پرشمار وی لقب» فیلسوف قرن» را برای وی برگزیدند.
حسین همچنان در عرصه هنر درخشید، اما هیچ تغییری در روحیات او پدیدار نشد و همچنان صفا و صمیمیت در لحن کودکانه او پابرجا میماند که در واقع کلید موفقیت وی حفظ همین روحیات و در واقع «خود بودن» حسین بود.
فیلم سینمایی» سایه خیال» نوشته مسعود جعفری جوزانی که سال ۱۳۶۹ توسط حسین دلیر ساخته شد، با بازی عزت الله انتظامی، حسین پناهی و حمید جیلی از آثاریست که میتوان رگههایی از شخصیت واقعی حسین پناهی را در آن جستجو کرد. در این روایت شاعر بودن، فقر، عاشق پیشگی و نحوه ورود بازیگر نقش اول به محافل هنری بیشباهت به زندگی واقعی حسین پناهی نیست.
مرگ پرحاشیه
سرانجام ۱۴ مرداد سال ۱۳۸۳ صدای پای مرگ در خانه حسین پیچید و او را به سکوت ابدی فرو برد و آنگونه که خودش میگفت:
«پابرهنه با قافله به نامعلوم میروم،
با پاهای کودکیام، عطر برگهها،
مسحور سایه کوه، که میبرد با خود رنگ و نور را.
پولک پای مرغ، کفش نو، کیف نو و جهان هراسناک کهنه،
آه سوزناک سگ،
سالهای سال است که به دنبال تو میدوم،
پروانه زرد، و تو از شاخه روز به شاخه شب میپری
و همچنان…»
پس از این فوت ایشان به خواست خودش در زادگاهش و در کنار قبر مادرش در آغوش خاک آرام گرفت، چنانکه پیشتر گفته بود: » به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد.»
هر چند علت مرگ پناهی سکته قلبی اعلام شد، اما چند سال بعد از این اتفاق یغما گلرویی شاعر و ترانه سرا در یادداشتی با عنوان مرگ خودخوانده تلویحا مرگ حسین پناهی را خودکشی عنوان کرد که البته این یادداشت با واکنش آنا پناهی همراه بود که وی در جوابیهای شدیدا این موضوع را تکذیب کرد و با تاکید بر سکته قلبی پناهی، یغما گلرویی را به دروغگویی متهم کرد و وی را نارفیق خواند که گلرویی در یادداشت دیگری بر سخنان خود تاکید کرد!
هر چه بود آن روز تلخ نفسهای مردی پایان یافت که با بازی در بیش از ۲۰ فیلم سینمایی، ۲۱ مجموعه تلویزیونی و ۲ تله تئاتر و همچنین تالیف ۱۷ کتاب – شعر و دریافت سه جایزه معتبر برای همیشه از میان ما رفت اما روز به روز بر دوستدارانش افزوده میگردد.
یادش گرامی و روانش شاد…
مقبره حسین پناهی در سوق