تاریخ انتشار
يکشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۰۲:۰۷
کد مطلب : ۲۲۵۷۱۲
سخنرانی «موحد» در مراسم تشییع نماینده اسبق رامهرمز / اعتراض به وضعیت جاده سوق / رایزنی برای تغییر مدیر شبکه بهداشت کهگیلویه / روایت حضور آمیراحمد تقوی از تحصن علما در دانشگاه تهران /در بهمئی سابقه نان قرضی نداشتیم
۲
کبنا ؛
خبرهای استان کهگیلویه و بویراحمد /
تشییع و خاکسپاری پیکر حجتالاسلام سید ناصر موسوی با سخنرانی سید محمد موحد
حجتالاسلام سید ناصر موسوی در دوره های ششم،هفتم و هشتم نمایندگی مردم رامهرمز و رامشیر در مجلس را به عهده داشت که به علت عارضه قبلی در بیمارستان مهر تهران درگذشت.
پیکر زندهیاد حجتالاسلام سید ناصر موسوی نماینده اسبق مردم رامهرمز و رامشیر در مجلس شورای اسلامی تشییع و در زادگاهش روستای "چم سید محمد" با حضور گسترده مردم و مسئولین به خاک سپرده شد.
ا آیتالله موسوی جزایری نماینده ولیفقیه در استان خوزستان بر پیکر ایشان اقامه نماز نمودند.
حجت الاسلام سید محمد موحد نماینده ۵ دوره مجلس شورای اسلامی در این آئین شرکت، و به ایراد سخن پرداختند.
شایان ذکر است حجتالاسلام سید ناصر موسوی در دوره های ششم،هفتم و هشتم نمایندگی مردم رامهرمز و رامشیر در مجلس را به عهده داشت که به علت عارضه قبلی در بیمارستان مهر تهران درگذشت.
موج جدید اعتراضات مردمی به وضعیت جاده سوق آغاز شد:
وقتی مدیرکل راه و شهرسازی به نامه های وزارت هم در خصوص جاده سوق پاسخگو نیست!
به گزارش عصر مارون;وضعیت جاده ارتباطی شهرهای دهدشت به سوق و لنده که تنها مسیر ارتباطی دو شهرستان کهگیلویه و لنده است این سالها روز به روز در حال خطرناک تر شدن است و عملیات بهسازی این جاده به کندی در حال پیشرفت است.
اخیرا مدیر کل جدید راه و شهرسازی استان در مصاحبه با رسانه های محلی از بهره برداری نهایی این جاده و تکمیل عملیات در دهه فجر انقلاب اسلامی خبر داده بود اما آنچه روشن است کندی عملیات و عدم تکمیل این جاده طبق این روند تا سال ۹۶ می باشد.
اما آنچه به مراتب وضعیت را برای مردم و کمپین جاده خون که از ابتدای سالجاری در پیگیری وضعیت این جاده از تلاش های رسانه ناخوشایند کرده عدم پاسخگویی مناسب اداره کل راه و شهرسازی استان پس از وعده های چندین و چند ساله و بی سرانجام به مردم،عدم پاسخگویی این اداره کل به وزارت راه و شهرسازی در خصوص وضعیت این جاده است.
پیگیری های عصر مارون حکایت از نامه ی بی جواب وزرات راه و شهرسازی به مدیرکل راه و شهرسازی استان دارد که بیش از سه ماه است در کارتابل آقای علیمردانی مانده و پاسخی به آن داده نشده است!
البته وقتی این اداره کل حاضر به پاسخگویی به وزارت هم نیست نباید توقعی نسبت به پاسخگویی به مطالبات مردمی از آن داشت!
روایت حضور آ میر احمد تقوی در تحصن علما در دانشگاه تهران
آ میر احمد نیز از اولین شخصیتهایی بود که به جمع متحصنین پیوست. تصویری را که ملاحظه میفرمایید مربوط به همان ساعت اول شروع تحصن است.
مطلب فوق روایتِ حضور آ میر احمد تقوی در تحصن تاریخی علما در دانشگاه تهران می باشد که نظر به اینکه آقای دکتر سید مصطفی تقوی مقدم، فرزند ارشد آ میر احمد تقوی، در آن روزها همراه ایشان و شاهد واقعه بود، فرایند حضور معظم له در تحصن یاد شده را که برگی از تاریخ زندگی آن بزرگوار است، از وی جویا شدیم. توضیحات دکتر تقوی مقدم را در ادامه میخوانید:
درایت رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره)، توطئهها و موانع ایجاد شده از سوی رژیم پهلوی و قدرتهای جهانی حامی او را یکی پس از دیگری از سر راه انقلاب بر میداشت و پیروزی را نوید میداد. پس از خروج شاه از کشور در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷، زمینه برای بازگشت امام به وطن فراهم شده بود. ورود امام به کشور، از منظر محافل سیاسی جهان، آخرین مرحلۀ انقلاب بوده و تحقق پیروزی آن را رقم میزد. از این رو، این واقعه هم برای ملت انقلابی ایران و هم برای قدرتهای جهان، از اهمیت و حساسیت فوق العادهای برخودار بود. آمریکا و غرب که میخواستند با روی کارآوردن بختیار و حمایت از او، مانع پیروزی انقلاب بشوند، برای جلوگیری از بازگشت امام دست به اقداماتی زدند. جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا، ژیسکاردستن، رئیس جمهور وقت فرانسه را واسطه قرار داد و از طریق او امام را تهدید کرد که از تخریب بختیار دست بردارد و بازگشت خود را نیز به تأخیر بیندازد. بختیار نیز ضمن تلاش برای ملاقات با امام در پاریس و ارسال پیامهایی نیرنگ آمیز مبنی بر احترام به فرامین رهبر انقلاب، از ژیسکاردستن خواست تا همۀ تلاش خود را برای جلوگیری از بازگشت امام انجام دهد. یک مقام امنیتی اسرائیل (احتمالاً الیعازر تسفریر، رئیس اسبق موساد در تهران) در سال ۱۳۹۱ در گفتوگویی با شبکۀ فارسی تلویزیون BBC اعلام کرد که بختیار در همان روزها از آنان خواسته بود که امام را سرنگون کنند. ملت ایران با توجه به زمزمههایی مبنی بر توطئه چینی برای جلوگیری از ورود امام، نگران جان او نیز بودند.
به رغم همۀ مشکلات و موانع و پیغامها و تهدیدهای آمریکا برای امام، ایشان اعلام فرمودند که ۵ بهمن از پاریس عازم تهران خواهند شد و ملت ایران نیز آمادۀ بزرگترین استقبال تاریخ از رهبر خود میشد. در این ایام آ میر احمد تقوی که انقلاب را در کهگیلویه رهبری و مدیریت میکرد، با وجود مشغلۀ فراوان، تصمیم گرفت که در مراسم استقبال از امام در تهران شرکت کند. حقیر که قلبم مالامال از عشق به امام بود، اجازه خواستم توفیق همراهی ایشان را داشته باشم. ایشان پذیرفتند و بدین گونه اینجانب که در آن زمان تقریباً ۱۹ سال سن داشتم و دانشجو بودم، افتخار یافتم یکی از پرفیضترین سفرهای عمر خود را داشته باشم. سفری که همزمان، فیض همراهی با آقا و خدمتگزاری به او و فیض شرکت در مراسم استقبال از امام را نصیبم میکرد. حجه الاسلام سید علی اصغر باقی زاده و حجه الاسلام مهدی قائمی، دو تن از وعاظ انقلابی که از قم برای تبلیغ به شهرهای دهدشت و سوق آمده بودند و پس از انجام تبلیغشان میخواستند باز گردند نیز همسفر ما شدند. بدین ترتیب، در سوم بهمن ۱۳۵۷ از دهدشت عازم شیراز شدیم. صبح ۴ بهمن از شیراز یک ماشین سواری کرایه کرده و عازم تهران شدیم. ساعت ۲ بعد از ظهر در حالیکه چند کیلومتر از اصفهان گذشته بودیم از طریق خبر رادیو مطلع شدیم که دولت بختیار همۀ فرودگاههای کشور را بست و فرودگاه بین المللی مهرآباد به وسیلۀ تانکهای ارتش اشغال شد. به هر حال اوایل شب به تهران رسیدیم و در منزلی در شهر ری، متعلق به یکی از بستگان آقای قائمی مستقر شدیم. آقا از آقای قائمی خواستند تا با حجه الاسلام فلسفی، واعظ شهیر، تماس گرفته سلام ایشان را رسانده و آخرین اخبار از دفتر امام در پاریس و تصمیمات روحانیت مبارز تهران در شرایط جدید را از وی جویا شوند. آقای فلسفی گفتند که امام فرمودند در اولین فرصت پس از رفع مانع، عازم ایران خواهند شد. همچنین گفتند که قرار است فردا راهپیمایی به سوی بهشت زهرا انجام شود و در آنجا مواضعمان در قبال این اقدام بختیار اعلام شود.
صبح پنجشنبه ۵ بهمن در خدمت ابوی و همراهان عازم بهشت زهرا شدیم. در بهشت زهرا آیت الله شهید بهشتی از طرف جامعۀ روحانیت سخنرانی کردند. او ضمن تشریح اوضاع سیاسی، اعلام و تهدید کرد که اگر دولت بختیار فرودگاه را باز نکند باید منتظر عواقب وخیم این تصمیم خود باشد.
از راهپیمایی بهشت زهرا به منزل آقای قائمی بازگشتیم. فردا صبح جمعه آقا تصمیم گرفتند در راهپیمایی میلیونی مردم تهران در اعتراض به بستن فرودگاه شرکت کنند. مسیر خیابان آزادی تا میدان آزادی را در راهپیمایی شرکت کردیم. در آنجا از میان انبوه جمعیت خودمان را به بلندی مشرف به قسمت شمال غربی میدان رساندیم تا ایشان بتوانند کمی بنشینند. مشاهدۀ خیل جمعیت، به ویژه هنگامی که بالگردهای نظامی رژیم از بالای سر جمعیت عبور میکردند و بالا رفتن مشتهای گره کردۀ مردم در واکنش به آنها که سطح میدان را یک پارچه رنگین میکرد، بسیار دیدنی و هیجان انگیز بود. بعد از اذان ظهر، از راهپیمایی برگشتیم و در خیابان آزادی در مسجد دانشگاه صنعتی شریف، نماز ظهر و عصر را خواندیم. آن روزها تهران و تمام شهرهای کشور همواره در حال تظاهرات بوده و خواستار بازگشت امام بودند. این تظاهرات در تهران و چند شهر دیگر منجر به شهادت تعدادی از هموطنان گردید.
در پی حوادث یاد شده، در روز یکشنبه ۸ بهمن جامعۀ روحانیت مبارز تهران به ابتکار مرحوم شهید مطهری تصمیم گرفتند که در اعتراض به بستن فرودگاه، در مسجد دانشگاه تهران تحصن کنند. آقا نیز پس از تبادل نظر با علما، برای شرکت در تحصن راهی دانشگاه تهران شدند. و اینجانب هم در خدمت ایشان بودم. حیاط دانشگاه و خیابانهای اطراف مملو از جمعیت بود و از جمله شعارهای گوناگون آنان، این شعارها بود که: وای به حالت بختیار، اگر خمینی دیر بیاد – اگر امام فردا نیاد، مسلسلها بیرون میاد – وای اگر خمینی حکم جهادم دهد، ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد. علما به تدریج وارد دانشگاه شده از میان خیل جمعیت عبور کرده و در مسجد مستقر میشدند. آ میر احمد نیز از اولین شخصیتهایی بود که به جمع متحصنین پیوست. تصویری را که ملاحظه میفرمایید مربوط به همان ساعت اول شروع تحصن است. آیت الله شهید مرتضی مطهری، آیت الله شهید دکتر مفتح، مرحوم آیت الله العظمی محمد فاضل لنکرانی، مرحوم آیت الله مشکینی، آیت الله حسین راستی کاشانی، آیت الله مؤمن، آیت الله جنتی و مرحوم آیت الله خلخالی در عکس مشاهده میشوند. به تدریج بر تعداد متحصنین افزوده شد. مرحومان آیات طالقانی و منتظری نیز ساعاتی بعد وارد مسجد دانشگاه شدند. مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای نیز مدیریت هماهنگی و اطلاع رسانی این تحصن را به عهده داشتند. یادم میآید از آقا پرسیدم که در تحصن چه گذشت؟ ایشان فرمودند علاوه بر همۀ محاسن این نشست، فرصت مغتنمی بود تا با چند تن از بزرگان از نزدیک به گفتوگو پرداخته و مباحث ارزشمندی مطرح شود.
تحصن یاد شده که به یکی از رخدادهای تأثیرگذار آن روزهای حساس انقلاب اسلامی تبدیل شد، تا ۱۱ بهمن که دولت بختیار ناچار شد فرودگاه را به روی امام بگشاید ادامه داشت. در ۱۲ بهمن در خدمت آقا در مراسم استقبال از امام شرکت کرده و در بهشت زهرا شنوندۀ سخنان تاریخی رهبر انقلاب اسلامی بودیم. پس از پایان مراسم استقبال، عازم قم شدیم و شب در منزل آیت الله محمد علی شرعی از طریق تلویزیون بخشهایی از مراسم ورود هواپیمای امام به فرودگاه و مراسم استقبال از ایشان را مشاهده کردیم. فردای آن روز آ میر احمد برای ادامۀ فعالیتهای انقلابی عازم منطقۀ کهگیلویه شدند. و سرانجام چند روز بعد، در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در کهگیلویه، همچون همۀ ملت ایران شهد پیروزی انقلاب اسلامی را چشیدیم.
پروژه احداث مجتمع ادارات باشت نیمه کاره تعطیل شد+تصاویر
عملیات تکمیل پروژه مجتمع ادارات شهرستان باشت به دلیل مشکلات خاص مالی چند سالی است که در خواب به سر می برد و تعطیل است.
هر ساله طرح های بسیار زیادی در گوشه و کنار کشورمان در مناسبت های مختلف با هدف توسعه و آبادنی این مناطق در نظر گرفته می شوند و طی مراسمی با حضور مسئولان آن مکان کلنگ زنی می شوند.
کلنگ هایی که امید توسعه را در دل ها زنده می کنند و در همان مراسم زمان اتمام احتمالی طرح هم اعلام می شود.
اما بسیار اندک هستند پروژه هایی که در موعد مقرر به بهره برداری برسند و اکثر پروژه ها سالها نیمه کاره رها می شوند و فقط هر چند مدت یکبار مسئولی می آید وعده افتتاح می دهد ولی کسی روبان افتتاح را بر در آن نمی بیند.
شهرستان باشت یکی از شهرستان های تازه تأسیس استان کهگیلویه و بویراحمد است که سالانه پروژه های مختلفی با توجه به نیاز شهرستان و برای توسعه و در جهت رفع محرومیت ها کلنگ زنی می شوند.
یکی از این پروژه ها که عملیات اجرایی آن از سال ۹۱ با زیر بنای ۵۷۰ متر مربع آغاز شده بود، پروژه مجتمع ادارات شهر باشت است.
پروژه ای که قرار بود در چهار طبقه احداث شود تا با تکمیل آن علاوه بر سهولت دسترسی به ادارات، در بودجه بیت المال صرفه جویی شد و مردم به راحتی و با صرف کمترین زمان امور اداری خود را پیگیری می کنند.
پروژه ای که می خواستند با احداث و افتتاح آن، ساختمان اداری تعداد زیادی از ادارات شهرستان که هم اکنون به صورت استیجاری روزگار می گذرانند در یکی از ساختمان های آن استقرار یابد.
ولی هم اکنون بعد از گذشت چندین سال از کلنگ زنی آن، این پروژه نیمه کاره رها شده است و فقط روی کاغذ قرار دارند.
به همین جهت به سراغ فرماندار باشت رفتیم تا آخرین وضعیت این پروژه و دلایل تعطیلی آن را جویا شویم.
مهمترین مشکل پروژه مجتمع ادارات باشت، عدم جذب اعتبارات است
سید مسعود حسینی گفت: مجتمع ادارات شهرستان باشت که خدماترسانی بهتر، سریعتر و آسانتر به مردم از مهمترین مزایای آن خواهد بود، هم اکنون ۶۰ درصد پیشرفت فیزیکی دارد.
وی افزود: سال گذشته در کمیته برنامه ریزی در قالب ماده ۱۸۰ اعتباری برای این پروژه در نظر گرفته شد که متأسفانه این اعتبار جذب نشد.
فرماندار باشت ادامه داد: امسال نزدیک به ۸۵۰ میلیون تومان اعتبار در قالب ماده ۱۸۰ نیز برای این پروژه در نظر گرفته شده است که امیدواریم این میزان اعتبار جذب شود.
حال باید دید با این اعتبارات قطره چکانی که فقط قول آن داده می شوند و تخصیص داده نمی شوند، چند سال دیگر باید منتظر احداث این پروژه باشیم.
می طلبد مسئولان با اولویت بندی و طبق نیاز در راستای تکمیل این پروژه ها تلاش کنند تا به زودی شاهد افتتاح این گونه پروژه های چشم انتظار باشیم.
گفتنی است، قبل از این دو پیمانکار به طور شریکی مشغول اجرای احداث مجمتع ادارات باشت بودند که به دلیل اختلافاتی که با هم داشتند این پروژه را تعطیل کرده اند.
جاده ای که کم کم به استخر و دریاچه تبدیل می شود!! هزار بار وعده برای هزار متر آسفالت
علی رغم وعده های مکرر برای آسفالت یک کیلومتر از جاده دسترسی به روستای کوخدان و روستاهای اطراف، جاده دسترسی به این روستاها همچنان اسیر گل و لای و چاله و چوله هایی است که کم کم به دریاچه و چاه تبدیل می شوند!
روستای کوخدان و مجموعه روستاهای همجوار آن که در فاصله ای کمتر از ۱۰ کیلومتری سی سخت مرکز شهرستان دنا واقع شده اند یکی از پر جمعیت ترین مجموعه روستاهای شهرستان دنا در بخش مرکزی به حساب می آید که تردد بالایی در این منطقه انجام میگیرد.
این مجموعه روستاها که علی رغم نزدیکی شان به مرکز شهرستان مورد برخی بی مهری ها واقع شده اند یکی از قطب های گردشگری استان به حساب می آید.
این منطقه که از طرفی یکی از قطب های تولید محصولات کشاورزی در استان به حساب می آید و نقش بسزایی در اشتغال زایی و تاثیر بر رونق تولید داشته طی سالیان متمادی با مشکلات جاده دسترسی از یک طرف و وعده و وعیدهای مسوولان از طرف دیگر روبه رو بوده است.
عمق بی تفاوتی نسبت به اهالی این منطقه به حدی بوده که بخشی از جمعیت این روستاها با مهاجرت به مرکز استان از فقر عمیق در این منطقه پا به فرار گذاشتند.
پیگیری برای آسفالت تنها یک کیلومتر از جاده دسترسی به روستاهای کوخدان ،دهنو و سرمور مطالبه سالهای متمادی اهالی این روستاها است که بارهای بار قول آسفالتش را از مسوولان وقت گرفته اند اما بی نتیجه مانده است.
اهمیت این یک کیلومتر جاده که سالها بلاتکلیف مانده از آنجا حایز اهمیت است که خاکی بودن و دست اندازهای متعدد در این نقطه عملا بخشی از طرح هادی روستای کوخدان را تحت الشعاع خود قرار داده و گویا اصلا طرحی در این روستا اجرا نشده است.
از وعده نماینده بویر احمد و دنا در مجلس شورای اسلامی به مردم این روستا تا قول مساعد بخشدار بخش مرکزی برای آسفالت ۱۰۰۰ متر آسفالت موجب شده تا مردم از وعده های پشت سر هم و دم انتخاباتی خسته و بی اعتماد شوند.
این شرایط نه تنها موجب نگرانی اهالی چند هزار نفره این منطقه شده بلکه به خاطر وجود دست اندازهای بزرگ که رفته رفته به دریاچه و چاه تبدیل می شوند هر کسی اعم از گردشگران و حتی رانندگان را از رفتن به این مناطق پشیمان می کند.
زندگی پرفراز و نشیب مجری کهگیلویه و بویراحمدی تلویزیون که در غسالخانه کار میکند
از دست فروشی تا مجری گری معروف در رسانه ملی/ حال و روزهای خان عمو در رسانه ملی
محمد عیوضی، مجری و چهره محبوب کودکان از زندگی پرفراز و نشیب خود می گوید.
کودک کار دیروز این روزها به یکی از چهره های محبوب کودکان تبدیل شده است. گرچه این روزها سرش شلوغ و کاروبارش خوب است، اما بار روزهای تلخ گذشته هنوز هم بر روی دوشهایش سنگینی میکند. با افتخار از روزهایی میگوید که در میدان ونک دستفروشی میکرده یا سر چهار راه جهان کودک بلال میفروخته، یا کارت پخش میکرده و سر چهارراهها، مجله میفروخته و هزار کار دیگر میکرده؛ همه اینها بخشی از زندگی او و خاطرات پاک نشدنی او هستند. نشاندن لبخند بر صورت معصوم کودکان، آرزوی سالیان این بازیگر و مجری برنامههای کودک بوده که حالا همه او را به نام «خان عمو» میشناسند. آرزویی که برای تحقق آن هیچگاه از پا ننشسته است. شبهایی که با پولی که با کارت پخش کنی عایدش میشد، بلیت تئاتر کودکان میخرید و هر روز به تماشای نمایشهای روی صحنه میرفت و با دقت و انگیزه میدید و میشنید. اما از همه اینها که بگذریم، مهرماه امسال بود که به یک باره این چهره آشنای کودکان، تصمیم گرفت تا فضای جدیدی را در زندگی تجربه کند. میگوید، برای دل خودش تصمیم گرفت در طول ماه چند روزی را در غسالخانه بهشت زهرا حاضر شود و با دیگر غسالها مسافران سفر آخرت را بدرقه کند. حضور در غسالخانه بهترین تجربه زندگی محمد عیوضی بوده و به او خیلی کمک کرده است. این تجربه بهانهای بود تا با او همکلام شویم و دفتر پرفراز و نشیب زندگیاش را ورق بزنیم.
از جهان کودک تا مجری کودک
۱۵ سال بیشتر نداشت که دل از شهر و دیارش کند و به تهران آمد. شهری که با آن برجها و خیابانهای شلوغ و آدمهای سراسیمهاش، او را میترساند. روزهای اول حسابی گیج شده بود و نمیدانست برای چه به این شهر بزرگ آمده و چه باید بکند؟ میگوید، نمیدانستم برای چه، اما باید میآمدم. روزهایی که با سختی و تلخی سپری شدند و او هنوز هم شبهایی که در کنار خیابان یا پارک میخوابید و برای لقمه نانی مجبور بود ساعتها دستفروشی کند را بخوبی به خاطر دارد. محمد عیوضی با یادآوری آن روزها میگوید: ۱۴ خرداد سال ۶۳ در یاسوج به دنیا آمدم. فرزند دوم خانواده بودم و ۴ خواهر و برادر بودیم. پدرم بنا بود و به خاطر کار او در ۱۱ سالگی به شیراز آمدیم. دوران راهنمایی در شیراز سپری شد تا اینکه پس از جدایی پدر و مادرم احساس کردم باید به تنهایی زندگی کنم. مدتی نزد مادرم بودم تا اینکه در ۱۵ سالگی مسیر زندگیام تغییر کرد و به تنهایی راهی تهران شدم. هیچگاه نخستین روزی را که وارد پایتخت شدم فراموش نمیکنم. تا ساعتها گیج بودم و نمیدانستم کجا بروم. دو سال در خانه یکی از بستگان زندگی کردم و زندگی را از راه دستفروشی و کارت پخش کنی میگذراندم. روزها در چهارراه جهان کودک مجله میفروختم و گاهی اوقات نیز بساط بلال فروشی پهن میکردم. چهارراه جهان کودک پاتوق همیشگیام بود و امروز که به گذشته نگاه میاندازم احساس میکنم زندگیام از همان ابتدا با کودک گره خورده بود. بیسرپرست بودم و درآمد بسیار ناچیزی داشتم. آخر هفتهها به بهشت زهرا میرفتم تا با خواندن فاتحه برای اموات بتوانم میوه و خرما و شیرینی بخورم. گاهی اوقات شب تا صبح در خیابان بیهدف راه میرفتم و برای خودم خیالبافی میکردم. بعد از دوسال با یکی از دوستانم اتاق ۶ متری در میدان راهآهن اجاره کردیم تا شبها سرپناهی داشته باشیم. شبها برای دیدن برنامههای تلویزیونی به سالن راهآهن میرفتم و گاهی اوقات روی همان صندلیها خوابم میبرد. تنها دلخوشی زندگیام تماشای تئاتر کودکان در یکی از سالنهای بولینگ عبدو بود. سالهای ۸۰ و ۸۱ به تماشای تئاتر کودکان میرفتم. هر روز برای کارت پخش کنی ۲ هزار تومان دستمزد میگرفتم. ۱۵۰۰ تومان آن را برای خرید بلیت تئاتر هزینه میکردم و هر شب تئاتر کودکان تماشا میکردم و در پایان شب اگر اتوبوس واحد فعالیت داشت سوار بر آن به راهآهن میرفتم و در غیر این صورت پیاده به خانه بازمیگشتم. اگر وضع جیبم خوب بود سوار تاکسی میشدم. عاشق تئاتر بودم اما هیچ پشتوانهای نداشتم. گاهی در خلوت برای خودم نقش بازی میکردم و خودم را روی سن و در میان هیاهوی تماشاگران تصور میکردم. بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که تهران جای من نیست و شاید در شهرستانها بتوانم گمشدهام را پیدا کنم.سفر به شیراز و یاسوج تحول بزرگی در زندگی او ایجاد کرد. روزهایی که برای کودکان در مجتمعهای تفریحی تئاتر اجرا میکرد و با هر حرکت او بچهها با همه وجود میخندیدند. محمد عیوضی از آن روزها و شکلگیری شخصیت خان عمو اینگونه میگوید: پول و پارتی و تحصیلات هنری نداشتم و میدانستم بااین وضعیت به جایی نخواهم رسید. کوله بارم را بستم و به شیراز آمدم. به یکی از مجتمعهای تفریحی رفتم و از مسئول مجتمع خواستم تا اجازه بدهد یک شب در فضای مجتمع برای کودکان تئاتر اجرا کنم. وقتی قبول کرد برای خودم لباسی دوختم و خودم را به شکل پیرمرد گریم کردم و با یک عصا و سبیل و کلاه برای بچهها برنامه اجرا کردم. اسم هنری «خان عمو» را برای خودم انتخاب کردم و برنامه آن شب با استقبال بسیار گرمی مواجه شد. پس از آن هر شب برای بچهها برنامه اجرا میکردم. بعد از مدتی احساس کردم میتوانم در تلویزیون هم برنامه اجرا کنم. سراغ شبکه استانی فارس رفتم ولی آنها به دلیل اینکه تخصصی در زمینه مجریگری و اجرای برنامه نداشتم مرا نپذیرفتند. ناامید نشدم و تصمیم گرفتم شانس خودم را در صدا و سیمای شهرم یاسوج امتحان کنم. تهیهکننده یکی از برنامهها به من اعتماد کرد و سال ۸۷ نخستین برنامه من به نام غنچه گلها به شکل زنده از شبکه دنا (صدا و سیمای یاسوج) روی آنتن رفت. حس خیلی خوبی داشتم و با همه وجود سعی کردم بهترین برنامه را ارائه دهم. پس از مدتی به تهران بازگشتم واین بار برای کودکان در سالن حجاب برنامه اجرا کردم که با استقبال زیادی نیز مواجه شد.
هدیه خان عمو برای کودکان زلزله زده
اجرای برنامه تلویزیونی از شبکه دنا و پس از آن در سالن حجاب، سکوی پرتابی برای محمد عیوضی بود. سکویی که او را در مسیری قرار داد تا برای کودکان محروم کشور و کسانی که قلبشان در پی حادثه زلزله و سیل شکسته بود برنامه اجرا کند و لبخند را به آنها هدیه کند. میگوید: وقتی در سالن حجاب برنامه اجرا میکردم با وقوع زلزله ورزقان و هریس به آنجا رفتم و هر روز برای بچههای زلزله زده برنامه اجرا میکردم و سعی میکردم تا برای چند ساعت درد و غصه را فراموش کنند. در میان گرد و خاک و در حالی که لودرها مشغول آواربرداری بودند سعی میکردم حواس آنها را به نقطه دیگری پرت کنم. پس از زلزله ورزقان در زلزله شهرستان شنبه در استان بوشهر نیز سراغ کودکان رفتم تا دل غمزده آنها را شاد کنم. وقتی یکی از روزها در سالن حجاب مشغول اجرای برنامه بودم در گوشهای از سالن چهره آشنایی توجهم را جلب کرد. مجید قناد چهره محبوب کودکان در گوشهای از سالن مشغول تماشای برنامه من بود. بعد از پایان برنامه سراغ او رفتم و گفتم خوشحال میشوم اگر بتوانم همکاری داشته باشم. مجید قناد پذیرفت و من دو سال گزارشگر برنامه جمعه به جمعه خونه به خونه شدم و با سفر به شهرهای مختلف ایران گزارشهایی از کودکان این شهرها برای این برنامه گرفتم. پس از آن از طریق یکی از دوستانم وارد دنیای بازیگری شدم و در برنامههای خنده بازار و شکر آباد در نقش شاگرد مکتبخانه بازی کردم. طی این مدت نیز با سازمان جهانی غذا (WFP) برای حمایت از کودکان گرسنه ارتباط گرفتم و از سوی این سازمان برنامههای مختلفی در چند شهر برگزار کردم. در این سالها بیش از ۱۷۰۰ برنامه خیریه برای کودکان اجرا کردم و به آن افتخار میکنم.
ایستگاه آخر
انتشار عکسی از محمد عیوضی در فضای مجازی که او را در غسالخانه بهشت زهرا و در لباس غسالها نشان میداد واکنشهای زیادی به همراه داشت. اینکه یک بازیگر و مجری برنامههای کودک در غسالخانه مشغول تطهیر اموات است، سؤال بزرگی بود. خان عمو در پاسخ به آن میگوید: آنجا ایستگاه آخری است که همه ما باید یک روز به آنجا برویم و این بهترین اتفاق زندگیام بود. یکی از شبهای تابستان به دعوت دوستم برای اجرای برنامهای که میهمانان آن کارکنان بهشت زهرا و غسالها و خانوادههایشان بودند رفتیم. در هنگام اجرای برنامه از آرزوی نوجوانیام و اینکه دوست داشتم یک روز در کنار غسالها به تطهیر اموات کمک کنم گفتم و همان جا پیشنهادم را مطرح کردم و رئیس سازمان بهشت زهرا پذیرفتند. صبح روز بعد به دفتر ایشان رفتم و ساعتی بعد پس از آنکه واکسنهای مخصوص را تزریق کردم وارد غسالخانه شدم.
روز اول فقط فعالیت غسالها را تماشا میکردم ولی از روزهای بعد مشغول کمک به آنها شدم. طبق قراری که با مسئولان بهشت زهرا گذاشتم قرار شد هر دو هفته یک بار به سالن تطهیر بیایم و در کنار غسالها مشغول به کار شوم. در این مدت متوجه شدم که چقدر کار غسالهای زحمتکش سخت و دشوار است و به عقیده من آنها حلالترین نان را سر سفرههایشان میبرند. به جرأت میتوانم بگویم که سالن تطهیر تهران یکی از پاکیزهترین و بهداشتیترین سالنهایی است که من تاکنون دیدهام و انسانهای شریفی که با همه وجود و عاشقانه کار میکنند. در این سالن از نوزاد تا افراد کهنسال برای دیدار با خدا آماده میشوند و در اینجا فقیر و پولدار تفاوتی باهم ندارند و همه به یک شکل برای سفر آخرت آماده میشوند. وقتی کودکی را تطهیر و او را برای تحویل به خانوادهاش آماده میکنم از او میخواهم که وقتی نزد خدا رفت مرا هم دعا کند. از وقتی که به اینجا آمدهام احساس سبکی میکنم و باعث شده است تا خطا نکنم و دروغ نگویم. از قضاوت بیجا خودداری کنم و دلی را نشکنم. باید بپذیریم که مرگ برای همه است. برخی نسبت به حضور من دراین مکان واکنش منفی نشان دادهاند و میگویند چراکسی که با بازی و مجریگری برای کودکان لبخند را به لب آنها مینشاند باید در چنین مکانی کار کند؟ این واکنشها طبیعی است اما باید بگویم که من به شکل رسمی در اینجا کار نمیکنم و تنها برای آرامش قلبیام دو روز در ماه به اینجا میآیم. معتقدم که باید از همان کودکی، بچهها را با حقیقت مرگ آشنا کرد. زیرا کودکی که با مرگ آشنا شود و به این واقعیت برسد که جهان آخرتی وجود دارد، قطعاً در بزرگسالی سراغ جرم و جنایت یا کارهای اشتباه نخواهد رفت. اگر در همان کودکیمان به ما میگفتند که همه یک روز از این دنیا خواهیم رفت و هیچ چیزی ماندگار نیست و این نگاه در ما درونی میشد، شاید کمتر شاهد جرم و جنایت و تبهکاری بودیم. کودکان امروز آینده را خواهند ساخت و چه بهتر که او در همین دوران این حقیقت را باور کند.
یک روز زیبا در کنار آدم برفی+تصاویر
بی مهری میراث فرهنگی و گردشگری به تنها پروژه خود در لنده+تصاویر
توسعه مناطق تفریحی و گردشگری از مهمترین نیازهای مناطق تفریحی و گردشگری در شهرستان ها است که متاسفانه با بی تدبیری مسئولان میراث فرهنگی و گردشگری استان کهگیلویه وبویراحمد سه سال است که تنها پروژه این اداره نیمه تمام و بخش عمده ای از مطالبات پیمانکار نیز پرداخت نشده است و پروژه نصف و نیمه رها شده است.
تیرماه سال ۹۲ با حضور مدیرکل میراث فرهنگی ، گردشگری و صنایع دستی کهگیلویه و بویراحمد و مسئولان شهرستانی، کلنگ اردوگاه تفریحی گردشگری موگرمون در شهرستان لنده، در زمینی به مساحت شش هزار متر مربع زده شد و نسیم خدمت در میان صخره های سترگ و سخت شروع به وزیدن کرد و کارهای ساخت اولین مجتمع گردشگری سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در شهرستان لنده کلنگ زنی شد.
منطقه زیبای موگرمون در نقطه ثقل ارتباطی بخشهای چاروسا ، دیشموک و جاورده با شهرستانهای لنده و کهگیلویه قرار دارد که قابلیت جذب گردشگران زیادی را دارد و با تکمیل این مجتمع می توانستیم زمینه افزایش بیشتر گردشگران را فراهیم کنیم.
زمین کاربری کشاورزی داشته که از طرف اهالی روستای مورجن موگرمون اهدا شده و خود آنها موضوع کمپینگ و اردوگاهرا در همه مراحل از واگذاری زمین گرفته تا دریافت مجوز را با هماهنگی اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری و صنایع دستی استان پیگیری کردهاند.
پس از چندین سال تلاش و پیگیری ها طرح مجتمع گردشگری لنده با مخالفت های که از همان روزهای ابتدایی در خصوص نامناسب بودن مکان طرح شده بود صورت گرفت، ولی علی رغم همه این مخالفت ها پیمانکار پروژه را با ساخت سکوهای سنگی ملاتی آغاز کرد و در ادامه نیز سرویس های بهداشتی این مجتمع را به اتمام رساند و متاسفانه ادامه طرح بنا به گفته مسئولان میراث فرهنگی و گردشگری به دلیل کمبود اعتبار رها شده است.
دو سالی است که پیمانکار این طرح نیز با مراجعه به ادارت مختلف پیگیر مطالبات ۳۰۰میلیون ریالی خود در اداره کل میراث فرهنگی است و طرح نیز به صورت نصف و نیمه رها شده است.
حال پس از گذشت سه سال وقتی رهگذران از کنار این مجتمع گردشگری تردد می کنند بر بی تدبیری مسئولان میراث فرهنگی در اتمام این پروژه صحه می گذارند و خواستار تسریع در عملیات اجرایی این طرح هستند هر چند چشمه ها و مناطق بکر گردشگری شهرستان لنده محروم از نگاه باز مسئولان میراث فرهنگی و گردشگری استان است
در بهمئی سابقه نان قرضی نداشتیم
امام جمعه شهر لیکک در خطبه های امروز از اظهار برخی از وزاری دولت مبنی بر بهترین وضعیت اقتصادی حاکم بر کشور ازابتدای انقلاب تاکنون انتقاد کرد.
امام جمعه شهر لیکک در خطبه های امروز از اظهار برخی از وزاری دولت مبنی بر بهترین وضعیت اقتصادی حاکم بر کشور ازابتدای انقلاب تاکنون انتقاد کرد.
حجت الاسلام سید محمد یوسف افروغی با انتقاد از اظهار برخی از وزرا مبنی بر بهترین شرایط اقتصادی حاکم بر کشور از ابتدای انقلاب تاکنون، گفت: کاش وزیرانی که چنین اظهاراتی دارند در کنار ارائه آمار به مردم، وضعیت معیشت آنان را هم اعلام می کردند.
افروغی تصریح کرد: در حال حاضر فاصله طبقاتی در کشور زیاد شده و رکود بیشتر شده است.
وی افزود: اگر شرایط اقتصادی ما به بهترین نحو مطلوب است چرا این همه کارخانه و کارگاه اقتصادی تعطیل است؟در شهرستان بهمئی سابقه نداشت که مردم نان قرض بگیرند اما امروز می بینیم که مردم به نان شب هم محتاجند.
امام جمعه شهر لیکک بیکاری و گرانی را بزرگترین مشکلات کنونی جامعه عنوان کرد و گفت:الان جوانان از بیکاری می نالند.
رایزنی برای تغییر مدیر شبکه بهداشت کهگیلویه +گزینه جایگزین
با تغییر در راس دانشگاه علوم پزشکی کهگیلویه وبویراحمد(یاسوج) زمزمه هایی مبنی برتسری تغییرات به دیگر مدیریت ها در زیر مجموعه این مرکز دانشگاهی شنیده میشود.
نارضایتی نمایندگان مجلس از عملکرد رئیس بومی دانشگاه علوم پزشکی درافکار حامیان وی این باور را پرورانده که عدم استفاده از نیروی های نزدیک به نمایندگان مجلس دراین تغییر تاثیر جدی داشته است.
با این باور اکنون بایستی منتظر آهنگ متوازن تغییرات در حوزه های بهداشتی شهرستان های کهگیلویه وبویراحمد باشیم.
بازدید سرزده دکتر ایلامی از بیمارستان امام خمینی دهدشت وبررسی آخرین وضعیت حوزه سلامت دراین شهرستان از یکسو ،تکاپوی نزدیکان فکری به عدل هاشمی پور برای تغییرشفاهی از سوی دیگر زمزمه هایی بر جدی بودن تغییر درراس شبکه بهداشت شهرستان کهگیلویه را نزدیک به قطعی نموده است.
گفته میشود: طیف نزدیک به عدل هاشمی پور از اقای داوری بعنوان گزینه جایگزینی برای ریاست بر شبکه بهداشت ودرمان بزرگ ترین شهرستان حوزه انتخابیه وی رونمایی خواهند نمود.
شفاهی گزینه منصوبی حجت الاسلام بزرگواری نماینده اداور هشتم ونهم مجلس شورای اسلامی در کهگیلویه بزرگ میباشد.
شفاهی پیش از این هیچگونه سابقه مدیریتی در کارنامه کاری خود نداشته است و از اخرین روز خرداد سال ۹۴ این مسئولیت را برعهده گرفت.
خبرهای استان کهگیلویه و بویراحمد /
تشییع و خاکسپاری پیکر حجتالاسلام سید ناصر موسوی با سخنرانی سید محمد موحد
حجتالاسلام سید ناصر موسوی در دوره های ششم،هفتم و هشتم نمایندگی مردم رامهرمز و رامشیر در مجلس را به عهده داشت که به علت عارضه قبلی در بیمارستان مهر تهران درگذشت.
پیکر زندهیاد حجتالاسلام سید ناصر موسوی نماینده اسبق مردم رامهرمز و رامشیر در مجلس شورای اسلامی تشییع و در زادگاهش روستای "چم سید محمد" با حضور گسترده مردم و مسئولین به خاک سپرده شد.
ا آیتالله موسوی جزایری نماینده ولیفقیه در استان خوزستان بر پیکر ایشان اقامه نماز نمودند.
حجت الاسلام سید محمد موحد نماینده ۵ دوره مجلس شورای اسلامی در این آئین شرکت، و به ایراد سخن پرداختند.
شایان ذکر است حجتالاسلام سید ناصر موسوی در دوره های ششم،هفتم و هشتم نمایندگی مردم رامهرمز و رامشیر در مجلس را به عهده داشت که به علت عارضه قبلی در بیمارستان مهر تهران درگذشت.
موج جدید اعتراضات مردمی به وضعیت جاده سوق آغاز شد:
وقتی مدیرکل راه و شهرسازی به نامه های وزارت هم در خصوص جاده سوق پاسخگو نیست!
به گزارش عصر مارون;وضعیت جاده ارتباطی شهرهای دهدشت به سوق و لنده که تنها مسیر ارتباطی دو شهرستان کهگیلویه و لنده است این سالها روز به روز در حال خطرناک تر شدن است و عملیات بهسازی این جاده به کندی در حال پیشرفت است.
اخیرا مدیر کل جدید راه و شهرسازی استان در مصاحبه با رسانه های محلی از بهره برداری نهایی این جاده و تکمیل عملیات در دهه فجر انقلاب اسلامی خبر داده بود اما آنچه روشن است کندی عملیات و عدم تکمیل این جاده طبق این روند تا سال ۹۶ می باشد.
اما آنچه به مراتب وضعیت را برای مردم و کمپین جاده خون که از ابتدای سالجاری در پیگیری وضعیت این جاده از تلاش های رسانه ناخوشایند کرده عدم پاسخگویی مناسب اداره کل راه و شهرسازی استان پس از وعده های چندین و چند ساله و بی سرانجام به مردم،عدم پاسخگویی این اداره کل به وزارت راه و شهرسازی در خصوص وضعیت این جاده است.
پیگیری های عصر مارون حکایت از نامه ی بی جواب وزرات راه و شهرسازی به مدیرکل راه و شهرسازی استان دارد که بیش از سه ماه است در کارتابل آقای علیمردانی مانده و پاسخی به آن داده نشده است!
البته وقتی این اداره کل حاضر به پاسخگویی به وزارت هم نیست نباید توقعی نسبت به پاسخگویی به مطالبات مردمی از آن داشت!
روایت حضور آ میر احمد تقوی در تحصن علما در دانشگاه تهران
آ میر احمد نیز از اولین شخصیتهایی بود که به جمع متحصنین پیوست. تصویری را که ملاحظه میفرمایید مربوط به همان ساعت اول شروع تحصن است.
مطلب فوق روایتِ حضور آ میر احمد تقوی در تحصن تاریخی علما در دانشگاه تهران می باشد که نظر به اینکه آقای دکتر سید مصطفی تقوی مقدم، فرزند ارشد آ میر احمد تقوی، در آن روزها همراه ایشان و شاهد واقعه بود، فرایند حضور معظم له در تحصن یاد شده را که برگی از تاریخ زندگی آن بزرگوار است، از وی جویا شدیم. توضیحات دکتر تقوی مقدم را در ادامه میخوانید:
درایت رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره)، توطئهها و موانع ایجاد شده از سوی رژیم پهلوی و قدرتهای جهانی حامی او را یکی پس از دیگری از سر راه انقلاب بر میداشت و پیروزی را نوید میداد. پس از خروج شاه از کشور در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷، زمینه برای بازگشت امام به وطن فراهم شده بود. ورود امام به کشور، از منظر محافل سیاسی جهان، آخرین مرحلۀ انقلاب بوده و تحقق پیروزی آن را رقم میزد. از این رو، این واقعه هم برای ملت انقلابی ایران و هم برای قدرتهای جهان، از اهمیت و حساسیت فوق العادهای برخودار بود. آمریکا و غرب که میخواستند با روی کارآوردن بختیار و حمایت از او، مانع پیروزی انقلاب بشوند، برای جلوگیری از بازگشت امام دست به اقداماتی زدند. جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا، ژیسکاردستن، رئیس جمهور وقت فرانسه را واسطه قرار داد و از طریق او امام را تهدید کرد که از تخریب بختیار دست بردارد و بازگشت خود را نیز به تأخیر بیندازد. بختیار نیز ضمن تلاش برای ملاقات با امام در پاریس و ارسال پیامهایی نیرنگ آمیز مبنی بر احترام به فرامین رهبر انقلاب، از ژیسکاردستن خواست تا همۀ تلاش خود را برای جلوگیری از بازگشت امام انجام دهد. یک مقام امنیتی اسرائیل (احتمالاً الیعازر تسفریر، رئیس اسبق موساد در تهران) در سال ۱۳۹۱ در گفتوگویی با شبکۀ فارسی تلویزیون BBC اعلام کرد که بختیار در همان روزها از آنان خواسته بود که امام را سرنگون کنند. ملت ایران با توجه به زمزمههایی مبنی بر توطئه چینی برای جلوگیری از ورود امام، نگران جان او نیز بودند.
به رغم همۀ مشکلات و موانع و پیغامها و تهدیدهای آمریکا برای امام، ایشان اعلام فرمودند که ۵ بهمن از پاریس عازم تهران خواهند شد و ملت ایران نیز آمادۀ بزرگترین استقبال تاریخ از رهبر خود میشد. در این ایام آ میر احمد تقوی که انقلاب را در کهگیلویه رهبری و مدیریت میکرد، با وجود مشغلۀ فراوان، تصمیم گرفت که در مراسم استقبال از امام در تهران شرکت کند. حقیر که قلبم مالامال از عشق به امام بود، اجازه خواستم توفیق همراهی ایشان را داشته باشم. ایشان پذیرفتند و بدین گونه اینجانب که در آن زمان تقریباً ۱۹ سال سن داشتم و دانشجو بودم، افتخار یافتم یکی از پرفیضترین سفرهای عمر خود را داشته باشم. سفری که همزمان، فیض همراهی با آقا و خدمتگزاری به او و فیض شرکت در مراسم استقبال از امام را نصیبم میکرد. حجه الاسلام سید علی اصغر باقی زاده و حجه الاسلام مهدی قائمی، دو تن از وعاظ انقلابی که از قم برای تبلیغ به شهرهای دهدشت و سوق آمده بودند و پس از انجام تبلیغشان میخواستند باز گردند نیز همسفر ما شدند. بدین ترتیب، در سوم بهمن ۱۳۵۷ از دهدشت عازم شیراز شدیم. صبح ۴ بهمن از شیراز یک ماشین سواری کرایه کرده و عازم تهران شدیم. ساعت ۲ بعد از ظهر در حالیکه چند کیلومتر از اصفهان گذشته بودیم از طریق خبر رادیو مطلع شدیم که دولت بختیار همۀ فرودگاههای کشور را بست و فرودگاه بین المللی مهرآباد به وسیلۀ تانکهای ارتش اشغال شد. به هر حال اوایل شب به تهران رسیدیم و در منزلی در شهر ری، متعلق به یکی از بستگان آقای قائمی مستقر شدیم. آقا از آقای قائمی خواستند تا با حجه الاسلام فلسفی، واعظ شهیر، تماس گرفته سلام ایشان را رسانده و آخرین اخبار از دفتر امام در پاریس و تصمیمات روحانیت مبارز تهران در شرایط جدید را از وی جویا شوند. آقای فلسفی گفتند که امام فرمودند در اولین فرصت پس از رفع مانع، عازم ایران خواهند شد. همچنین گفتند که قرار است فردا راهپیمایی به سوی بهشت زهرا انجام شود و در آنجا مواضعمان در قبال این اقدام بختیار اعلام شود.
صبح پنجشنبه ۵ بهمن در خدمت ابوی و همراهان عازم بهشت زهرا شدیم. در بهشت زهرا آیت الله شهید بهشتی از طرف جامعۀ روحانیت سخنرانی کردند. او ضمن تشریح اوضاع سیاسی، اعلام و تهدید کرد که اگر دولت بختیار فرودگاه را باز نکند باید منتظر عواقب وخیم این تصمیم خود باشد.
از راهپیمایی بهشت زهرا به منزل آقای قائمی بازگشتیم. فردا صبح جمعه آقا تصمیم گرفتند در راهپیمایی میلیونی مردم تهران در اعتراض به بستن فرودگاه شرکت کنند. مسیر خیابان آزادی تا میدان آزادی را در راهپیمایی شرکت کردیم. در آنجا از میان انبوه جمعیت خودمان را به بلندی مشرف به قسمت شمال غربی میدان رساندیم تا ایشان بتوانند کمی بنشینند. مشاهدۀ خیل جمعیت، به ویژه هنگامی که بالگردهای نظامی رژیم از بالای سر جمعیت عبور میکردند و بالا رفتن مشتهای گره کردۀ مردم در واکنش به آنها که سطح میدان را یک پارچه رنگین میکرد، بسیار دیدنی و هیجان انگیز بود. بعد از اذان ظهر، از راهپیمایی برگشتیم و در خیابان آزادی در مسجد دانشگاه صنعتی شریف، نماز ظهر و عصر را خواندیم. آن روزها تهران و تمام شهرهای کشور همواره در حال تظاهرات بوده و خواستار بازگشت امام بودند. این تظاهرات در تهران و چند شهر دیگر منجر به شهادت تعدادی از هموطنان گردید.
در پی حوادث یاد شده، در روز یکشنبه ۸ بهمن جامعۀ روحانیت مبارز تهران به ابتکار مرحوم شهید مطهری تصمیم گرفتند که در اعتراض به بستن فرودگاه، در مسجد دانشگاه تهران تحصن کنند. آقا نیز پس از تبادل نظر با علما، برای شرکت در تحصن راهی دانشگاه تهران شدند. و اینجانب هم در خدمت ایشان بودم. حیاط دانشگاه و خیابانهای اطراف مملو از جمعیت بود و از جمله شعارهای گوناگون آنان، این شعارها بود که: وای به حالت بختیار، اگر خمینی دیر بیاد – اگر امام فردا نیاد، مسلسلها بیرون میاد – وای اگر خمینی حکم جهادم دهد، ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد. علما به تدریج وارد دانشگاه شده از میان خیل جمعیت عبور کرده و در مسجد مستقر میشدند. آ میر احمد نیز از اولین شخصیتهایی بود که به جمع متحصنین پیوست. تصویری را که ملاحظه میفرمایید مربوط به همان ساعت اول شروع تحصن است. آیت الله شهید مرتضی مطهری، آیت الله شهید دکتر مفتح، مرحوم آیت الله العظمی محمد فاضل لنکرانی، مرحوم آیت الله مشکینی، آیت الله حسین راستی کاشانی، آیت الله مؤمن، آیت الله جنتی و مرحوم آیت الله خلخالی در عکس مشاهده میشوند. به تدریج بر تعداد متحصنین افزوده شد. مرحومان آیات طالقانی و منتظری نیز ساعاتی بعد وارد مسجد دانشگاه شدند. مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای نیز مدیریت هماهنگی و اطلاع رسانی این تحصن را به عهده داشتند. یادم میآید از آقا پرسیدم که در تحصن چه گذشت؟ ایشان فرمودند علاوه بر همۀ محاسن این نشست، فرصت مغتنمی بود تا با چند تن از بزرگان از نزدیک به گفتوگو پرداخته و مباحث ارزشمندی مطرح شود.
تحصن یاد شده که به یکی از رخدادهای تأثیرگذار آن روزهای حساس انقلاب اسلامی تبدیل شد، تا ۱۱ بهمن که دولت بختیار ناچار شد فرودگاه را به روی امام بگشاید ادامه داشت. در ۱۲ بهمن در خدمت آقا در مراسم استقبال از امام شرکت کرده و در بهشت زهرا شنوندۀ سخنان تاریخی رهبر انقلاب اسلامی بودیم. پس از پایان مراسم استقبال، عازم قم شدیم و شب در منزل آیت الله محمد علی شرعی از طریق تلویزیون بخشهایی از مراسم ورود هواپیمای امام به فرودگاه و مراسم استقبال از ایشان را مشاهده کردیم. فردای آن روز آ میر احمد برای ادامۀ فعالیتهای انقلابی عازم منطقۀ کهگیلویه شدند. و سرانجام چند روز بعد، در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در کهگیلویه، همچون همۀ ملت ایران شهد پیروزی انقلاب اسلامی را چشیدیم.
پروژه احداث مجتمع ادارات باشت نیمه کاره تعطیل شد+تصاویر
عملیات تکمیل پروژه مجتمع ادارات شهرستان باشت به دلیل مشکلات خاص مالی چند سالی است که در خواب به سر می برد و تعطیل است.
هر ساله طرح های بسیار زیادی در گوشه و کنار کشورمان در مناسبت های مختلف با هدف توسعه و آبادنی این مناطق در نظر گرفته می شوند و طی مراسمی با حضور مسئولان آن مکان کلنگ زنی می شوند.
کلنگ هایی که امید توسعه را در دل ها زنده می کنند و در همان مراسم زمان اتمام احتمالی طرح هم اعلام می شود.
اما بسیار اندک هستند پروژه هایی که در موعد مقرر به بهره برداری برسند و اکثر پروژه ها سالها نیمه کاره رها می شوند و فقط هر چند مدت یکبار مسئولی می آید وعده افتتاح می دهد ولی کسی روبان افتتاح را بر در آن نمی بیند.
شهرستان باشت یکی از شهرستان های تازه تأسیس استان کهگیلویه و بویراحمد است که سالانه پروژه های مختلفی با توجه به نیاز شهرستان و برای توسعه و در جهت رفع محرومیت ها کلنگ زنی می شوند.
یکی از این پروژه ها که عملیات اجرایی آن از سال ۹۱ با زیر بنای ۵۷۰ متر مربع آغاز شده بود، پروژه مجتمع ادارات شهر باشت است.
پروژه ای که قرار بود در چهار طبقه احداث شود تا با تکمیل آن علاوه بر سهولت دسترسی به ادارات، در بودجه بیت المال صرفه جویی شد و مردم به راحتی و با صرف کمترین زمان امور اداری خود را پیگیری می کنند.
پروژه ای که می خواستند با احداث و افتتاح آن، ساختمان اداری تعداد زیادی از ادارات شهرستان که هم اکنون به صورت استیجاری روزگار می گذرانند در یکی از ساختمان های آن استقرار یابد.
ولی هم اکنون بعد از گذشت چندین سال از کلنگ زنی آن، این پروژه نیمه کاره رها شده است و فقط روی کاغذ قرار دارند.
به همین جهت به سراغ فرماندار باشت رفتیم تا آخرین وضعیت این پروژه و دلایل تعطیلی آن را جویا شویم.
مهمترین مشکل پروژه مجتمع ادارات باشت، عدم جذب اعتبارات است
سید مسعود حسینی گفت: مجتمع ادارات شهرستان باشت که خدماترسانی بهتر، سریعتر و آسانتر به مردم از مهمترین مزایای آن خواهد بود، هم اکنون ۶۰ درصد پیشرفت فیزیکی دارد.
وی افزود: سال گذشته در کمیته برنامه ریزی در قالب ماده ۱۸۰ اعتباری برای این پروژه در نظر گرفته شد که متأسفانه این اعتبار جذب نشد.
فرماندار باشت ادامه داد: امسال نزدیک به ۸۵۰ میلیون تومان اعتبار در قالب ماده ۱۸۰ نیز برای این پروژه در نظر گرفته شده است که امیدواریم این میزان اعتبار جذب شود.
حال باید دید با این اعتبارات قطره چکانی که فقط قول آن داده می شوند و تخصیص داده نمی شوند، چند سال دیگر باید منتظر احداث این پروژه باشیم.
می طلبد مسئولان با اولویت بندی و طبق نیاز در راستای تکمیل این پروژه ها تلاش کنند تا به زودی شاهد افتتاح این گونه پروژه های چشم انتظار باشیم.
گفتنی است، قبل از این دو پیمانکار به طور شریکی مشغول اجرای احداث مجمتع ادارات باشت بودند که به دلیل اختلافاتی که با هم داشتند این پروژه را تعطیل کرده اند.
جاده ای که کم کم به استخر و دریاچه تبدیل می شود!! هزار بار وعده برای هزار متر آسفالت
علی رغم وعده های مکرر برای آسفالت یک کیلومتر از جاده دسترسی به روستای کوخدان و روستاهای اطراف، جاده دسترسی به این روستاها همچنان اسیر گل و لای و چاله و چوله هایی است که کم کم به دریاچه و چاه تبدیل می شوند!
روستای کوخدان و مجموعه روستاهای همجوار آن که در فاصله ای کمتر از ۱۰ کیلومتری سی سخت مرکز شهرستان دنا واقع شده اند یکی از پر جمعیت ترین مجموعه روستاهای شهرستان دنا در بخش مرکزی به حساب می آید که تردد بالایی در این منطقه انجام میگیرد.
این مجموعه روستاها که علی رغم نزدیکی شان به مرکز شهرستان مورد برخی بی مهری ها واقع شده اند یکی از قطب های گردشگری استان به حساب می آید.
این منطقه که از طرفی یکی از قطب های تولید محصولات کشاورزی در استان به حساب می آید و نقش بسزایی در اشتغال زایی و تاثیر بر رونق تولید داشته طی سالیان متمادی با مشکلات جاده دسترسی از یک طرف و وعده و وعیدهای مسوولان از طرف دیگر روبه رو بوده است.
عمق بی تفاوتی نسبت به اهالی این منطقه به حدی بوده که بخشی از جمعیت این روستاها با مهاجرت به مرکز استان از فقر عمیق در این منطقه پا به فرار گذاشتند.
پیگیری برای آسفالت تنها یک کیلومتر از جاده دسترسی به روستاهای کوخدان ،دهنو و سرمور مطالبه سالهای متمادی اهالی این روستاها است که بارهای بار قول آسفالتش را از مسوولان وقت گرفته اند اما بی نتیجه مانده است.
اهمیت این یک کیلومتر جاده که سالها بلاتکلیف مانده از آنجا حایز اهمیت است که خاکی بودن و دست اندازهای متعدد در این نقطه عملا بخشی از طرح هادی روستای کوخدان را تحت الشعاع خود قرار داده و گویا اصلا طرحی در این روستا اجرا نشده است.
از وعده نماینده بویر احمد و دنا در مجلس شورای اسلامی به مردم این روستا تا قول مساعد بخشدار بخش مرکزی برای آسفالت ۱۰۰۰ متر آسفالت موجب شده تا مردم از وعده های پشت سر هم و دم انتخاباتی خسته و بی اعتماد شوند.
این شرایط نه تنها موجب نگرانی اهالی چند هزار نفره این منطقه شده بلکه به خاطر وجود دست اندازهای بزرگ که رفته رفته به دریاچه و چاه تبدیل می شوند هر کسی اعم از گردشگران و حتی رانندگان را از رفتن به این مناطق پشیمان می کند.
زندگی پرفراز و نشیب مجری کهگیلویه و بویراحمدی تلویزیون که در غسالخانه کار میکند
از دست فروشی تا مجری گری معروف در رسانه ملی/ حال و روزهای خان عمو در رسانه ملی
محمد عیوضی، مجری و چهره محبوب کودکان از زندگی پرفراز و نشیب خود می گوید.
کودک کار دیروز این روزها به یکی از چهره های محبوب کودکان تبدیل شده است. گرچه این روزها سرش شلوغ و کاروبارش خوب است، اما بار روزهای تلخ گذشته هنوز هم بر روی دوشهایش سنگینی میکند. با افتخار از روزهایی میگوید که در میدان ونک دستفروشی میکرده یا سر چهار راه جهان کودک بلال میفروخته، یا کارت پخش میکرده و سر چهارراهها، مجله میفروخته و هزار کار دیگر میکرده؛ همه اینها بخشی از زندگی او و خاطرات پاک نشدنی او هستند. نشاندن لبخند بر صورت معصوم کودکان، آرزوی سالیان این بازیگر و مجری برنامههای کودک بوده که حالا همه او را به نام «خان عمو» میشناسند. آرزویی که برای تحقق آن هیچگاه از پا ننشسته است. شبهایی که با پولی که با کارت پخش کنی عایدش میشد، بلیت تئاتر کودکان میخرید و هر روز به تماشای نمایشهای روی صحنه میرفت و با دقت و انگیزه میدید و میشنید. اما از همه اینها که بگذریم، مهرماه امسال بود که به یک باره این چهره آشنای کودکان، تصمیم گرفت تا فضای جدیدی را در زندگی تجربه کند. میگوید، برای دل خودش تصمیم گرفت در طول ماه چند روزی را در غسالخانه بهشت زهرا حاضر شود و با دیگر غسالها مسافران سفر آخرت را بدرقه کند. حضور در غسالخانه بهترین تجربه زندگی محمد عیوضی بوده و به او خیلی کمک کرده است. این تجربه بهانهای بود تا با او همکلام شویم و دفتر پرفراز و نشیب زندگیاش را ورق بزنیم.
از جهان کودک تا مجری کودک
۱۵ سال بیشتر نداشت که دل از شهر و دیارش کند و به تهران آمد. شهری که با آن برجها و خیابانهای شلوغ و آدمهای سراسیمهاش، او را میترساند. روزهای اول حسابی گیج شده بود و نمیدانست برای چه به این شهر بزرگ آمده و چه باید بکند؟ میگوید، نمیدانستم برای چه، اما باید میآمدم. روزهایی که با سختی و تلخی سپری شدند و او هنوز هم شبهایی که در کنار خیابان یا پارک میخوابید و برای لقمه نانی مجبور بود ساعتها دستفروشی کند را بخوبی به خاطر دارد. محمد عیوضی با یادآوری آن روزها میگوید: ۱۴ خرداد سال ۶۳ در یاسوج به دنیا آمدم. فرزند دوم خانواده بودم و ۴ خواهر و برادر بودیم. پدرم بنا بود و به خاطر کار او در ۱۱ سالگی به شیراز آمدیم. دوران راهنمایی در شیراز سپری شد تا اینکه پس از جدایی پدر و مادرم احساس کردم باید به تنهایی زندگی کنم. مدتی نزد مادرم بودم تا اینکه در ۱۵ سالگی مسیر زندگیام تغییر کرد و به تنهایی راهی تهران شدم. هیچگاه نخستین روزی را که وارد پایتخت شدم فراموش نمیکنم. تا ساعتها گیج بودم و نمیدانستم کجا بروم. دو سال در خانه یکی از بستگان زندگی کردم و زندگی را از راه دستفروشی و کارت پخش کنی میگذراندم. روزها در چهارراه جهان کودک مجله میفروختم و گاهی اوقات نیز بساط بلال فروشی پهن میکردم. چهارراه جهان کودک پاتوق همیشگیام بود و امروز که به گذشته نگاه میاندازم احساس میکنم زندگیام از همان ابتدا با کودک گره خورده بود. بیسرپرست بودم و درآمد بسیار ناچیزی داشتم. آخر هفتهها به بهشت زهرا میرفتم تا با خواندن فاتحه برای اموات بتوانم میوه و خرما و شیرینی بخورم. گاهی اوقات شب تا صبح در خیابان بیهدف راه میرفتم و برای خودم خیالبافی میکردم. بعد از دوسال با یکی از دوستانم اتاق ۶ متری در میدان راهآهن اجاره کردیم تا شبها سرپناهی داشته باشیم. شبها برای دیدن برنامههای تلویزیونی به سالن راهآهن میرفتم و گاهی اوقات روی همان صندلیها خوابم میبرد. تنها دلخوشی زندگیام تماشای تئاتر کودکان در یکی از سالنهای بولینگ عبدو بود. سالهای ۸۰ و ۸۱ به تماشای تئاتر کودکان میرفتم. هر روز برای کارت پخش کنی ۲ هزار تومان دستمزد میگرفتم. ۱۵۰۰ تومان آن را برای خرید بلیت تئاتر هزینه میکردم و هر شب تئاتر کودکان تماشا میکردم و در پایان شب اگر اتوبوس واحد فعالیت داشت سوار بر آن به راهآهن میرفتم و در غیر این صورت پیاده به خانه بازمیگشتم. اگر وضع جیبم خوب بود سوار تاکسی میشدم. عاشق تئاتر بودم اما هیچ پشتوانهای نداشتم. گاهی در خلوت برای خودم نقش بازی میکردم و خودم را روی سن و در میان هیاهوی تماشاگران تصور میکردم. بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که تهران جای من نیست و شاید در شهرستانها بتوانم گمشدهام را پیدا کنم.سفر به شیراز و یاسوج تحول بزرگی در زندگی او ایجاد کرد. روزهایی که برای کودکان در مجتمعهای تفریحی تئاتر اجرا میکرد و با هر حرکت او بچهها با همه وجود میخندیدند. محمد عیوضی از آن روزها و شکلگیری شخصیت خان عمو اینگونه میگوید: پول و پارتی و تحصیلات هنری نداشتم و میدانستم بااین وضعیت به جایی نخواهم رسید. کوله بارم را بستم و به شیراز آمدم. به یکی از مجتمعهای تفریحی رفتم و از مسئول مجتمع خواستم تا اجازه بدهد یک شب در فضای مجتمع برای کودکان تئاتر اجرا کنم. وقتی قبول کرد برای خودم لباسی دوختم و خودم را به شکل پیرمرد گریم کردم و با یک عصا و سبیل و کلاه برای بچهها برنامه اجرا کردم. اسم هنری «خان عمو» را برای خودم انتخاب کردم و برنامه آن شب با استقبال بسیار گرمی مواجه شد. پس از آن هر شب برای بچهها برنامه اجرا میکردم. بعد از مدتی احساس کردم میتوانم در تلویزیون هم برنامه اجرا کنم. سراغ شبکه استانی فارس رفتم ولی آنها به دلیل اینکه تخصصی در زمینه مجریگری و اجرای برنامه نداشتم مرا نپذیرفتند. ناامید نشدم و تصمیم گرفتم شانس خودم را در صدا و سیمای شهرم یاسوج امتحان کنم. تهیهکننده یکی از برنامهها به من اعتماد کرد و سال ۸۷ نخستین برنامه من به نام غنچه گلها به شکل زنده از شبکه دنا (صدا و سیمای یاسوج) روی آنتن رفت. حس خیلی خوبی داشتم و با همه وجود سعی کردم بهترین برنامه را ارائه دهم. پس از مدتی به تهران بازگشتم واین بار برای کودکان در سالن حجاب برنامه اجرا کردم که با استقبال زیادی نیز مواجه شد.
هدیه خان عمو برای کودکان زلزله زده
اجرای برنامه تلویزیونی از شبکه دنا و پس از آن در سالن حجاب، سکوی پرتابی برای محمد عیوضی بود. سکویی که او را در مسیری قرار داد تا برای کودکان محروم کشور و کسانی که قلبشان در پی حادثه زلزله و سیل شکسته بود برنامه اجرا کند و لبخند را به آنها هدیه کند. میگوید: وقتی در سالن حجاب برنامه اجرا میکردم با وقوع زلزله ورزقان و هریس به آنجا رفتم و هر روز برای بچههای زلزله زده برنامه اجرا میکردم و سعی میکردم تا برای چند ساعت درد و غصه را فراموش کنند. در میان گرد و خاک و در حالی که لودرها مشغول آواربرداری بودند سعی میکردم حواس آنها را به نقطه دیگری پرت کنم. پس از زلزله ورزقان در زلزله شهرستان شنبه در استان بوشهر نیز سراغ کودکان رفتم تا دل غمزده آنها را شاد کنم. وقتی یکی از روزها در سالن حجاب مشغول اجرای برنامه بودم در گوشهای از سالن چهره آشنایی توجهم را جلب کرد. مجید قناد چهره محبوب کودکان در گوشهای از سالن مشغول تماشای برنامه من بود. بعد از پایان برنامه سراغ او رفتم و گفتم خوشحال میشوم اگر بتوانم همکاری داشته باشم. مجید قناد پذیرفت و من دو سال گزارشگر برنامه جمعه به جمعه خونه به خونه شدم و با سفر به شهرهای مختلف ایران گزارشهایی از کودکان این شهرها برای این برنامه گرفتم. پس از آن از طریق یکی از دوستانم وارد دنیای بازیگری شدم و در برنامههای خنده بازار و شکر آباد در نقش شاگرد مکتبخانه بازی کردم. طی این مدت نیز با سازمان جهانی غذا (WFP) برای حمایت از کودکان گرسنه ارتباط گرفتم و از سوی این سازمان برنامههای مختلفی در چند شهر برگزار کردم. در این سالها بیش از ۱۷۰۰ برنامه خیریه برای کودکان اجرا کردم و به آن افتخار میکنم.
ایستگاه آخر
انتشار عکسی از محمد عیوضی در فضای مجازی که او را در غسالخانه بهشت زهرا و در لباس غسالها نشان میداد واکنشهای زیادی به همراه داشت. اینکه یک بازیگر و مجری برنامههای کودک در غسالخانه مشغول تطهیر اموات است، سؤال بزرگی بود. خان عمو در پاسخ به آن میگوید: آنجا ایستگاه آخری است که همه ما باید یک روز به آنجا برویم و این بهترین اتفاق زندگیام بود. یکی از شبهای تابستان به دعوت دوستم برای اجرای برنامهای که میهمانان آن کارکنان بهشت زهرا و غسالها و خانوادههایشان بودند رفتیم. در هنگام اجرای برنامه از آرزوی نوجوانیام و اینکه دوست داشتم یک روز در کنار غسالها به تطهیر اموات کمک کنم گفتم و همان جا پیشنهادم را مطرح کردم و رئیس سازمان بهشت زهرا پذیرفتند. صبح روز بعد به دفتر ایشان رفتم و ساعتی بعد پس از آنکه واکسنهای مخصوص را تزریق کردم وارد غسالخانه شدم.
روز اول فقط فعالیت غسالها را تماشا میکردم ولی از روزهای بعد مشغول کمک به آنها شدم. طبق قراری که با مسئولان بهشت زهرا گذاشتم قرار شد هر دو هفته یک بار به سالن تطهیر بیایم و در کنار غسالها مشغول به کار شوم. در این مدت متوجه شدم که چقدر کار غسالهای زحمتکش سخت و دشوار است و به عقیده من آنها حلالترین نان را سر سفرههایشان میبرند. به جرأت میتوانم بگویم که سالن تطهیر تهران یکی از پاکیزهترین و بهداشتیترین سالنهایی است که من تاکنون دیدهام و انسانهای شریفی که با همه وجود و عاشقانه کار میکنند. در این سالن از نوزاد تا افراد کهنسال برای دیدار با خدا آماده میشوند و در اینجا فقیر و پولدار تفاوتی باهم ندارند و همه به یک شکل برای سفر آخرت آماده میشوند. وقتی کودکی را تطهیر و او را برای تحویل به خانوادهاش آماده میکنم از او میخواهم که وقتی نزد خدا رفت مرا هم دعا کند. از وقتی که به اینجا آمدهام احساس سبکی میکنم و باعث شده است تا خطا نکنم و دروغ نگویم. از قضاوت بیجا خودداری کنم و دلی را نشکنم. باید بپذیریم که مرگ برای همه است. برخی نسبت به حضور من دراین مکان واکنش منفی نشان دادهاند و میگویند چراکسی که با بازی و مجریگری برای کودکان لبخند را به لب آنها مینشاند باید در چنین مکانی کار کند؟ این واکنشها طبیعی است اما باید بگویم که من به شکل رسمی در اینجا کار نمیکنم و تنها برای آرامش قلبیام دو روز در ماه به اینجا میآیم. معتقدم که باید از همان کودکی، بچهها را با حقیقت مرگ آشنا کرد. زیرا کودکی که با مرگ آشنا شود و به این واقعیت برسد که جهان آخرتی وجود دارد، قطعاً در بزرگسالی سراغ جرم و جنایت یا کارهای اشتباه نخواهد رفت. اگر در همان کودکیمان به ما میگفتند که همه یک روز از این دنیا خواهیم رفت و هیچ چیزی ماندگار نیست و این نگاه در ما درونی میشد، شاید کمتر شاهد جرم و جنایت و تبهکاری بودیم. کودکان امروز آینده را خواهند ساخت و چه بهتر که او در همین دوران این حقیقت را باور کند.
یک روز زیبا در کنار آدم برفی+تصاویر
بی مهری میراث فرهنگی و گردشگری به تنها پروژه خود در لنده+تصاویر
توسعه مناطق تفریحی و گردشگری از مهمترین نیازهای مناطق تفریحی و گردشگری در شهرستان ها است که متاسفانه با بی تدبیری مسئولان میراث فرهنگی و گردشگری استان کهگیلویه وبویراحمد سه سال است که تنها پروژه این اداره نیمه تمام و بخش عمده ای از مطالبات پیمانکار نیز پرداخت نشده است و پروژه نصف و نیمه رها شده است.
تیرماه سال ۹۲ با حضور مدیرکل میراث فرهنگی ، گردشگری و صنایع دستی کهگیلویه و بویراحمد و مسئولان شهرستانی، کلنگ اردوگاه تفریحی گردشگری موگرمون در شهرستان لنده، در زمینی به مساحت شش هزار متر مربع زده شد و نسیم خدمت در میان صخره های سترگ و سخت شروع به وزیدن کرد و کارهای ساخت اولین مجتمع گردشگری سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در شهرستان لنده کلنگ زنی شد.
منطقه زیبای موگرمون در نقطه ثقل ارتباطی بخشهای چاروسا ، دیشموک و جاورده با شهرستانهای لنده و کهگیلویه قرار دارد که قابلیت جذب گردشگران زیادی را دارد و با تکمیل این مجتمع می توانستیم زمینه افزایش بیشتر گردشگران را فراهیم کنیم.
زمین کاربری کشاورزی داشته که از طرف اهالی روستای مورجن موگرمون اهدا شده و خود آنها موضوع کمپینگ و اردوگاهرا در همه مراحل از واگذاری زمین گرفته تا دریافت مجوز را با هماهنگی اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری و صنایع دستی استان پیگیری کردهاند.
پس از چندین سال تلاش و پیگیری ها طرح مجتمع گردشگری لنده با مخالفت های که از همان روزهای ابتدایی در خصوص نامناسب بودن مکان طرح شده بود صورت گرفت، ولی علی رغم همه این مخالفت ها پیمانکار پروژه را با ساخت سکوهای سنگی ملاتی آغاز کرد و در ادامه نیز سرویس های بهداشتی این مجتمع را به اتمام رساند و متاسفانه ادامه طرح بنا به گفته مسئولان میراث فرهنگی و گردشگری به دلیل کمبود اعتبار رها شده است.
دو سالی است که پیمانکار این طرح نیز با مراجعه به ادارت مختلف پیگیر مطالبات ۳۰۰میلیون ریالی خود در اداره کل میراث فرهنگی است و طرح نیز به صورت نصف و نیمه رها شده است.
حال پس از گذشت سه سال وقتی رهگذران از کنار این مجتمع گردشگری تردد می کنند بر بی تدبیری مسئولان میراث فرهنگی در اتمام این پروژه صحه می گذارند و خواستار تسریع در عملیات اجرایی این طرح هستند هر چند چشمه ها و مناطق بکر گردشگری شهرستان لنده محروم از نگاه باز مسئولان میراث فرهنگی و گردشگری استان است
در بهمئی سابقه نان قرضی نداشتیم
امام جمعه شهر لیکک در خطبه های امروز از اظهار برخی از وزاری دولت مبنی بر بهترین وضعیت اقتصادی حاکم بر کشور ازابتدای انقلاب تاکنون انتقاد کرد.
امام جمعه شهر لیکک در خطبه های امروز از اظهار برخی از وزاری دولت مبنی بر بهترین وضعیت اقتصادی حاکم بر کشور ازابتدای انقلاب تاکنون انتقاد کرد.
حجت الاسلام سید محمد یوسف افروغی با انتقاد از اظهار برخی از وزرا مبنی بر بهترین شرایط اقتصادی حاکم بر کشور از ابتدای انقلاب تاکنون، گفت: کاش وزیرانی که چنین اظهاراتی دارند در کنار ارائه آمار به مردم، وضعیت معیشت آنان را هم اعلام می کردند.
افروغی تصریح کرد: در حال حاضر فاصله طبقاتی در کشور زیاد شده و رکود بیشتر شده است.
وی افزود: اگر شرایط اقتصادی ما به بهترین نحو مطلوب است چرا این همه کارخانه و کارگاه اقتصادی تعطیل است؟در شهرستان بهمئی سابقه نداشت که مردم نان قرض بگیرند اما امروز می بینیم که مردم به نان شب هم محتاجند.
امام جمعه شهر لیکک بیکاری و گرانی را بزرگترین مشکلات کنونی جامعه عنوان کرد و گفت:الان جوانان از بیکاری می نالند.
رایزنی برای تغییر مدیر شبکه بهداشت کهگیلویه +گزینه جایگزین
با تغییر در راس دانشگاه علوم پزشکی کهگیلویه وبویراحمد(یاسوج) زمزمه هایی مبنی برتسری تغییرات به دیگر مدیریت ها در زیر مجموعه این مرکز دانشگاهی شنیده میشود.
نارضایتی نمایندگان مجلس از عملکرد رئیس بومی دانشگاه علوم پزشکی درافکار حامیان وی این باور را پرورانده که عدم استفاده از نیروی های نزدیک به نمایندگان مجلس دراین تغییر تاثیر جدی داشته است.
با این باور اکنون بایستی منتظر آهنگ متوازن تغییرات در حوزه های بهداشتی شهرستان های کهگیلویه وبویراحمد باشیم.
بازدید سرزده دکتر ایلامی از بیمارستان امام خمینی دهدشت وبررسی آخرین وضعیت حوزه سلامت دراین شهرستان از یکسو ،تکاپوی نزدیکان فکری به عدل هاشمی پور برای تغییرشفاهی از سوی دیگر زمزمه هایی بر جدی بودن تغییر درراس شبکه بهداشت شهرستان کهگیلویه را نزدیک به قطعی نموده است.
گفته میشود: طیف نزدیک به عدل هاشمی پور از اقای داوری بعنوان گزینه جایگزینی برای ریاست بر شبکه بهداشت ودرمان بزرگ ترین شهرستان حوزه انتخابیه وی رونمایی خواهند نمود.
شفاهی گزینه منصوبی حجت الاسلام بزرگواری نماینده اداور هشتم ونهم مجلس شورای اسلامی در کهگیلویه بزرگ میباشد.
شفاهی پیش از این هیچگونه سابقه مدیریتی در کارنامه کاری خود نداشته است و از اخرین روز خرداد سال ۹۴ این مسئولیت را برعهده گرفت.