تاریخ انتشار
پنجشنبه ۲۲ تير ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۳۷
کد مطلب : ۲۶۰۱۶۹
وقتی فرماندار گچساران میخواهد به گوش دختری سیلی بزند
۰
کبنا ؛خدیجه مظاهرپور*
سکانس اول: مصاحبه با شهردار
امروز تصمیم گرفتم به شهرداری بروم و با شهردار در مورد مشکل همیشگی کانال فاضلاب صحبت کنم. تا حالا با شهردار از نزدیک ملاقات و صحبت نکرده بودم. به اتاق انتظار برای ملاقات رفتم و خدا را شکر زود نوبت به من رسید و زیاد معطل نماندم. به جز من دو سه نفر دیگر نیز برای مشکلاتشان پیش شهردار بودند و از آنجایی که افرادی مسن و سختی کشیده به تظر میرسیدند و البته قبل از من نوبت داشتند، بنابراین شهردار سریعاً کار ایشان را انجام داد و سرانجام نوبت به من رسید. من تا حالا ایشان را از نزدیک ندیده بودم و از آنجایی که دکترای فلسفه که روانشناسی نیز بخشی از آن محسوب میشود، دارم، رفتار آقای شهردار با مراجعین را از نزدیک بررسی میکردم و برایم عجیب بود که ایشان چقدر خوش اخلاق و مهربان هستند. نوبت به من که رسید، شروع کردم به صحبت در مورد مشکل ابدی کانال فاضلاب و ایشان در حضور خودم به مسوول مربوطه برای حل مشکل تماس گرفتند و البته به دلایلی که من کاملاً توجیه شدم، مشکل کانال هم آنان بر سر جای خود باقیست و در پایان به ایشان گفتم من خبرنگار هستم و ایشان با خنده و شوخی گفتند اگر میدانستم خبرنگار هستی خیلی بهتر برخورد میکردم، کاش زودتر گفته بودی و به این ترتیب من با قانع شدن از حرفهای شهردار از ایشان خداحافظی کردم، در حالی که همچنان داشتند از من به خاطر اینکه با یک خبرنگار میتوانست برخورد بهتری داشته باشد، عذر خواهی میکردند و در پایان، برای احترام از جای خود بلند شدند و خداحافظی کردیم.
سکانس دوم: مصاحبه با فرماندار
امروز تصمیم دارم با فرماندار برای اولین بار صحبت کنم و سوالاتی که همیشه ذهنم را به خود مشغول کرده، از ایشان بپرسم. سوالات اساسی که باعث محرومیت استان و گچساران شده. اینجا نیز برای بار اول بود که میآمدم و کاملاً با همه اماکن ناآشنا. برای اینکه در شلوغی مراجعین گرفتار نشوم، راس ساعت هشت فرمانداری بودم ولی با این وجود قبل از من چندین نفر آمده بودندبا هدایت چند تن از مراجعین به محل مربوطه هدایت شدم و اسم خود را نزد مسوول جلسه ثبت کردم، حدودا نفر ده تا پانزدهم بودم و باید خیلی منتظر میماندم تا در نهایت نوبت من شد. خود را معرفی کردم و گفتم که از سایت کبنا نیوز آمدهام و البته اولین روز کاری من به عنوان خبرنگار رسمی است. ایشان با شنیدن اسم کبنا نیوز، گفتند که به هیچ وجه نه با هیچ سایتی و بالاخص با کبنا نیوز مصاحبه نمیکند. چند روز قبل از این برای ایشان پیام داده بودم که میخواهم با ایشان مصاحبه کنم و ایشان در همان ابتدا گفته بودند که مصاحبه نمیکنند. من با علم به این موضوع و البته تعجب از اینکه ایشان حاضر به مصاحبه نیستتد به فرماندازی رفتم تا حالا که ایشان به دلایلی حاضر به مصاحبه نیستند، حداقل به عنوان یک شهروند معمولی چند سوال از ایشان بپرسم. ولی وقتی گفتم که بله من همان شخص هستم، به ناگهان به شدت عصبانی شدند که هر لحظه ممکن بود به من حمله کند. البته ایشان بدون ملاحظه محرم و نامحرم و اینکه من یک دختر جوان هستم، گفت: اگر میدانستم تو هستی از همان ابتدا یک کشیده در صورتت میکوبیدم و من با تعجب از اینکه آیا کسی که این لحظه این جملهها را بر زبان میراند، آیا فرماندار هستند، آیا ایشان مسلمان هستند و به محرم و نامحرم اعتقاد دارند،... همه چیز برایم عجیب بود. رفتار فرماندار، مصاحبه نکردنشان و... چه دلیلی دارد که یک مسوول مصاحبه نکند، این حق خبرنگار است که اطلاع رسانی کند و اخبار مخصوصا اخبار فرمانداری را آگاهی بخشی و اطلاع رسانی کند و به این شکل من با هزاران سوال بیجواب رهسپار منزل شدم.
سکانس سوم: مصاحبه با نماینده مردم گچساران در مجلس
دفتر آقای تاجگردون: تلفن دفتر به کل مسدود است و هیچکس پاسخگو نیست.
رفتن به صورت حضوری در دفتر کار ایشان در گچساران: ایشان حاضر به مصاحبه نیستند.
تلفن دفتر کار در تهران: بوق اشغال، گوشی زنگ میخوزد ولی کسی جواب نمیدهد.
تلفن آقای نماینده: بلافاصله بعد از اولین بوق، تلفن قطع میشود.
پیامک برای آقای نماینده: بعد از گذشت یک هفته از ارسال پیامک من، موبایل مرا مزین به پیامکشان فرمودند و اظهار کردند مصاحبه نمیکنند.
ملاقات مردمی با نماینده: اصلا و ابدا
با خود فکر میکردم که ایشان با رای مردم به مجلس راه پیدا کردند و حالا چند دقیقه وقت برای همین مردم ندارند. ضمن اینکه ایشان رییس کمیسیون برنامه و بودجه کشور هستند و شهر خودشان به لحاظ محرومیت و بیکاری و پارتی بازی رکورد دار است.
من همچنان در فکر این هستم که چرا یک مسوول نباید حاضر به مصاحبه با یک خبر نگار باشد. ضمن اینکه آن خبرنگار بابهترین تحصیلات عالیه مشغول کار و تحصیل هست و مسوول با پارتی بدون علم و تخصص خاصی، بر صندلی ریاست نشسته و با چنین وضعیت اسف باری، احساس برتری مطلق بر کل کره زمین دارن، چرا که مسوول یک بخش کوچک از یک شهر ناشناخته هستند.
یاللعجب! وا حیرتا!
*دانشجوی دکترای فلسفه دانشگاه تهران-خبرنگار
سکانس اول: مصاحبه با شهردار
امروز تصمیم گرفتم به شهرداری بروم و با شهردار در مورد مشکل همیشگی کانال فاضلاب صحبت کنم. تا حالا با شهردار از نزدیک ملاقات و صحبت نکرده بودم. به اتاق انتظار برای ملاقات رفتم و خدا را شکر زود نوبت به من رسید و زیاد معطل نماندم. به جز من دو سه نفر دیگر نیز برای مشکلاتشان پیش شهردار بودند و از آنجایی که افرادی مسن و سختی کشیده به تظر میرسیدند و البته قبل از من نوبت داشتند، بنابراین شهردار سریعاً کار ایشان را انجام داد و سرانجام نوبت به من رسید. من تا حالا ایشان را از نزدیک ندیده بودم و از آنجایی که دکترای فلسفه که روانشناسی نیز بخشی از آن محسوب میشود، دارم، رفتار آقای شهردار با مراجعین را از نزدیک بررسی میکردم و برایم عجیب بود که ایشان چقدر خوش اخلاق و مهربان هستند. نوبت به من که رسید، شروع کردم به صحبت در مورد مشکل ابدی کانال فاضلاب و ایشان در حضور خودم به مسوول مربوطه برای حل مشکل تماس گرفتند و البته به دلایلی که من کاملاً توجیه شدم، مشکل کانال هم آنان بر سر جای خود باقیست و در پایان به ایشان گفتم من خبرنگار هستم و ایشان با خنده و شوخی گفتند اگر میدانستم خبرنگار هستی خیلی بهتر برخورد میکردم، کاش زودتر گفته بودی و به این ترتیب من با قانع شدن از حرفهای شهردار از ایشان خداحافظی کردم، در حالی که همچنان داشتند از من به خاطر اینکه با یک خبرنگار میتوانست برخورد بهتری داشته باشد، عذر خواهی میکردند و در پایان، برای احترام از جای خود بلند شدند و خداحافظی کردیم.
سکانس دوم: مصاحبه با فرماندار
امروز تصمیم دارم با فرماندار برای اولین بار صحبت کنم و سوالاتی که همیشه ذهنم را به خود مشغول کرده، از ایشان بپرسم. سوالات اساسی که باعث محرومیت استان و گچساران شده. اینجا نیز برای بار اول بود که میآمدم و کاملاً با همه اماکن ناآشنا. برای اینکه در شلوغی مراجعین گرفتار نشوم، راس ساعت هشت فرمانداری بودم ولی با این وجود قبل از من چندین نفر آمده بودندبا هدایت چند تن از مراجعین به محل مربوطه هدایت شدم و اسم خود را نزد مسوول جلسه ثبت کردم، حدودا نفر ده تا پانزدهم بودم و باید خیلی منتظر میماندم تا در نهایت نوبت من شد. خود را معرفی کردم و گفتم که از سایت کبنا نیوز آمدهام و البته اولین روز کاری من به عنوان خبرنگار رسمی است. ایشان با شنیدن اسم کبنا نیوز، گفتند که به هیچ وجه نه با هیچ سایتی و بالاخص با کبنا نیوز مصاحبه نمیکند. چند روز قبل از این برای ایشان پیام داده بودم که میخواهم با ایشان مصاحبه کنم و ایشان در همان ابتدا گفته بودند که مصاحبه نمیکنند. من با علم به این موضوع و البته تعجب از اینکه ایشان حاضر به مصاحبه نیستتد به فرماندازی رفتم تا حالا که ایشان به دلایلی حاضر به مصاحبه نیستند، حداقل به عنوان یک شهروند معمولی چند سوال از ایشان بپرسم. ولی وقتی گفتم که بله من همان شخص هستم، به ناگهان به شدت عصبانی شدند که هر لحظه ممکن بود به من حمله کند. البته ایشان بدون ملاحظه محرم و نامحرم و اینکه من یک دختر جوان هستم، گفت: اگر میدانستم تو هستی از همان ابتدا یک کشیده در صورتت میکوبیدم و من با تعجب از اینکه آیا کسی که این لحظه این جملهها را بر زبان میراند، آیا فرماندار هستند، آیا ایشان مسلمان هستند و به محرم و نامحرم اعتقاد دارند،... همه چیز برایم عجیب بود. رفتار فرماندار، مصاحبه نکردنشان و... چه دلیلی دارد که یک مسوول مصاحبه نکند، این حق خبرنگار است که اطلاع رسانی کند و اخبار مخصوصا اخبار فرمانداری را آگاهی بخشی و اطلاع رسانی کند و به این شکل من با هزاران سوال بیجواب رهسپار منزل شدم.
سکانس سوم: مصاحبه با نماینده مردم گچساران در مجلس
دفتر آقای تاجگردون: تلفن دفتر به کل مسدود است و هیچکس پاسخگو نیست.
رفتن به صورت حضوری در دفتر کار ایشان در گچساران: ایشان حاضر به مصاحبه نیستند.
تلفن دفتر کار در تهران: بوق اشغال، گوشی زنگ میخوزد ولی کسی جواب نمیدهد.
تلفن آقای نماینده: بلافاصله بعد از اولین بوق، تلفن قطع میشود.
پیامک برای آقای نماینده: بعد از گذشت یک هفته از ارسال پیامک من، موبایل مرا مزین به پیامکشان فرمودند و اظهار کردند مصاحبه نمیکنند.
ملاقات مردمی با نماینده: اصلا و ابدا
با خود فکر میکردم که ایشان با رای مردم به مجلس راه پیدا کردند و حالا چند دقیقه وقت برای همین مردم ندارند. ضمن اینکه ایشان رییس کمیسیون برنامه و بودجه کشور هستند و شهر خودشان به لحاظ محرومیت و بیکاری و پارتی بازی رکورد دار است.
من همچنان در فکر این هستم که چرا یک مسوول نباید حاضر به مصاحبه با یک خبر نگار باشد. ضمن اینکه آن خبرنگار بابهترین تحصیلات عالیه مشغول کار و تحصیل هست و مسوول با پارتی بدون علم و تخصص خاصی، بر صندلی ریاست نشسته و با چنین وضعیت اسف باری، احساس برتری مطلق بر کل کره زمین دارن، چرا که مسوول یک بخش کوچک از یک شهر ناشناخته هستند.
یاللعجب! وا حیرتا!
*دانشجوی دکترای فلسفه دانشگاه تهران-خبرنگار