مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛رضا حسنپور
بدون هیچ مقدمه و پیش گفتاری:
رأی به دانایی یعنی رأی به کارآمدی-کاردانی و روشنایی،
رأی به دانایی یعنی رأی به برنامهریزی و رأی به صاحبان علم و دانش توسعه روستایی و شهری،
رأی به دانایی یعنی رأی به افراد صاحب مطالعه و صاحب نظر نه صاحب مدرک اما بدون سواد اجتماعی و توسعهای،
رأی به دانایی یعنی «نه» به تعصبهای قومی و قبیلهای
رأی به دانایی یعنی رأی به بلوغ فکری-اجتماعی و سیاسی و علمی جامعه،
رأی به دانایی یعنی رأی به عدالت محوری و تأیید کارآمدی و کارآیی و حق مداری است،
رأی به دانایی یعنی رأی به «ارتقای سطخ شهروندی»،
رأی به دانایی یعنی رأی به کمک نمودن به زیبایی و توسعه شهر و روستای خودمان،
و در یک کلام رأی به دانایی یعنی «رأی» به کسانی که با ساز و کار شورا و وظایف و اهداف شورا و رسالتهای شورا در شهر و روستا آشنایی دارند.
اما رأی به فامیلگرایی یعنی:
رأی به منطق کور و ناکارآمدی و تاریکی و تصمیمهای احساسی،
رأی به تعصبهای عشیرهای و احساسی و مقطعی،
رأی به عدم آیندهنگری و سرکوب آگاهی و دانایی،
حتی رأی به هم حزبی و هم فکری و هم سلیقهای دادن یعنی نفی توانایی و کارآمدی دیگران و نوعی نفی «عدالت» است که خودمان آگاهانه اقدام به نفی یک «حقیقت» نمودهایم که این کار خلاف مبانی اعتقادی و مذهبی و اخلاقی و انسانی میباشد و هم انکار حق و فضیلتهای دیگران و در واقع نوعی ظلم به خودمان و آیندگان میباشد.
رأی به فامیل گرایی، یعنی سرزنش وجدان بیدار خود و جامعه خود و سرزنش آیندگان،
البته دانایی و دانا بودن خود مختصات و شاخصهایی دارد که اولین آن باید آگاهی و دانش لازم و کافی را برای برنامهریزی شهر و روستای خودمان داشته باشیم.
باید گذشته ما در کارآیی و کارآمدی این را اثبات نموده باشد. باید بین خود و خدای خودمان به این موضوع ایمان قلبی داشته باشیم که توانمند هستیم نه «توهم توانمندی» داشته باشیم. باید بدانیم و به خود به قبولانیم که شورای شهر و روستا عرصه «کارآمدی و کاردانی و کارآیی در علوم شهری و روستایی است» نه عرصه سیاستبازی و کسب شهرت و معروفیت و خودشیفتگی و پیمانکاری و موضوعاتی از این قبیل...
یک عضو شورا در شهر و یا روستا باید ضعفها و قوتهای شهر و روستای خود را بداند و بتواند تبیین، تحلیل و توصیف و ارائه راهکار عملی و علمی نماید نه صرفاً حرف زدن و بازی با واژگان و به قولی؛ «خَش تعریفی»
مثلاً یک کاندیدا یا عضو شورای روستا آیا واقعاً میتواند چرایی مهاجرت از روستا به شهر را منطقی و علمی تحلیل و تبیین و برای رفع این موضوع به مدیران بالادستی راهکار علمی و عملی و منطقی ارائه دهد؟
آیا کسی که مثلاً محل کارش در شهر یاسوج-گچساران و یا سیسخت میباشد، میتواند برای انجام وظایف قانونی خود عضو شورای «روستا» شود؟
آیا حقیقتاً این افراد دغدغه مشکلات مردم آن روستا را دارند؟
آیا بخشداران و فرمانداران و متولیان این امور در استان کهگیلویه و بویراحمد با این موضوعات مسئولانه برخورد نمودهاند؟
آیا خلاء قانونی در این موضوع وجود دارد؟
آیا کسی که اوقات مفیدش را به مدت ۸ الی ۱۰ ساعت در شهر یاسوج، سیسخت، دهدشت و یا گچساران در محل کار خودش سپری میکند، میتواند به مسائل و مشکلات مردم «روستای خود» بپردازد؟ یا وقت لازم را برای پیگیری مطالبات و مشکلات منطقه خود که در آنجا ثبتنام نموده و یا عضو شورا شده است را دارد؟
چه کسی باید این موضوعات را رصد و پیگیری نماید و پاسخگویی لازم را به افکار عمومی و مردم ارائه نماید؟
متأسفانه بعضی از کسانی که در روستاها و شهرهای ما کاندیدا شدهاند که قادر به هیچگونه اصول و مهارت اجتماعی مثلاً «اصلاح ذاتالبین» در محله، روستا و یا شهر خود که انتظار جامعه ما میباشد، نیستند و حتی قادر به ابتدایی ترین روابط در مهارتهای «زندگی فردی، اجتماعی و محلی» خود نمیباشند و به علت عدم دقت ما در انتخاب در انتخابات شوراهای شهر و روستا، ثبتنام و انتخاب بعضی از افراد در روستاها و شهرهای ما با کمال تأسف مایه طنز و خنده مردم و ساکنین همان محلات و مناطق شده است!
بدون هیچ مقدمه و پیش گفتاری:
رأی به دانایی یعنی رأی به کارآمدی-کاردانی و روشنایی،
رأی به دانایی یعنی رأی به برنامهریزی و رأی به صاحبان علم و دانش توسعه روستایی و شهری،
رأی به دانایی یعنی رأی به افراد صاحب مطالعه و صاحب نظر نه صاحب مدرک اما بدون سواد اجتماعی و توسعهای،
رأی به دانایی یعنی «نه» به تعصبهای قومی و قبیلهای
رأی به دانایی یعنی رأی به بلوغ فکری-اجتماعی و سیاسی و علمی جامعه،
رأی به دانایی یعنی رأی به عدالت محوری و تأیید کارآمدی و کارآیی و حق مداری است،
رأی به دانایی یعنی رأی به «ارتقای سطخ شهروندی»،
رأی به دانایی یعنی رأی به کمک نمودن به زیبایی و توسعه شهر و روستای خودمان،
و در یک کلام رأی به دانایی یعنی «رأی» به کسانی که با ساز و کار شورا و وظایف و اهداف شورا و رسالتهای شورا در شهر و روستا آشنایی دارند.
اما رأی به فامیلگرایی یعنی:
رأی به منطق کور و ناکارآمدی و تاریکی و تصمیمهای احساسی،
رأی به تعصبهای عشیرهای و احساسی و مقطعی،
رأی به عدم آیندهنگری و سرکوب آگاهی و دانایی،
حتی رأی به هم حزبی و هم فکری و هم سلیقهای دادن یعنی نفی توانایی و کارآمدی دیگران و نوعی نفی «عدالت» است که خودمان آگاهانه اقدام به نفی یک «حقیقت» نمودهایم که این کار خلاف مبانی اعتقادی و مذهبی و اخلاقی و انسانی میباشد و هم انکار حق و فضیلتهای دیگران و در واقع نوعی ظلم به خودمان و آیندگان میباشد.
رأی به فامیل گرایی، یعنی سرزنش وجدان بیدار خود و جامعه خود و سرزنش آیندگان،
البته دانایی و دانا بودن خود مختصات و شاخصهایی دارد که اولین آن باید آگاهی و دانش لازم و کافی را برای برنامهریزی شهر و روستای خودمان داشته باشیم.
باید گذشته ما در کارآیی و کارآمدی این را اثبات نموده باشد. باید بین خود و خدای خودمان به این موضوع ایمان قلبی داشته باشیم که توانمند هستیم نه «توهم توانمندی» داشته باشیم. باید بدانیم و به خود به قبولانیم که شورای شهر و روستا عرصه «کارآمدی و کاردانی و کارآیی در علوم شهری و روستایی است» نه عرصه سیاستبازی و کسب شهرت و معروفیت و خودشیفتگی و پیمانکاری و موضوعاتی از این قبیل...
یک عضو شورا در شهر و یا روستا باید ضعفها و قوتهای شهر و روستای خود را بداند و بتواند تبیین، تحلیل و توصیف و ارائه راهکار عملی و علمی نماید نه صرفاً حرف زدن و بازی با واژگان و به قولی؛ «خَش تعریفی»
مثلاً یک کاندیدا یا عضو شورای روستا آیا واقعاً میتواند چرایی مهاجرت از روستا به شهر را منطقی و علمی تحلیل و تبیین و برای رفع این موضوع به مدیران بالادستی راهکار علمی و عملی و منطقی ارائه دهد؟
آیا کسی که مثلاً محل کارش در شهر یاسوج-گچساران و یا سیسخت میباشد، میتواند برای انجام وظایف قانونی خود عضو شورای «روستا» شود؟
آیا حقیقتاً این افراد دغدغه مشکلات مردم آن روستا را دارند؟
آیا بخشداران و فرمانداران و متولیان این امور در استان کهگیلویه و بویراحمد با این موضوعات مسئولانه برخورد نمودهاند؟
آیا خلاء قانونی در این موضوع وجود دارد؟
آیا کسی که اوقات مفیدش را به مدت ۸ الی ۱۰ ساعت در شهر یاسوج، سیسخت، دهدشت و یا گچساران در محل کار خودش سپری میکند، میتواند به مسائل و مشکلات مردم «روستای خود» بپردازد؟ یا وقت لازم را برای پیگیری مطالبات و مشکلات منطقه خود که در آنجا ثبتنام نموده و یا عضو شورا شده است را دارد؟
چه کسی باید این موضوعات را رصد و پیگیری نماید و پاسخگویی لازم را به افکار عمومی و مردم ارائه نماید؟
متأسفانه بعضی از کسانی که در روستاها و شهرهای ما کاندیدا شدهاند که قادر به هیچگونه اصول و مهارت اجتماعی مثلاً «اصلاح ذاتالبین» در محله، روستا و یا شهر خود که انتظار جامعه ما میباشد، نیستند و حتی قادر به ابتدایی ترین روابط در مهارتهای «زندگی فردی، اجتماعی و محلی» خود نمیباشند و به علت عدم دقت ما در انتخاب در انتخابات شوراهای شهر و روستا، ثبتنام و انتخاب بعضی از افراد در روستاها و شهرهای ما با کمال تأسف مایه طنز و خنده مردم و ساکنین همان محلات و مناطق شده است!
یکی از مشکلات جامعه مارا دقیق مطرح شده است