تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۹:۱۰
کد مطلب : ۲۵۴۸۷۴
به بهانه رأی بالای «روحانی»؛ رشد طبقه متوسط شهری در دهدشت
۰
کبنا ؛محسن خرامین
دو توضیح کوتاه برای وارد شدن به اصل مطلب لازم است؛
یک؛ بهانه این مطلب رأی بالای حسن روحانی در دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در شهر دهدشت است به گونه ای که تفاوت محسوسی بین رأی وی در این شهر و سایر روستاها و بخشهای شهرستان کهگیلویه وجود دارد.
دو؛ این نگاه از حوزه جامعه شناختی و مطالعات فرهنگی آن هم از زاویه بررسی طبقه متوسط برای تحلیل و چرایی رأی حسن روحانی در دهدشت به معنای تنها رهیافت و رویکرد برای تحلیل چنین اتفاقی نیست.
طبقه متوسط چیست؟ و نقش این طبقه در توسعه یک جامعه کدام است؟
طبقه متوسط همچون بسیاری دیگر از مفاهیم علوم اجتماعی دارای معنای دقیق و مورد توافقی نیست و هم در دیدگاه متفکران و هم در شاخصها اختلاف وجود دارد. من در این نوشته تعریفم از طبقه متوسط اگر چه برداشتی سلیقه ای از اکثر متفکران این حوزه است ولی بیشتر مبتنی بر تعریف ماکس وبر از این طبقه است و عامدانه و با علم به تأثیر سرمایه اقتصادی بر طبقه متوسط سعی داشتهام کمتر نگاه اقتصادی و معیشتی را دخالت دهم. وبر طبقه متوسط را یک طبقه دینامیک و پویا میدانست که بسیاری از افراد این طبقه از قشرهای محروم جامعه برخاستهاند و با تلاش و کوشش بسیار توانستهاند خود را از چنگال فقر و جهل و بیماری و ناتوانی برهانند و زندگی آبرومندی برای خود دست و پا کنند. به همین دلیل اعضای این طبقه تا حد زیادی خودساختهاند و مستقل فکر و عمل میکنند. گروههایی همچون دانشجویان، هنرمندان، فرهنگیان و ... ذیل این طبقه قرار میگیرند.
برخی از منتقدین معتقدند اساساً طبقه متوسط شهری به آن معنایی که در غرب وجود دارد در ایران شکل نگرفته است و حتی شهر به عنوان پایگاه و جایگاه اصلی طبقه متوسط آن گونه که در غرب وجود دارد در ایران نداریم. نگارنده بخشی از این نقد را قبول دارد اما نمیتوان انکار کرد جهشهای فرهنگی و اجتماعی بزرگی در بخشهایی از جامعه به وجود آمده است که این طبقه به عنوان زیربنای اصلی جامعه مدنی در طول سه دهه اخیر عامل این اتفاقات و حوادث بوده است.
با این وجود حتی اگر چنین طبقه ای با مختصات فوق در دهدشت وجود نداشته باشد نمیتوان وجود یک طیف فعال و حاضر در صحنه اتفاقات سیاسی و فرهنگی و اجتماعی را منکر شد. بخش زیادی از رأی بالا در شهر به حسن روحانی در حقیقت رأی به برنامههای وشعارهای اعلامی همچون تعامل با جهان، آزادی شبکههای اجتماعی و انجمنها، حمایت از سرمایه گذاری خارجی و ... یک رأی فرهنگی و اجتماعی است.
در انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری در شهرستان کهگیلویه از مجموع آراء ۳۸٫۲۵۴ رأی که به حسن روحانی رأی دادند، ۲۷٫۲۴۲ نفر از این تعداد رأی دهنده در خود شهر دهدشت بودند. بین این درصد از رأی با درصدی که در کلان شهرها و شهرهای بزرگ از جمله تهران، تبریز وشیراز از حسن روحانی حمایت کردند کاملاً مشابهت وجود دارد. ذکر یک نکته در پرانتز در اینجا لازم است و آن هم اینکه با وجود تاکید بر اثرگذاری و نقش طبقه متوسط در رأی به حسن روحانی و قائل بودن به چنین پایگاهی باز نمیتوان ادعا کرد همه این رأی چه در دهدشت و و چه در جاهای دیگر مطلقاً برآیند یک طبقه خاص و نگاه مطابق با تعاریف بالا باشد بلکه انگیزههای دیگری هم برای رأی دهندگان وجود داشته است که در همه دمکراسیها این تنوع طبیعی است.
نکته قابل تأمل اینکه در شهر دهدشت به عنوان نمونه انتخابی در این مقاله برخی از ابتداییترین امکانات شهری و اجتماعی و اقتصادی وجود ندارد. شهر دهدشت جز مناطق محروم در کشور تعریف میشود و ممکن است مطابق یک نگاه محاسبه گرانه انتظار میرفت در مناطقی از این دست به جهت شرایط اقتصادی ترکیب آراء به گونه دیگری باشد و مردم این شهر به شعارهای معیشتی رأی میدادند.
اما چرا دهدشت؟ با اینکه مشابه این رأی در اکثر نقاط و شهرهای کشور و حتی استان قابل مشاهده است دهدشت را از آن جهت به عنوان نمونه انتخاب کردم که در این شهر بزرگ شدهام و کماکان با آن در ارتباط هستم و تحولات و رشد طیفی از جوانان کنش گر در عرصه اجتماعی و فرهنگی را در این شهر از نزدیک تجربه کردهام.
حال آیا این اتفاق را میتوان نتیجه رشد طبقه متوسط شهری در دهدشت دانست؟ آیا چنین طبقه ای در یک شهری چون دهدشت به بلوغ رسیده است؟
برای بررسی این موضوع باید نگاه تاریخی داشت و نگاهی به گذشته و سابقه شهر دهدشت به صورت خاص انداخت و اینکه نشانههای وجود چنین طبقه ای در چنین شهری کدامند؟ و آیا اولین بار است چنین اتفاقی در دهدشت میافتد؟
رشد یک نسل آگاه و کنش گر در حوزههای فرهنگی و اجتماعی و اصطلاحاً پیشرو و آوانگارد سالهاست در دهدشت قابل مشاهده است و جوانان این شهر مطابق همان تعریف «وبر» به صورت خودساخته در این مسیر پیش آمدند. رشد علمی، فرهنگی و سیاسی و ظهور چهرههای جوان در حوزههای مختلف موضوع قابل انکاری نیست. شکل گیری چنین طیفی یکی از لوازم شکل گیری طبقه متوسط در جامعه و پویا شدن جامعه مدنی است طبقه ای که اگر چه در دهدشت ممکن است فاقد سرمایههای اقتصادی لازم باشد اما از سرمایههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بالایی برخوردارند. جوانان این شهر در حوزه رسانه فعال بودند و هم اینک برخی از آنها در معروفترین رسانههای و روزنامه هاس کشور حضور دارند. در عرصه ادبیات و شعر هم سالهاست صاحب یکی از فعالترین انجمنهای ادبی با جلسات دایمی و پیگیرانه و کنشگرانه و نو در سطح استان هستند. در سالهای اخیر موفق شدند در رشتههای هنری چون سینما، کاریکاتور و موسیقی چهرههای مطرحی را به هنر کشور معرفی کنند. جوانان این شهر در اکثر دانشگاههای کشور عضو فعال دانشجویی بودند و موارد بیشتری که میتوان اشاره کرد. پس اگر چه پیش شرطهای اقتصادی و صنعتی در ظهور یک طبقه شهری در اینجا شکل نگرفت اما از جنبه نرم افزاری به نظر میرسد که پیشرفتهایی خوبی اتفاق افتاد.
در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری نیروهای جامعه مدنی به مثابه کل کشور در این شهر به صورت خودجوش فعال شد و دانشجویان، اساتید دانشگاهها و هنرمندان به تکاپو افتادند. این نوع حساس شدن در سالهای اخیر نه تنها در موعد انتخابات که در مسائل مربوط به محیط زیست، بهداشت و سلامت شخصی، آموزش و تحصیلات فرزندان و ... نیز مشاهده میشود. به طور مثال با هر آتش سوزی در جنگلهای استان این جامعه به شدت فعال میشود و به تقلا میافتد. من خود که در بعضی گروههای تلگرامی دفاع از محیط زیست عضو هستم از پشت بعضی پیامها و متنهای ارسالی گریه و شیون بعضی افراد را احساس میکنم افرادی که خود بعضاً می گویند قبلاً شکارچی بودهاند اما امروز به آگاهی و ندامت رسیدهاند.
پس برای ادامه حیات و تقویت بیشتر، این طبقه باید فعالتر شود و به سراغ رسانهها و NGO ها بروند. از ظرفیت شبکههای اجتماعی استفاده کنند البته در این مورد مراقب باشد به سمت آگاهیهای کاذب کشیده نشود.
طبقه متوسط و اعضای آن مطابق تعاریف آمده باید به سمت جذب نیروهای جدید با ابزارهای جدید بروند و در فضای قدرت شبکه ای امروز ابتدا ظرفیت خود را دست کم نگیرند و در ثانی به تمام گروهها و اشخاص در موقعیت (pozishen) های مختلف بها دهند. جذب جوانان علاقه مند در روستاها و مناطق حاشیه ای حتی در شبکههای مجازی میتواند به تقویت پایههای جامعه مدنی کمک کند. برای کار و فعالیت اگر چه وجود تشکیلات منسجم و شناسنامه دار میتواند انسجام و انتظام بهتری به وجود آورد اما نباید همه چیز را هم به اخذ مجوز موکول کرد و از جمعهای کوچک با بهانه و دغدغههای مختلف شروع به کار کرد.
این طیف باید با ترویج گفت و گو و نقادی حتی اگر نتواند در حوزه قدرت سیاسی و انتخاب مدیران نقش بازی کند اما باید انقدر در تمام صحنهها حضور داشته باشد که کانونهای قدرت و ثروت نتوانند آن را نادیده بگیرند و برعکس خود را به آن پاسخگو بدانند. باید هزینههای رفتارهای پوپولیستی و یا غیر مردمی را بالا برد تا دیگران هم نسبت به آینده و نوع تصمیم گیریها حساس باشند و بهویژه قشر جوان و تحصیل کرده نتوانند به راحتی اسیر مسائل قومی و یا منافع شخصی شوند.
خطری که همیشه این نوع فعالیتها را تهدید میکند برگشت به عقب است وهرگز نمیتوان غره شد و یا مطمئن بود که مسیر رفته برگشت ندارد. بلکه حتی اگر همین طبقه به اکثریت کمی برسند باز همیشه به طرق مختلف و حتی در بهترین دموکراسیهای جهان احتمال بازگشت پوپولیسم از نوع «ترامپی» آن وجود دارد. خطر دیگر که این طبقه و فعالیتهای این طیف را تهدید میکند متمرکز شدن بر صرف فعالیتهای سیاسی است. سیاست زدگی و رسوخ سیاست در همهٔ بخشها از آفتهای بزرگ جوامع جهان سوم است که همین طیف باید نسبت به این آفت و ورود به موقع در این حوزه نیز دقت داشته باشد.
با همه توصیفات بالا برای بیشتر کسانی که در بیرون این شهر هستند یک تناقض وجود دارد و آن این است چطور با وجود چنین طیف فعال و حساسی در طول ۲۶ سال گذشته و حتی در دور هشتم و نهم مجلس یکی از تندترین نمایندگان نزدیک به جبهه پایداری از این شهر به مجلس رفت و شعار چماق لری از همین جایگاه مطرح شد؟(ناگفته نماند بیشترین اعتراضات علیه چماق لری چه در دهدشت و چه در تهران توسط همین جوانان شکل گرفت)
واقعیت آن است همه چیز در این حوزه تحت اراده این اقلیت نیست. این تعداد از جمعیت در این حوزه انتخابیه بزرگ صرفاً یک رأی بالای کیفی است و در مقابل حدود ۱۳۰٫۰۰۰ هزار رأی در کل این حوزه اقلیت است. از طرف دیگر عدم فعالیت احزاب در سطح کلان و شهرستان، دو دستگی و ضعف مفرط در جریان و برخی رهبران نزدیک به این طیف به صورت مشخص در شهرستان به همراه عدم حضور چهرههای ملی و با ظرفیت در انتخابات و هم چنین برخی فرصتهای نابرابر و غیر رقابتی در انتخابات و در نهایت ترویج گرایشهای قومی از سوی برخی فعالان سیاسی در سپهر سیاسی و اجتماعی شهرستان و استان سبب میشود شاهد خروجیهای دیگری باشیم.
مشابه همین تناقض در انتخابات شورای شهر نیز وجود دارد در آنجا نیز به جهت خارج شدن شورا از مسیر واقعیاش و نگاه قومیتی صرف از یک طرف و از طرف دیگر عدم حضور نمایندگانی از همین طیف به صورت برنامه ریزی شده و با برنامه سبب شده است این انتخابات و خروجیهای آن نتوانند عملکرد رضایت بخشی داشته باشند. با این اوصاف بخشی از ایراد به نیروهای جامعه مدنی بر میگردد که تاکنون در این حوزه فعال نشدهاند. حضور و عملکرد ضعیف یک زن و یا یک دانشگاهی در دور قبل هرگز نباید به پای این گروه نوشته شود. دست مردم در همین انتخابات شورای پنجم خالی بود ولی باز میتوان رأی منفی به تمام اعضای قبلی شورا را نیز نوعی اعتراض حداقلی تعبیر کرد. تلاشهای اندکی در این دوره برای آغاز یک حرکت شروع شد که نتوانست ره به جایی ببرد که این تلاشها بیشتر دم انتخاباتی بود و ظاهراً بعد از انتخابات نیز تعطیل شدند.
نکته دیگری که در تکمیل دو پاراگراف قبلی باید اضافه کرد نادیده گرفتن و تلاش برای حذف خواستههای این طیف و استعدادها از سوی صاحبان قدرت از یک طرف و از طرف دیگر ترویج سیاستهای بعضاً پوپولیستی و یا ملوک الطوایفی بهویژه در دوران طولانی نمایندگی محمد موحد در شهرستان کهگیلویه و عملکرد او است.
در آینده و در مناسبتهای مختلف به بررسی بیشتر این طبقه و آسیب شناسی آن در حوزه شبکههای اجتماعی، فعالیتهای مدنی و هزینههای محتمل، مصرف گرایی و معضل بیکاری، مهاجرت نخبگان از این شهر و ...خواهم پرداخت.
**ایده این مقاله و پرداختن به این موضوع بعد از سمینار «سیر تحولات حکومت در خاورمیانه» در دانشگاه یاسوج و صحبتهای دکتر علی مختاری پیرامون نقش طبقه متوسط در انتخابات ریاست جمهوری به عنوان یک مسئله شکل گرفت.
دو توضیح کوتاه برای وارد شدن به اصل مطلب لازم است؛
یک؛ بهانه این مطلب رأی بالای حسن روحانی در دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در شهر دهدشت است به گونه ای که تفاوت محسوسی بین رأی وی در این شهر و سایر روستاها و بخشهای شهرستان کهگیلویه وجود دارد.
دو؛ این نگاه از حوزه جامعه شناختی و مطالعات فرهنگی آن هم از زاویه بررسی طبقه متوسط برای تحلیل و چرایی رأی حسن روحانی در دهدشت به معنای تنها رهیافت و رویکرد برای تحلیل چنین اتفاقی نیست.
طبقه متوسط چیست؟ و نقش این طبقه در توسعه یک جامعه کدام است؟
طبقه متوسط همچون بسیاری دیگر از مفاهیم علوم اجتماعی دارای معنای دقیق و مورد توافقی نیست و هم در دیدگاه متفکران و هم در شاخصها اختلاف وجود دارد. من در این نوشته تعریفم از طبقه متوسط اگر چه برداشتی سلیقه ای از اکثر متفکران این حوزه است ولی بیشتر مبتنی بر تعریف ماکس وبر از این طبقه است و عامدانه و با علم به تأثیر سرمایه اقتصادی بر طبقه متوسط سعی داشتهام کمتر نگاه اقتصادی و معیشتی را دخالت دهم. وبر طبقه متوسط را یک طبقه دینامیک و پویا میدانست که بسیاری از افراد این طبقه از قشرهای محروم جامعه برخاستهاند و با تلاش و کوشش بسیار توانستهاند خود را از چنگال فقر و جهل و بیماری و ناتوانی برهانند و زندگی آبرومندی برای خود دست و پا کنند. به همین دلیل اعضای این طبقه تا حد زیادی خودساختهاند و مستقل فکر و عمل میکنند. گروههایی همچون دانشجویان، هنرمندان، فرهنگیان و ... ذیل این طبقه قرار میگیرند.
برخی از منتقدین معتقدند اساساً طبقه متوسط شهری به آن معنایی که در غرب وجود دارد در ایران شکل نگرفته است و حتی شهر به عنوان پایگاه و جایگاه اصلی طبقه متوسط آن گونه که در غرب وجود دارد در ایران نداریم. نگارنده بخشی از این نقد را قبول دارد اما نمیتوان انکار کرد جهشهای فرهنگی و اجتماعی بزرگی در بخشهایی از جامعه به وجود آمده است که این طبقه به عنوان زیربنای اصلی جامعه مدنی در طول سه دهه اخیر عامل این اتفاقات و حوادث بوده است.
با این وجود حتی اگر چنین طبقه ای با مختصات فوق در دهدشت وجود نداشته باشد نمیتوان وجود یک طیف فعال و حاضر در صحنه اتفاقات سیاسی و فرهنگی و اجتماعی را منکر شد. بخش زیادی از رأی بالا در شهر به حسن روحانی در حقیقت رأی به برنامههای وشعارهای اعلامی همچون تعامل با جهان، آزادی شبکههای اجتماعی و انجمنها، حمایت از سرمایه گذاری خارجی و ... یک رأی فرهنگی و اجتماعی است.
در انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری در شهرستان کهگیلویه از مجموع آراء ۳۸٫۲۵۴ رأی که به حسن روحانی رأی دادند، ۲۷٫۲۴۲ نفر از این تعداد رأی دهنده در خود شهر دهدشت بودند. بین این درصد از رأی با درصدی که در کلان شهرها و شهرهای بزرگ از جمله تهران، تبریز وشیراز از حسن روحانی حمایت کردند کاملاً مشابهت وجود دارد. ذکر یک نکته در پرانتز در اینجا لازم است و آن هم اینکه با وجود تاکید بر اثرگذاری و نقش طبقه متوسط در رأی به حسن روحانی و قائل بودن به چنین پایگاهی باز نمیتوان ادعا کرد همه این رأی چه در دهدشت و و چه در جاهای دیگر مطلقاً برآیند یک طبقه خاص و نگاه مطابق با تعاریف بالا باشد بلکه انگیزههای دیگری هم برای رأی دهندگان وجود داشته است که در همه دمکراسیها این تنوع طبیعی است.
نکته قابل تأمل اینکه در شهر دهدشت به عنوان نمونه انتخابی در این مقاله برخی از ابتداییترین امکانات شهری و اجتماعی و اقتصادی وجود ندارد. شهر دهدشت جز مناطق محروم در کشور تعریف میشود و ممکن است مطابق یک نگاه محاسبه گرانه انتظار میرفت در مناطقی از این دست به جهت شرایط اقتصادی ترکیب آراء به گونه دیگری باشد و مردم این شهر به شعارهای معیشتی رأی میدادند.
اما چرا دهدشت؟ با اینکه مشابه این رأی در اکثر نقاط و شهرهای کشور و حتی استان قابل مشاهده است دهدشت را از آن جهت به عنوان نمونه انتخاب کردم که در این شهر بزرگ شدهام و کماکان با آن در ارتباط هستم و تحولات و رشد طیفی از جوانان کنش گر در عرصه اجتماعی و فرهنگی را در این شهر از نزدیک تجربه کردهام.
حال آیا این اتفاق را میتوان نتیجه رشد طبقه متوسط شهری در دهدشت دانست؟ آیا چنین طبقه ای در یک شهری چون دهدشت به بلوغ رسیده است؟
برای بررسی این موضوع باید نگاه تاریخی داشت و نگاهی به گذشته و سابقه شهر دهدشت به صورت خاص انداخت و اینکه نشانههای وجود چنین طبقه ای در چنین شهری کدامند؟ و آیا اولین بار است چنین اتفاقی در دهدشت میافتد؟
رشد یک نسل آگاه و کنش گر در حوزههای فرهنگی و اجتماعی و اصطلاحاً پیشرو و آوانگارد سالهاست در دهدشت قابل مشاهده است و جوانان این شهر مطابق همان تعریف «وبر» به صورت خودساخته در این مسیر پیش آمدند. رشد علمی، فرهنگی و سیاسی و ظهور چهرههای جوان در حوزههای مختلف موضوع قابل انکاری نیست. شکل گیری چنین طیفی یکی از لوازم شکل گیری طبقه متوسط در جامعه و پویا شدن جامعه مدنی است طبقه ای که اگر چه در دهدشت ممکن است فاقد سرمایههای اقتصادی لازم باشد اما از سرمایههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بالایی برخوردارند. جوانان این شهر در حوزه رسانه فعال بودند و هم اینک برخی از آنها در معروفترین رسانههای و روزنامه هاس کشور حضور دارند. در عرصه ادبیات و شعر هم سالهاست صاحب یکی از فعالترین انجمنهای ادبی با جلسات دایمی و پیگیرانه و کنشگرانه و نو در سطح استان هستند. در سالهای اخیر موفق شدند در رشتههای هنری چون سینما، کاریکاتور و موسیقی چهرههای مطرحی را به هنر کشور معرفی کنند. جوانان این شهر در اکثر دانشگاههای کشور عضو فعال دانشجویی بودند و موارد بیشتری که میتوان اشاره کرد. پس اگر چه پیش شرطهای اقتصادی و صنعتی در ظهور یک طبقه شهری در اینجا شکل نگرفت اما از جنبه نرم افزاری به نظر میرسد که پیشرفتهایی خوبی اتفاق افتاد.
در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری نیروهای جامعه مدنی به مثابه کل کشور در این شهر به صورت خودجوش فعال شد و دانشجویان، اساتید دانشگاهها و هنرمندان به تکاپو افتادند. این نوع حساس شدن در سالهای اخیر نه تنها در موعد انتخابات که در مسائل مربوط به محیط زیست، بهداشت و سلامت شخصی، آموزش و تحصیلات فرزندان و ... نیز مشاهده میشود. به طور مثال با هر آتش سوزی در جنگلهای استان این جامعه به شدت فعال میشود و به تقلا میافتد. من خود که در بعضی گروههای تلگرامی دفاع از محیط زیست عضو هستم از پشت بعضی پیامها و متنهای ارسالی گریه و شیون بعضی افراد را احساس میکنم افرادی که خود بعضاً می گویند قبلاً شکارچی بودهاند اما امروز به آگاهی و ندامت رسیدهاند.
پس برای ادامه حیات و تقویت بیشتر، این طبقه باید فعالتر شود و به سراغ رسانهها و NGO ها بروند. از ظرفیت شبکههای اجتماعی استفاده کنند البته در این مورد مراقب باشد به سمت آگاهیهای کاذب کشیده نشود.
طبقه متوسط و اعضای آن مطابق تعاریف آمده باید به سمت جذب نیروهای جدید با ابزارهای جدید بروند و در فضای قدرت شبکه ای امروز ابتدا ظرفیت خود را دست کم نگیرند و در ثانی به تمام گروهها و اشخاص در موقعیت (pozishen) های مختلف بها دهند. جذب جوانان علاقه مند در روستاها و مناطق حاشیه ای حتی در شبکههای مجازی میتواند به تقویت پایههای جامعه مدنی کمک کند. برای کار و فعالیت اگر چه وجود تشکیلات منسجم و شناسنامه دار میتواند انسجام و انتظام بهتری به وجود آورد اما نباید همه چیز را هم به اخذ مجوز موکول کرد و از جمعهای کوچک با بهانه و دغدغههای مختلف شروع به کار کرد.
این طیف باید با ترویج گفت و گو و نقادی حتی اگر نتواند در حوزه قدرت سیاسی و انتخاب مدیران نقش بازی کند اما باید انقدر در تمام صحنهها حضور داشته باشد که کانونهای قدرت و ثروت نتوانند آن را نادیده بگیرند و برعکس خود را به آن پاسخگو بدانند. باید هزینههای رفتارهای پوپولیستی و یا غیر مردمی را بالا برد تا دیگران هم نسبت به آینده و نوع تصمیم گیریها حساس باشند و بهویژه قشر جوان و تحصیل کرده نتوانند به راحتی اسیر مسائل قومی و یا منافع شخصی شوند.
خطری که همیشه این نوع فعالیتها را تهدید میکند برگشت به عقب است وهرگز نمیتوان غره شد و یا مطمئن بود که مسیر رفته برگشت ندارد. بلکه حتی اگر همین طبقه به اکثریت کمی برسند باز همیشه به طرق مختلف و حتی در بهترین دموکراسیهای جهان احتمال بازگشت پوپولیسم از نوع «ترامپی» آن وجود دارد. خطر دیگر که این طبقه و فعالیتهای این طیف را تهدید میکند متمرکز شدن بر صرف فعالیتهای سیاسی است. سیاست زدگی و رسوخ سیاست در همهٔ بخشها از آفتهای بزرگ جوامع جهان سوم است که همین طیف باید نسبت به این آفت و ورود به موقع در این حوزه نیز دقت داشته باشد.
با همه توصیفات بالا برای بیشتر کسانی که در بیرون این شهر هستند یک تناقض وجود دارد و آن این است چطور با وجود چنین طیف فعال و حساسی در طول ۲۶ سال گذشته و حتی در دور هشتم و نهم مجلس یکی از تندترین نمایندگان نزدیک به جبهه پایداری از این شهر به مجلس رفت و شعار چماق لری از همین جایگاه مطرح شد؟(ناگفته نماند بیشترین اعتراضات علیه چماق لری چه در دهدشت و چه در تهران توسط همین جوانان شکل گرفت)
واقعیت آن است همه چیز در این حوزه تحت اراده این اقلیت نیست. این تعداد از جمعیت در این حوزه انتخابیه بزرگ صرفاً یک رأی بالای کیفی است و در مقابل حدود ۱۳۰٫۰۰۰ هزار رأی در کل این حوزه اقلیت است. از طرف دیگر عدم فعالیت احزاب در سطح کلان و شهرستان، دو دستگی و ضعف مفرط در جریان و برخی رهبران نزدیک به این طیف به صورت مشخص در شهرستان به همراه عدم حضور چهرههای ملی و با ظرفیت در انتخابات و هم چنین برخی فرصتهای نابرابر و غیر رقابتی در انتخابات و در نهایت ترویج گرایشهای قومی از سوی برخی فعالان سیاسی در سپهر سیاسی و اجتماعی شهرستان و استان سبب میشود شاهد خروجیهای دیگری باشیم.
مشابه همین تناقض در انتخابات شورای شهر نیز وجود دارد در آنجا نیز به جهت خارج شدن شورا از مسیر واقعیاش و نگاه قومیتی صرف از یک طرف و از طرف دیگر عدم حضور نمایندگانی از همین طیف به صورت برنامه ریزی شده و با برنامه سبب شده است این انتخابات و خروجیهای آن نتوانند عملکرد رضایت بخشی داشته باشند. با این اوصاف بخشی از ایراد به نیروهای جامعه مدنی بر میگردد که تاکنون در این حوزه فعال نشدهاند. حضور و عملکرد ضعیف یک زن و یا یک دانشگاهی در دور قبل هرگز نباید به پای این گروه نوشته شود. دست مردم در همین انتخابات شورای پنجم خالی بود ولی باز میتوان رأی منفی به تمام اعضای قبلی شورا را نیز نوعی اعتراض حداقلی تعبیر کرد. تلاشهای اندکی در این دوره برای آغاز یک حرکت شروع شد که نتوانست ره به جایی ببرد که این تلاشها بیشتر دم انتخاباتی بود و ظاهراً بعد از انتخابات نیز تعطیل شدند.
نکته دیگری که در تکمیل دو پاراگراف قبلی باید اضافه کرد نادیده گرفتن و تلاش برای حذف خواستههای این طیف و استعدادها از سوی صاحبان قدرت از یک طرف و از طرف دیگر ترویج سیاستهای بعضاً پوپولیستی و یا ملوک الطوایفی بهویژه در دوران طولانی نمایندگی محمد موحد در شهرستان کهگیلویه و عملکرد او است.
در آینده و در مناسبتهای مختلف به بررسی بیشتر این طبقه و آسیب شناسی آن در حوزه شبکههای اجتماعی، فعالیتهای مدنی و هزینههای محتمل، مصرف گرایی و معضل بیکاری، مهاجرت نخبگان از این شهر و ...خواهم پرداخت.
**ایده این مقاله و پرداختن به این موضوع بعد از سمینار «سیر تحولات حکومت در خاورمیانه» در دانشگاه یاسوج و صحبتهای دکتر علی مختاری پیرامون نقش طبقه متوسط در انتخابات ریاست جمهوری به عنوان یک مسئله شکل گرفت.