مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛پیمان فرامرزی
فاصله بین قتل آتنا اصلانی در اردبیل تا بنیتا ۸ ماهه در تهران تنها چند روز بود در همین چند روز در حاشیه مهم بودن این دو قتل، از قتلهای کودکان دیگری هم خبر آمد، خبرهایی که نه تایید شد و نه تکذیب. گذشته از قتل و کشته شدن کودکان موارد بسیاری از قتل بزرگسالان هم روزانه رسانهای میشود اما یک سوال بسیار مهم: اینهمه قتل چرا عادی است؟
چرا مثلا یک قتل و حمله با چاقو در فلان کشور غربی اینقدر مهم میشود که صدا و سیمای ما حتی از تحلیلگران سیاسی هم برای شکافتن عمق ماجرا استفاده میکند اما صفحات پر از قتل حوادث روزنامهها هیچگاه مهم نمیشوند و بیشتر جنبه سرگرمی دارند؟
بحث شیوع قتل از جنبههای مختلف روانی، اجتماعی، حقوقی و قضایی و رسانهای قابل بررسی است اما اینجا تنها به بررسی آیتم آخر یعنی رسانهها میپردازم و بقیه را وامی گذارم که انشالله متخصصان آن حوزهها خودشان پاسخ دهند.
روزانه اگر صفحه حوادث روزنامهها را نگاهی بیاندازیم محال است که شاهد حداقل خبر یکی دو قتل نباشیم. قتلهای فجیعی که خبرنگار دست به قلم هم آن را به شدت آراسته و جذاب کرده و از حد یک حادثه احساسی خارج و تبدیل به یک روایت جنایی نموده است.
بارها بین رسانهها و رسانهشناسان در حوزه صفحه حوادث اختلاف نظر پیش آمده اما نقطه مشترک تحلیل آنها پرمخاطب بودن این صفحه است و این یعنی ما کاری کردهایم که ذائقه خواننده ایرانی به سمت خواندن حوادث دهشتناکی رفته است که به جای آنکه احساساتش از خواندن آن جریحه دار شود، سرگرم میشود و لذت هم میبرد.
رسانه ملی هم سالهاست که با عالم واقعیت در این حوزه بیگانه است و همین مجموعه عملکرد رسانهای سبب شده که قتل عادی شود. همین عملکرد ماست-البته بدون در نظر گرفتن سایر آیتم ها- که سبب گشته کسی سر جای پارک قمه بکِشد و آدم بُکشد.
این روزها فارغ از چند ماجرای مهم رسانهای شده مثلا آتنا و بنیتای عزیزمان اما در بقیه موارد تا نام قتل را میشنویم میگوییم اعدام کنید، حتی در ماجرهای جگرسوز همین دو دختر عزیزمان هم میگوییم زود اعدام کنید برود پی کارش! اما کسی نمیگوید چرا باید وقتی برای بستن در پارکینگ ماشینت را چند لحظه بیصاحب میگذاری باید آن را با دختر ۸ ماههات به سرقت ببرند و بعدهم جنازه دخترت بیاید؟
تا کی قرار است که زن با همکاری دوست نامشروعش شوهرش را بکشد یا شوهر، دوست بودن با زنش را بهانه کند و آدم مثله کند. تا کی باید ما سرجای پارک، خوردن آیینه خودرو، چند هزارتومان پول، عشق و عاشقی همدیگر را تکه تکه کنیم (به استناد صفحه حوادث روزنامهها).
رسانهها باید دست از سر جذاب کردن و جنایی کردن ماجراهای قتل و آدم کشی بردارند و آنها را به گونهای به جامعه عرضه کنند که اتفاق مهمی افتاده تا هم احساسات عمومی جامعه و هم حرکت مسئولان به سمت راهکاری اساسیتر از فقط مجازات حرکت کند.
پ. ن: یک نکته خارج از بحث فوق هم اینکه مهمترین نهاد در حل چنین بحرانهایی مجلس است نمایندگان ما در مجلس انگار اشرافی بر مسائل اجتماعی مهم کشور ندارند، قانون آنهاست که میتواند محرک سایر قوا در این زمینه باشد اما علی رغم دو قتل اخیر جز در چند مصاحبه، مجلسی که در نصف عمرِ پارلمانی مثل فرانسه؛ ۵-۶ برابر آن قانون تدوین کرده، اقدامی اساسی از جمله حرکت به سمت قانونی در حوزه کاهش آسیبهای اجتماعی بویژه قتل کودکان ندیدیم. آقایان و بانوان نماینده آسفالت و آبرسانی کار شما نیست!
روزنامه نگار
فاصله بین قتل آتنا اصلانی در اردبیل تا بنیتا ۸ ماهه در تهران تنها چند روز بود در همین چند روز در حاشیه مهم بودن این دو قتل، از قتلهای کودکان دیگری هم خبر آمد، خبرهایی که نه تایید شد و نه تکذیب. گذشته از قتل و کشته شدن کودکان موارد بسیاری از قتل بزرگسالان هم روزانه رسانهای میشود اما یک سوال بسیار مهم: اینهمه قتل چرا عادی است؟
چرا مثلا یک قتل و حمله با چاقو در فلان کشور غربی اینقدر مهم میشود که صدا و سیمای ما حتی از تحلیلگران سیاسی هم برای شکافتن عمق ماجرا استفاده میکند اما صفحات پر از قتل حوادث روزنامهها هیچگاه مهم نمیشوند و بیشتر جنبه سرگرمی دارند؟
بحث شیوع قتل از جنبههای مختلف روانی، اجتماعی، حقوقی و قضایی و رسانهای قابل بررسی است اما اینجا تنها به بررسی آیتم آخر یعنی رسانهها میپردازم و بقیه را وامی گذارم که انشالله متخصصان آن حوزهها خودشان پاسخ دهند.
روزانه اگر صفحه حوادث روزنامهها را نگاهی بیاندازیم محال است که شاهد حداقل خبر یکی دو قتل نباشیم. قتلهای فجیعی که خبرنگار دست به قلم هم آن را به شدت آراسته و جذاب کرده و از حد یک حادثه احساسی خارج و تبدیل به یک روایت جنایی نموده است.
بارها بین رسانهها و رسانهشناسان در حوزه صفحه حوادث اختلاف نظر پیش آمده اما نقطه مشترک تحلیل آنها پرمخاطب بودن این صفحه است و این یعنی ما کاری کردهایم که ذائقه خواننده ایرانی به سمت خواندن حوادث دهشتناکی رفته است که به جای آنکه احساساتش از خواندن آن جریحه دار شود، سرگرم میشود و لذت هم میبرد.
رسانه ملی هم سالهاست که با عالم واقعیت در این حوزه بیگانه است و همین مجموعه عملکرد رسانهای سبب شده که قتل عادی شود. همین عملکرد ماست-البته بدون در نظر گرفتن سایر آیتم ها- که سبب گشته کسی سر جای پارک قمه بکِشد و آدم بُکشد.
این روزها فارغ از چند ماجرای مهم رسانهای شده مثلا آتنا و بنیتای عزیزمان اما در بقیه موارد تا نام قتل را میشنویم میگوییم اعدام کنید، حتی در ماجرهای جگرسوز همین دو دختر عزیزمان هم میگوییم زود اعدام کنید برود پی کارش! اما کسی نمیگوید چرا باید وقتی برای بستن در پارکینگ ماشینت را چند لحظه بیصاحب میگذاری باید آن را با دختر ۸ ماههات به سرقت ببرند و بعدهم جنازه دخترت بیاید؟
تا کی قرار است که زن با همکاری دوست نامشروعش شوهرش را بکشد یا شوهر، دوست بودن با زنش را بهانه کند و آدم مثله کند. تا کی باید ما سرجای پارک، خوردن آیینه خودرو، چند هزارتومان پول، عشق و عاشقی همدیگر را تکه تکه کنیم (به استناد صفحه حوادث روزنامهها).
رسانهها باید دست از سر جذاب کردن و جنایی کردن ماجراهای قتل و آدم کشی بردارند و آنها را به گونهای به جامعه عرضه کنند که اتفاق مهمی افتاده تا هم احساسات عمومی جامعه و هم حرکت مسئولان به سمت راهکاری اساسیتر از فقط مجازات حرکت کند.
پ. ن: یک نکته خارج از بحث فوق هم اینکه مهمترین نهاد در حل چنین بحرانهایی مجلس است نمایندگان ما در مجلس انگار اشرافی بر مسائل اجتماعی مهم کشور ندارند، قانون آنهاست که میتواند محرک سایر قوا در این زمینه باشد اما علی رغم دو قتل اخیر جز در چند مصاحبه، مجلسی که در نصف عمرِ پارلمانی مثل فرانسه؛ ۵-۶ برابر آن قانون تدوین کرده، اقدامی اساسی از جمله حرکت به سمت قانونی در حوزه کاهش آسیبهای اجتماعی بویژه قتل کودکان ندیدیم. آقایان و بانوان نماینده آسفالت و آبرسانی کار شما نیست!
روزنامه نگار