مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛صیاد خردمند
چند روزی است که با انتشار تصاویر گورخوابها، وجدان عمومی جامعه جریحه دار شده، تصاویری آمیخته از فقر، طرد، انحطاط، و تباهی..، تصاویری که ما را مخاطب خود قرار میدهد و به احساسمان تلنگری میزند، از واقعیتهای جامعه بیپرده سخن میگوید. اما نکته قابل تآمل در چند روز اخیر، فعالان سیاسی هر یک از دریچهای به این مساله نظری انداختند و نسخهٔ میپیچیدند، هر گروه سیاسی این موضوع را به جبعه رقیب رقیب منتسب میکند، و در این میان خوانشهای سیاسی از برداشتهای آسیبشناسانه اجتماعی بیشتر مورد توجه واقع میشود، به زبانی دیگر جامعه و آسیبهای اجتماعی صرفا در طرح مساله اجتماعی مهماند اما در مقام تحلیل، توصیف و تبیین به وادی پر از مناقشه سیاست واگذار میشوند و بعد از چندی به فراموشی سپرده میشوند
آنچه در این حوزه در حال رخ دادن است، در چند بخش قابل تشریح است، در ابتدا میتوان عنوان کرد فعالان سیاسی مقولهها و موضوعات اجتماعی را از منظری سیاسی و امنیتی میبینند و برچسب» امنیتی بودن از بررسی و عمیق این مسایل جلوگیری میکند، به زعم نگارنده آنچه کشور را تهدید میکند نه مسائل اقتصادی است و نه سیاسی و نظامی و نه حتی هستهای است بلکه آنچه کشور ما را تهدید میکند مسائل اجتماعی فرهنگی است که با قانون و بخشنامه هم نمیتوان آن را مدیریت کرد.
امروزه در عرصه رسانهای یا از دردهای اجتماعی سخنی گفته نمیشود و اگر هم سخنی رانده شود به کارزاری بدل میشود برای پرداختن به عقده گشاییها و جدالهای پایان ناپذیر سیاسی، عرصه سیاست عرصه تابعی است از رقابت و تکاپو برای دست یابی به منافع حزبی و گروهی است به زبانی دیگر سیاست بیش و پیش از آنکه منافع عمومی و مصالح جمعی برایش موضوعیت داشته باشد عرصه قدرت ورزی و قدرت گرایی است، حال باید پرسید:
چرا تاکنون هیچ گزارشی از وضعیت اجتماعی توسط دولتهای مختلف و گروههای سیاسی ارائه نشده؟! آیا به جز این است که گزارشهای اجتماعی توسط سازمان غیردولتی و موسسات پژوهشی بصورت محدود چاپ میشود؟! چرا هر سال وقتی گزارش برنامه توسعه را ارایه داده میشود در آن یک گزارش مدون اجتماعی نیست؟! چرا سلامت اجتماعی جایگاهی در حوزه سیاست گذاری ایران ندارد؟! چرا به سلامت اجتماعی نه در بودجه، نه در برنامه توسعه و نه در قوانینمان توجه نمیشود؟! به این پرسشها، پرسشهای دیگری نیز میتوان افزود،
بر ما مبرهن است عرصه اجتماعی در سیاست گذاریها همواره مورد بیمهری واقع شده است همه دولتها با شدت کمتر یا بیشتر چنین رویهای وجود داشته است و سیاستها درمقابل معضلات اجتماعی پاکسازی صورت مساله بوده است و به جای اینکه به این نتیجه برسیم که آسیبها در قلب جامعه و در زیر پوست شهرها نهفته است آنها را موضوعات جانبی و درجه دوم تلقی کردیم
بیشک این حجم فشار رسانهای برای مساله گورخوابی محدود و محصور به همین چند روز خواهد بود و این پدیده مانند خیلی از آسیبهای انباشته شده در کف خیابانها به گور سپرده خواهد شد و صرفا از آن همین کنش و واکنشهای سیاسی در اذهان باقی خواهد ماند و یک بررسی منطقی از معضلات اجتماعی انجام نخواهد پذیرفت.
به نظر میرسد زمان آن فرارسیده است به افراد آسیبدیده به چشم شهروند نگاه شود و در مرحله بعد با همکاری سایر شهروندان وضعیت آنها را بهبود یابد. این افراد در متن اجتماع آسیب دیدهاند و باید در متن اجتماع هم بهبود پیدا کنند نه اینکه آنها را جمع کرده و به گوشههای جداگانهای از شهر ببریم. افراد آسیبدیده باید احساس کنند که بخشی از جامعه هستند نه اینکه مدام آنها طرد منزوی شوند.
در انتها باید به سازمانهای غیردولتی و اجتماعی در سه حوزه اجازه مشارکت داده شود؛ هم در تصمیمسازی، هم در اجرا و هم در نظارت. الان اگر هم تشکل غیردولتی حضور دارد، حضورش صرفا در حوزه اجراست و در تصمیمسازی و نظارت حضور موثری ندارد. از سوی دیگر معمولا نسبت به سازمانهای غیردولتی نگاه امنیتی وجود دارد و در حوزه آسیبها به مراتب این نگاه امنیتی شدیدتر است. مدیریت آسیبهای اجتماعی بدون مشارکت مردم و سازمانهای غیردولتی میسر نیست، برای رسیدن به چنین هدفی باید وجدان جمعی جامعه را درگیر و بیدار کرد.
دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی
چند روزی است که با انتشار تصاویر گورخوابها، وجدان عمومی جامعه جریحه دار شده، تصاویری آمیخته از فقر، طرد، انحطاط، و تباهی..، تصاویری که ما را مخاطب خود قرار میدهد و به احساسمان تلنگری میزند، از واقعیتهای جامعه بیپرده سخن میگوید. اما نکته قابل تآمل در چند روز اخیر، فعالان سیاسی هر یک از دریچهای به این مساله نظری انداختند و نسخهٔ میپیچیدند، هر گروه سیاسی این موضوع را به جبعه رقیب رقیب منتسب میکند، و در این میان خوانشهای سیاسی از برداشتهای آسیبشناسانه اجتماعی بیشتر مورد توجه واقع میشود، به زبانی دیگر جامعه و آسیبهای اجتماعی صرفا در طرح مساله اجتماعی مهماند اما در مقام تحلیل، توصیف و تبیین به وادی پر از مناقشه سیاست واگذار میشوند و بعد از چندی به فراموشی سپرده میشوند
آنچه در این حوزه در حال رخ دادن است، در چند بخش قابل تشریح است، در ابتدا میتوان عنوان کرد فعالان سیاسی مقولهها و موضوعات اجتماعی را از منظری سیاسی و امنیتی میبینند و برچسب» امنیتی بودن از بررسی و عمیق این مسایل جلوگیری میکند، به زعم نگارنده آنچه کشور را تهدید میکند نه مسائل اقتصادی است و نه سیاسی و نظامی و نه حتی هستهای است بلکه آنچه کشور ما را تهدید میکند مسائل اجتماعی فرهنگی است که با قانون و بخشنامه هم نمیتوان آن را مدیریت کرد.
امروزه در عرصه رسانهای یا از دردهای اجتماعی سخنی گفته نمیشود و اگر هم سخنی رانده شود به کارزاری بدل میشود برای پرداختن به عقده گشاییها و جدالهای پایان ناپذیر سیاسی، عرصه سیاست عرصه تابعی است از رقابت و تکاپو برای دست یابی به منافع حزبی و گروهی است به زبانی دیگر سیاست بیش و پیش از آنکه منافع عمومی و مصالح جمعی برایش موضوعیت داشته باشد عرصه قدرت ورزی و قدرت گرایی است، حال باید پرسید:
چرا تاکنون هیچ گزارشی از وضعیت اجتماعی توسط دولتهای مختلف و گروههای سیاسی ارائه نشده؟! آیا به جز این است که گزارشهای اجتماعی توسط سازمان غیردولتی و موسسات پژوهشی بصورت محدود چاپ میشود؟! چرا هر سال وقتی گزارش برنامه توسعه را ارایه داده میشود در آن یک گزارش مدون اجتماعی نیست؟! چرا سلامت اجتماعی جایگاهی در حوزه سیاست گذاری ایران ندارد؟! چرا به سلامت اجتماعی نه در بودجه، نه در برنامه توسعه و نه در قوانینمان توجه نمیشود؟! به این پرسشها، پرسشهای دیگری نیز میتوان افزود،
بر ما مبرهن است عرصه اجتماعی در سیاست گذاریها همواره مورد بیمهری واقع شده است همه دولتها با شدت کمتر یا بیشتر چنین رویهای وجود داشته است و سیاستها درمقابل معضلات اجتماعی پاکسازی صورت مساله بوده است و به جای اینکه به این نتیجه برسیم که آسیبها در قلب جامعه و در زیر پوست شهرها نهفته است آنها را موضوعات جانبی و درجه دوم تلقی کردیم
بیشک این حجم فشار رسانهای برای مساله گورخوابی محدود و محصور به همین چند روز خواهد بود و این پدیده مانند خیلی از آسیبهای انباشته شده در کف خیابانها به گور سپرده خواهد شد و صرفا از آن همین کنش و واکنشهای سیاسی در اذهان باقی خواهد ماند و یک بررسی منطقی از معضلات اجتماعی انجام نخواهد پذیرفت.
به نظر میرسد زمان آن فرارسیده است به افراد آسیبدیده به چشم شهروند نگاه شود و در مرحله بعد با همکاری سایر شهروندان وضعیت آنها را بهبود یابد. این افراد در متن اجتماع آسیب دیدهاند و باید در متن اجتماع هم بهبود پیدا کنند نه اینکه آنها را جمع کرده و به گوشههای جداگانهای از شهر ببریم. افراد آسیبدیده باید احساس کنند که بخشی از جامعه هستند نه اینکه مدام آنها طرد منزوی شوند.
در انتها باید به سازمانهای غیردولتی و اجتماعی در سه حوزه اجازه مشارکت داده شود؛ هم در تصمیمسازی، هم در اجرا و هم در نظارت. الان اگر هم تشکل غیردولتی حضور دارد، حضورش صرفا در حوزه اجراست و در تصمیمسازی و نظارت حضور موثری ندارد. از سوی دیگر معمولا نسبت به سازمانهای غیردولتی نگاه امنیتی وجود دارد و در حوزه آسیبها به مراتب این نگاه امنیتی شدیدتر است. مدیریت آسیبهای اجتماعی بدون مشارکت مردم و سازمانهای غیردولتی میسر نیست، برای رسیدن به چنین هدفی باید وجدان جمعی جامعه را درگیر و بیدار کرد.
دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی
اگه شریعتمداری ول کنه تو یکی ول نمیکنی
هر روز و هر روز از این و از اون در و دیوار باید گزارش بدی