تاریخ انتشار
يکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۰۷:۳۹
کد مطلب : ۲۳۱۵۷۳
مردی که بزرگ زاده، بزرگ زیست و بزرگ رفت..
۱
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛ایمان محمدپور فتح
درد دل با مردی که بزرگ زاده، بزرگ زیست و بزرگ رفت...
طیفون غمم گره، افتایه بهونم
کور وابی چراغ دل، شو سهونه جونم
خومینه زرده گرو، تو مشنایه و جونم
اشکنایه کمرم، سهته هسخونم
حاج غلام حسن عزیز ؛
صدای ( شروه ) بادهای حیران زمستان از مسیر تردد ایل بزرگ باوی، گوش هر رهگذری را می خراشد. ابرهای سوگوار، غریبانه می گریند. طوفان، پنجه در گلوی بلوط های ( تنگ تیسه ) کرده است. مه، باوی را پوشانده است. باران بر دامنه های ( خومی ) خال می کوبد و تو چون سروی شکسته در آغوش سرد خاک خوابیده ای و گرمای هیچ (چاله) و (تش و تنگی)، حریف سرمای سوزناک غم رفتنت نیست که نیست.
بهار دلنشین کبک های خوش آواز کوه (خومی) را با رفتنت به خزان تبدیل کردی و حال به جای نغمه های بهاری، از کوه خومی، صدای شیون و زاری بلند است و (بازگه) و (اونو) هم بسان هندوها در غم از دست دادنت لباس عزا به تن کرده اند !
بزرگ مرد مهربان ایل باوی؛
چگونه رفتنت را باور کنیم؟ چگونه باور کنیم که بار سفر بستی و از جاده ی سرد زمستان رهسپار ابدیت شدی؟ براستی چگونه باور کنیم که چراغ چشمانت خاموش شده و از صدای مهربانت خبری نیست.؟
شیر زرد، وری، مخوس. ایل ایخو کنه بار
جاهلون بی حرف خوت، هیچ نیکنن کار
برخیز که برای مهربانی هایت در این مسلک که صورت های بی احساس بسوی قلب های ساده می تازند، اینجا در صف مرگ شقایق های ایلم، دلتنگم.
برخیز، که این روزها، به وسعت تمام داشته های ایلم که همان مهر و صفاست، حرف برای گفتن داریم.
برخیز ای بزرگ مرد مهربان ایلم که دل دریاییت لبریز از آرامش بود و همچون کوه خومی، استوار در مقابل حوادث روزگار، ایستادی و پا پس نکشیدی از آرمان هایت.
برخیز ای ابر باران زای مهر ومحبت ایلم.
برخیز و با خورشید مهر ومحبت، گرمابخش وجود ما و حرارت کلبه سرد، نمور وتاریک ایل باوی باش.
برخیر که در این روزها که موج سوارانی، سوار بر موج تملق، چاپلوسی و دست بوسی جولان می دهند و میدان دار شده اند، بیشتر از هر زمانی به امثال شما که شنا کردن در جهت مخالف امواج سهمگین با همه سختی ها و مشقاّتش را به هم سوئی با جزر و مدهای طبیعی و “هدایت شده” و همراهی موج سواران متملق، ترجیح میدادید، نیاز داریم...
برخیز و مرد نستوه، شجاع و نترس اصلاحاتـ «حاج بهرام تاجگردون» را تنها نگذار، که بیشتر از هر زمانی نیاز به امثال شماها دارد..
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست..
" تو هرگز نمرده ای، بهار سبز که بیاید، نامت با نارانج ها شکوفه خواهد داد"
درد دل با مردی که بزرگ زاده، بزرگ زیست و بزرگ رفت...
طیفون غمم گره، افتایه بهونم
کور وابی چراغ دل، شو سهونه جونم
خومینه زرده گرو، تو مشنایه و جونم
اشکنایه کمرم، سهته هسخونم
حاج غلام حسن عزیز ؛
صدای ( شروه ) بادهای حیران زمستان از مسیر تردد ایل بزرگ باوی، گوش هر رهگذری را می خراشد. ابرهای سوگوار، غریبانه می گریند. طوفان، پنجه در گلوی بلوط های ( تنگ تیسه ) کرده است. مه، باوی را پوشانده است. باران بر دامنه های ( خومی ) خال می کوبد و تو چون سروی شکسته در آغوش سرد خاک خوابیده ای و گرمای هیچ (چاله) و (تش و تنگی)، حریف سرمای سوزناک غم رفتنت نیست که نیست.
بهار دلنشین کبک های خوش آواز کوه (خومی) را با رفتنت به خزان تبدیل کردی و حال به جای نغمه های بهاری، از کوه خومی، صدای شیون و زاری بلند است و (بازگه) و (اونو) هم بسان هندوها در غم از دست دادنت لباس عزا به تن کرده اند !
بزرگ مرد مهربان ایل باوی؛
چگونه رفتنت را باور کنیم؟ چگونه باور کنیم که بار سفر بستی و از جاده ی سرد زمستان رهسپار ابدیت شدی؟ براستی چگونه باور کنیم که چراغ چشمانت خاموش شده و از صدای مهربانت خبری نیست.؟
شیر زرد، وری، مخوس. ایل ایخو کنه بار
جاهلون بی حرف خوت، هیچ نیکنن کار
برخیز که برای مهربانی هایت در این مسلک که صورت های بی احساس بسوی قلب های ساده می تازند، اینجا در صف مرگ شقایق های ایلم، دلتنگم.
برخیز، که این روزها، به وسعت تمام داشته های ایلم که همان مهر و صفاست، حرف برای گفتن داریم.
برخیز ای بزرگ مرد مهربان ایلم که دل دریاییت لبریز از آرامش بود و همچون کوه خومی، استوار در مقابل حوادث روزگار، ایستادی و پا پس نکشیدی از آرمان هایت.
برخیز ای ابر باران زای مهر ومحبت ایلم.
برخیز و با خورشید مهر ومحبت، گرمابخش وجود ما و حرارت کلبه سرد، نمور وتاریک ایل باوی باش.
برخیر که در این روزها که موج سوارانی، سوار بر موج تملق، چاپلوسی و دست بوسی جولان می دهند و میدان دار شده اند، بیشتر از هر زمانی به امثال شما که شنا کردن در جهت مخالف امواج سهمگین با همه سختی ها و مشقاّتش را به هم سوئی با جزر و مدهای طبیعی و “هدایت شده” و همراهی موج سواران متملق، ترجیح میدادید، نیاز داریم...
برخیز و مرد نستوه، شجاع و نترس اصلاحاتـ «حاج بهرام تاجگردون» را تنها نگذار، که بیشتر از هر زمانی نیاز به امثال شماها دارد..
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست..
" تو هرگز نمرده ای، بهار سبز که بیاید، نامت با نارانج ها شکوفه خواهد داد"