تاریخ انتشار
شنبه ۱ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۳۷
کد مطلب : ۲۰۶۸۸۹

نگاهی به زندگی پرماجرای شهید کهگیلویه و بویراحمدی

۱
۰
کبنا ؛ علی سینا رخشنده‌مند - عضو بنیاد ملی نخبگان ایران- مدرس دانشگاه



[caption id="attachment_204326" align="alignleft" width="201"]golstan علی سینا رخشنده‌مند[/caption]
نگاهی به زندگی پرماجرای شهید سید کاوه گلستان (تقوی شیرازی) - فرزند یکی از نویسندگان شهیر ایرانی و لرتبار - از استان کهگیلویه و بویراحمد- به نام سید ابراهیم گلستان (تقوی شیرازی)

بیوگرافی:
نام: سید کاوه
نام خانوادگی: گلستان
نام پدر: سید ابراهیم
تاریخ تولد: ۱۳۲۹/۰۴/۱۷
تاریخ شهادت: ۱۳۸۲/۰۱/۱۳
زندگینامه:
سید کاوه گلستان؛ فرزند سید ابراهیم گلستان و فخری گلستان، همسر هنگامه گلستان و پدر مهرک گلستان بود. وی در ۱۷ تیر ۱۳۲۹ در آبادان متولد شد. یکساله بود که با خانواده‌اش به تهران آمد و در تهران بزرگ شده بود.
تا کلاس هفتم در ایران درس خواند
- تحصیلات در دبستان‌های روش نو و البرز -، از ۱۳ سالگی برای ادامه تحصیل در دبیرستان شبانه روزی ِِمِلِفلد لندن، به انگلستان رفت. در سال ۱۳۴۷ به تهران بازگشت. پیشه‌ی کاوه گلستان داستان‌نویسی و کارگردانی سینما، عکاسی و خبرنگاری بود.
در سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰ در شرکت‌های تبلیغاتی به عنوان عکاس و انیماتور مشغول به کار شد.
کاوه گلستان، عکاس ویژه مجله تایمز بود. کار حرفه‌ای عکاسی را در ۱۳۵۰-۱۳۵۱ با اولین ماموریت مطبوعاتی‌اش که تهیه عکس و گزارش جنگ در ایرلند شمالی بود شروع کرد.
چاپ عکس‌های گلستان از رویدادهای انقلاب اسلامی ایران و جنگ تحمیلی در بسیاری از مطبوعات معتبر کشورهای غربی، نامش را در میان خبرنگاران عکاس بین‌المللی به نامی آشنا تبدیل کرد و جوایزی را نصیب او کرد.
کاوه گلستان از سال ۱۳۷۳ به تدریس عکاسی در دانشکده‌های هنری تهران پرداخت. ایشان از‌‌ همان دهه‌ی ۵۰ عکاس حرفه‌یی مستند اجتماعی بود. به اذعان همکارانش او فصل جدیدی در عکاسی مطبوعاتی ایران باز کرد و عکس‌های او از قلعه شهر نوی تهران، کارگرهای ساختمانی و معلولان آسایشگاه روانی یافت‌آباد، گواهی بر این امر است که به همکارانش نشان دهد: «باید دقیق‌تر نگاه کرد، نافذ و تیز».
سال ۱۳۵۶ با نخستین حرکت‌های انقلاب اسلامی، جنبش اعتراضی علیه شاه را به مردم دنیا منتقل کرد. به پالایشگاه نفت آبادان رفت، عکس او از چند کارگر که شیر فلکه نفت را به نشانه اعتصاب و همبستگی با مردم می‌بندند، نماد قاطعیت مردم علیه رژیم فاسد پهلوی شد.
کاوه اعتقاد داشت: «عکس بود که خون شهید را به‌عنوان پیام معنوی انقلاب اسلامی، به سراسر ایران منتقل کرد. تصاویر شهدای به خون غلتیده انقلاب که دست به دست می‌گشت، خشم عمومی را نسبت به رژیم شاه افزایش داد». کاوه با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان، همراه با دیگران، جهان را از جنگ، شهادت و از مصیبتی که بر جنگ‌زده‌ها می‌رفت، خبردار می‌کرد.
او می‌گفت: عکس‌های تولیدشده در زمان جنگ تحمیلی که عکاسان حرفه‌یی، آماتور و بسیجی تهیه کردند، یکی از کامل‌ترین و باارزش‌ترین مجموعه‌ی اسناد تاریخی در ایران است.
سال ۷۰دوربین فیلم‌برداری به‌دست گرفت و تصویربردار شد.‌‌ همان سال مستندی ۲۲ دقیقه‌‌ای و سفارشی را با عنوان «ثبت حقیقت»، در لندن برای کانال ۴ انگلیس مونتاژ کرد. او در این مستند، پای صحبت چند روزنامه‌نگار ایرانی زمان انقلاب نشست. پس از دو سال بار دیگر به ایران آمد و ماندگار شد. دعوت به تدریس در دانشگاه‌های آزاد را پذیرفت و سال‌ها تجربه‌هایش را به نسل علاقه‌مند جوان منتقل کرد.
با شروع حمله ارتش‌های آمریکا و انگلیس به عراق، با یک گروه خبری شامل - تهیه‌کننده -، مترجم و یک راهنمای کرد، به کردستان عراق رفت. به گزارش ایسنا، کاوه گلستان جایزه
«رابرت کاپا» را به‌خاطر عکسی از آن خود کرد که حضرت امام خمینی (ره) را در حال پایین آمدن از پله‌های هواپیمایی که او را از پاریس به تهران ‌آورد، نشان می‌دهد.
عکس‌های گلستان فاقد مفاهیم ایدئولوژیک است. مفهوم اصلی لحظات در شعار زدگی‌های رایج در باب جنگ تبلور نمی‌یابد. عکاسی خبری جنگ در شکل آزاد و مستقل آن همانگونه که گلستان برگزیده بود خود اقدامی ضدجنگ است. وی در تمامی عکس‌های خود حریم و نفس انسانی را پاس می‌دارد. در چنین تحلیلی می‌توان دریافت که ابزار گزارشگری جنگ نه تنها در پی ثبت حقایق تلخ است بلکه فرا‌تر از آن به دنبال نمایان ساختن آن چیزی است که در هنگام جنگ غایب است: صلح
خبرنگار و عکاس جنگ در عمل و حقیقت پیام آور صلح است.
شهید کاوه گلستان، فتو ژورنالیست متهوری بود که می‌کوشید از هر آنچه که روی می‌دهد و قابل ثبت است، سندی فراهم آورد. اینکه او رخداد‌ها را گزینش کرده و آنکه یامطابق می‌لش نیست و یا عافیتی در آن دیده نمی‌شود را به حال خود‌‌ رها کند، اندیشه‌ای بود که هیچ‌گاه به ذهن کاوه راه نیافت.
او خود را به آب و آتش می‌زد تا مهم‌ترین لحظات رویداد‌ها پیرامونش را ثبت کند؛ شدت این اشتیاق بار‌ها و بار‌ها او را تا سرحد مرگ پیش برده بود؛ و او هیچ‌گاه از آن پروا نمی‌کرد؛ او همواره خطر کرد و از این رهگذر عکس‌هایی به یاد ماندنی به ذخیره عکاسی خبری ایران تقدیم کرد.
مجموعه عکس‌هایی که او از راهپیمایی‌ها و رخداد‌های روزهای انقلاب تهیه کرد؛ و یا عکس‌هایی که رخداد‌های تلخ و غیرانسانی جبهه‌های جنگ را به تصویر کشیده بود، همه از اسناد تصویری مهمی محسوب می‌شوند که وجودشان وامدار کاوه گلستان است.
افزون بر این موارد باید از عکس‌هایی یاد کرد که در هنگام وقوع بلایای طبیعی‌ای چون زلزله و یا سیل برداشته می‌شدند.
وقتی به این مجموعه غنی نگاه می‌کنی شگفت زده از خود می‌پرسی که چطور خالق آن‌ها فرصتی برای آسودن به خود نداده است؟ کاوه همواره در تکاپو بود تا آن تلاش قهری و‌گاه عامدانه‌ای که می‌‌خواست لحظات مهم تاریخ تحولات اجتماعی معاصر ایران، زیر لایه ضخیمی از غبار فراموشی، به نسیان سپرده شود را در هم شکند.
این اواخر کاوه به سینما روی آورده بود. و طبعاً برای او که دغدغه‌ای جز ثبت واقعیت نداشت، سینما و ثبت ۲۴ حقیقت در ثانیه می‌توانست ارزش تاریخی بیشتری داشته باشد و مخاطب امروز‌ یا فردای دور تاریخ ایران را درست در لحظه‌ی انفجار حادثه قرار دهد.
فیلم‌هایی چون Recording the Truth (ثبت حقیقت)، فیلم شخصیت نگاری چون هوشنگ گلشیری،.
دوربین روشن کاوه را این سال‌های آخر در همه جا می‌دیدی، در لحظات پرحزن زلزله زدگان یا در میان آوارگانی که خانه و کاشانه‌شان طعمه‌ی سیلی بی‌امان شده بود. برای او مهم نبود که کجاست و آن‌جا گوشه‌ای از خاک وطنش هست یا نیست. او انسان را می‌دید، انسان زخم خورده و مجروح امروز را که چطور می‌کوشد به رغم تمامی فشار‌ها، زندگی را با تمام زیبایی‌هایش تجربه کند. و تقدیر او نیز چنین بود که نه در خاک خود، که در سلیمانیه عراق، آن هم در روز سیزدهم فروردین ماه سال ۱۳۸۲ پا روی مین بگذارد و مرغ روحش به آسمان پرواز کند.
به عنوان حسن ختام، این نوشته، فرازی از صحبت‌های گلستان را به نقل از یکی از مصاحبه‌هایش می‌آورم.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
● از صحبت‌های کاوه گلستان:
«من خودم را بیشتر یک مورخ می‌دانم تا چیز دیگری. مورخی که با استفاده از ابزار و امکانات دوره‌ی امروز می‌کوشد زمان را ثبت کند. تا مدتی پیش من کار عکاسی می‌کردم. اما همان‌طور که بازار عوض شد و کاربرد این چیز‌ها در حال عوض شدن است؛ من هم به فیلمسازی روی آوردم. الان سه چهار سال است که دارم فیلم مستند درست می‌کنم.
ویدیو کار می‌کنم. بنابراین من خودم را بیشتر یک مورخ می‌دانم. از نظر من تاریخ نگاری هم به همین صورت است. ما شیوه‌های مختلفی برای تاریخ نگاری داریم. تاریخ نگاری سیاسی داریم، تاریخ نگاری اجتماعی داریم. تاریخ نگاری یک طرفه داریم، تاریخ نگاری جامع نگر داریم. شیوه‌ی من در تاریخ نگاری، چیزی نیست مگر ثبت ساده و به دور از جانبداری. نظر من آنجایی اعلام می‌شود، که سوژه‌ام را انتخاب می‌کنم. من با انتخاب سوژه‌هایم فرصتی پیدا می‌کنم تا نسبت به زندگی و در ‌‌نهایت نسبت به تاریخ موضع‌گیری کرده و مواضعم را اعلام کنم؛ و در عین حال سعی می‌کنم در انعکاس کاملاً بیطرفی را رعایت کنم. و واقعیت را به‌‌ همان صورت که هست نشان بدهم.»
نگاهی به آثار کاوه گلستان در کتاب ضبط حقیقت در ایران
اخیرا کتاب ارزشمندی به نام <کاوه گلستان ضبط حقیقت در ایران> توسط انتشارات Hatje Cantz و به اهتمام هنگامه گلستان در آلمان به چاپ رسیده است. این کتاب به مانند نمایشگاهی فعالیت‌های کاوه گلستان عکاس برجسته ایرانی را بین سال‌های ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۷ به تصویر کشیده
عکس‌ها
اما این آثار در اصل گزارشاتی هستند که گلستان طی دو سال برای چاپ در روزنامه آیندگان تهیه کرده بود.
کارگران
دومین بخش از این سه گانه به نام <کارگران> به مجموعه عکس‌هایی اختصاص یافته که گلستان در قالب گزارشی اجتماعی در هفتم فروردین ۱۳۵۶ و تحت عنوان <هرکه آمد عمارتی نوساخت> در روزنامه آیندگان به چاپ رسانیده بود. در این پروژه عکاس با نگاهی کاملا انتقادی به وضعیت و هویت کارگران می‌پردازد.
گلستان خود در این زمینه می‌نویسد: <این عکس‌ها برگرفته‌ای است از گزارشی مطبوعاتی درباره زندگی کارگران مهاجری که از نقاط روستایی ایران برای کار [به تهران] آمده‌اند.> وی در ادامه می‌افزاید: <قصد داشتم که از طریق عکس‌ها زندگی روزانه این بخش از جامعه را ثبت نمایم و بدین جهت با آنان همراه شدم. کنارشان زندگی کردم، روز‌ها را با آنان گذراندم، در زاغه‌هاشان خوابیدم، غذا خوردم، آشپزی کردم و به رادیو گوش دادم. رادیو برای کارگران به آشنایی در تمامی لحظاتشان تبدیل شده بود.>
این مجموعه در نوع خود به عنوان عکس‌های سرنمونی و الگو تلقی شده به شکلی که بسیاری از عکاسان و فیلمسازان پس از گلستان به تقلید یا تاثیرپذیری از آن پرداخته‌اند و شاید به همین دلیل است که برخی از هنرمندان از شنیدن نام گلستان دچار تشویش می‌شوند.
معلولان ذهنی
۱۰ عکس قسمت پایانی سه گانه تحت عنوان آسایشگاه روانی کودکان () Childrens Asylam گزارشی است از وضعیت غم انگ
یز کودکان معلول ذهنی در منطقه شهرری. این مجموعه در سال ۱۳۵۶ عکاسی شده است. گلستان در این باره می‌نویسد: <بخشی از بزرگ‌ترین بیمارستان روانی ایران واقع در شهر ری به کودکان معلول ذهنی اختصاص یافته است. والدین و اقوام این کودکان وجود آنان را به فراموشی سپرده‌اند و هیچگاه به ملا قات آنان نمی‌آیند.> وی در ادامه می‌نویسد: <آنان زنده‌اند اما زندگیشان مشابه گیاهان است.‌‌ همان گیاهانی که در گلدان‌ها در گوشه و کنار اتاق‌های بیمارستان قرار گرفته.>
محتوای این مجموعه آن قدر تکان دهنده و تلخ است که حکومت منحوس و فاسد پهلوی از آن به هراس می‌افتد.
این مجموعه سه گانه واجد نوعی پیوست است: زنان (روسپی‌ها) مردان (کارگران) و کودکان (عقب ماندگان ذهنی.) این سه گزارش به مانند یک مثلث نمایانگر نتیجه زندگی و محرومیت‌هایی است که هر جامعه در حال توسعه‌ای با آن دست به گریبان خواهد بود.
پیوند مهاجرت به مثابه کنش با فحشا، فقر و روان رنجوری به عنوان برآیند و نتیجه کنش فرمولی ساده و تاثیرگذار را ارائه می‌دهد.
بخش چهارم کتاب تحت عنوان <انقلاب اسلامی ایران> مربوط است به عکس‌های گلستان در طی بازه‌ی زمانی ۱۳۵۷ تا ۵۹. وی در طی گفت‌و‌گویی می‌گوید: <خون بر شمشیر پیروز است. این اولین شعاری بود که شنیدم.
انقلا ب از زمانی آغاز شد که مردم شهر قم به خیابان‌ها آمدند و علیه نامه‌ای بی‌نام و نشان که در روزنامه اطلا عات به چاپ رسیده بود دست به تظاهرات زدند. نویسنده در این نامه به امام خمینی (ره) توهین کرده بود...> وی در ادامه می‌گوید: <بعد از آتشزدن کلانتری خیابان‌ها شلوغ شد و گارد آمد جلوی حرم حضرت معصومه (س.) غروب شده بود. خیابان چهارمردان مرکز اصلی بود.‌‌ همان شب مراجع در اعتراض به تیراندازی عصر جمعه جمع شدند و من عکس اولین جرقه انقلا ب را در سال چهل و دو در قم گرفتم.>
وجه خبری مجموعه عکس‌های انقلا ب اسلامی ایران نسبت به سه گانه گلستان بارز‌تر است به شکلی که به راحتی می‌توان همراه با یک تی‌تر خبری آنان را در صفحه یک روزنامه با جلد یک مجله به چاپ رساند. این‌‌ همان کاری بود که مجله تایم در زمان انقلا ب انجام داد. بدین طریق کاوه گلستان خود انتقال دهنده بخشی از پیام انقلا ب شد.
بسیاری از عکس‌های مجموعه انقلاب این عکاس در طول سه دهه گذشته کرارا مورد استفاده رسانه‌ها و مطبوعات داخلی و خارجی قرار گرفته‌اند.
بخش پنجم کتاب با نام <قیام در کردستان> که بین سال‌های ۶۸ ۱۳۶۷ عکاسی شده روایتی است عمیقا تاثیرگذار و منحصر به فرد از محیط حلبچه بعداز بمباران شیمیایی رژیم صدام. واقعه‌ای که گلستان تنها چند کیلومتر با آن فاصله داشت. وی در طی یکسال وقایع نگاری، شاهد مبارزات بی‌وقفه مردم کردستان عراق و جنایات گسترده رژیم بعثی بوده است.
اولین عکس از این مجموعه یکی از مشهور‌ترین عکس‌های گلستان است. پرتره‌ای از کودکی گریان که از ناحیه چشم مجروح و پانسمان شده است. کودک با اندوه و نگرانی به عکاس، دوربین و محیط پیرامونی خود می‌نگرد. اما تنها با یک چشم.
این عکس تناسب دراماتیکی با شخصیت حرفه‌ای گلستان دارد او نیز به مانند کودک با یک چشم (چشم دوربین) به رویداد‌ها می‌نگرد. خود گلستان می‌گوید: <هشت سال از طریق دوربین و با یک چشم به چشمان مرگ نگریستم.
جنگ ایران و عراق بخش هفتم و پایانی کتاب را رقم می‌زند.
گلستان درباره آغاز کار عکاسی جنگ می‌گوید: <اولین بار که شروع به عکاسی جنگ کردم درگیری‌ها تازه آغاز شده بود. پس از نخستین حملا ت به شهر دزفول با یک هلی کوپ‌تر نظامی عازم منطقه شدیم. من همراه با گروهی از عکاسان مطبوعاتی بودم که سعی می‌کردند هرچه سریع‌تر به دزفول برسند.
گلستان در ادامه وضعیت دزفول را چنین ترسیم می‌کند: <حمله صدام وحشیانه بود. شهر در وضعیتی آشوب زده، آسیب دیده و متزلزل قرار داشت. بسیاری از مردم در تلا ش بودند تا از شهر بگریزند.>
به گفته گلستان این اولین تجربه شخصی‌اش در مواجهه با مرگ و شهادت بوده است.
در طی هشت سال جنگ تحمیلی، عکاسی خبری گلستان به کمال و ‌‌نهایت می‌رسد. نهایتی که با پیوندی عمیق همراه مفاهیم انسانی از او و حرفه‌اش تعریفی دیگر می‌سازد.
به همین دلیل است که خود می‌گفت: <موضوع عکس‌های من، مرگ و انسانیت است.
از کاوه گلستان:
جنگ تجربه ملموس شهادت و مرگ بود. هر لحظه در کنارت بود. همه چیز به یک مو بند بود، می‌دیدم که چه راحت آدم‌ها در کنارم به شهادت می‌رسیدند، با حضور در این شرایط دیگر مرگ نبود. می‌خواستم بدانم که چرا او، و نه من. آدم وقتی دچار هیجان می‌شود یک نوع فعل و انفعال شیمیایی در مغزش اتفاق می‌افتد. من به آن هیجان معتاد شده بودم و مدام می‌خواستم که آنجا باشم واین تبدیل به یک مکانیزم رفتاری من شده بود. گاهی اوقات احساس می‌کردم لاشخورم چون با هیلیکوپ‌تر به هر جا که جنگ و کشت و کشتار جریان داشت می‌رفتیم و عکس می‌گرفتم و جنازه‌ها را جمع می‌کردیم. دچار بحران روحی شده بودم. مدام فکر می‌کردم چرا او می‌افتد من نمی‌افتم. بعد از جنگ تا سال‌ها خودم را پیدا نمی‌کردم. حتی در بیداری لحظه‌های جنگ در برابر چشمانم ظاهر می‌شد. در طول جنگ همیشه یک دستمال داشتم که همراهم بود و آن را در مواقع ضروری جلوی دهان و بینی‌ام می‌بستم. این دستمال در ذهن من بوی شهادت و مرگ می‌دهد. بار‌ها این دستمال را شسته‌ام به آن گلاب زده‌ام اما کماکان بوی شهادت و مرگ می‌دهد. جنگ باعث شد که من دچار یک اضطراب دائمی در باره گذشت زمان شوم. هیچ چیز مرا نمی‌ترساند، هیچ چیز حیرت زده‌ام نمی‌کد، حس زیادی ندارم، من ‌‌نهایت آنرا دیده‌ام. می‌خواهم حرکت کنم و کاری انجام بدهم هر چه بیشتر، شاید به همین دلیل است که دیگر از هیچ چیز نمترسم و شاید به همین دلیل است که بین من و بقه آدم‌ها یه فاصله ایجاد شده است، فاصله ایی که دیگر فکر نمی‌کنم بتوانم آنرا از میان بردارم.
*فعالیت‌ها:
۱۳۵۲ عکاسی از کودکان گوشه و کنار ایران برای انتشارات فرانکلین.
انتشار کتاب «قلمکار» در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
۱۳۵۳ نمایشگاه عکس‌های کودکان ایران در گالری سیحون.
نمایشگاه کولاژهای پولارویدی «از دیو و دد....» در گالری سیحون.
انتشار کتاب گلاب در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
۱۳۵۵ آغاز همکاری فعال با روزنامه آیندگان و گزارش‌های اجتماعی از جمله کارگرهای ساختمانی، روسپی‌های شهرنو و کودکان عقب افتاده و روانی که از این سه گزارش نمایشگاهی بنام «از روسپی و کارگر و مجنون» در دانشگاه تهران گذاشت که از طرف ساواک بعد از یک هفته توقیف شد.
۱۳۵۶ کار با مجله سبز.
golstan-3
۱۳۵۷ عکاسی گسترده از رویدادهای انقلاب ایران و کار در مجله تایم، تهران مصور و نشریات دیگر.
golstan-4
golstan-5

golstan-6
۱۳۵۸ دریافت جایزه «رابرت کاپا» برای عکس‌هایش از انقلاب ایران.

عکاسی از درگیری‌ها و رویدادهای سیاسی و اجتماعی گوشه و کنار کشور.
انتشار کتاب «شورش» از عکسهای انقلاب با محمد صیاد.
۱۳۵۹ حضور فعال در جبهه‌ها با آغاز جنگ.
آغاز همکاری با آژانس‌های جهانی عکس.
۱۳۶۰ انتشار کتاب «جنگ» با آلفرد یعقوب‌زاده.
انتشار سری کتابهای «انقلاب نور» مجموعه عکس، کار گروهی.
انتشار کتاب «غنچه‌ها در طوفان» با هنگامه گلستان. درباره حضور کودکان و نوجوانان در انقلاب. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
۱۳۶۲ با زن و فرزندش به لندن رفت و در آنجا آژانس عکس ریفلکس را با چند عکاس دیگر تاسیس کرد. درطی ۱۰ سالی که در لندن بود هرسال گاهی ۱۰ تا ۱۲ بار به ایران سفر می‌کرد، برای عکاسی از جنگ و دیگر رویداد‌ها.
۱۳۷۰ساختن مستند «ثبت حقیقت»
golstan-2
۱۳۷۱ و ۱۳۷۲ مصاحبه ویدئویی با چهره‌های ادبیات ایران.
تصویربرداری و تدوین «گنگ خوابدیده» درباره زندگی محسن مخملباف.
۱۳۷۳ آغاز تدریس عکاسی در دانشکده‌های هنری تهران.
۱۳ فروردین ۱۳۸۲ در کفری کردستان عراق
وی در ۱۳ فروردین ۱۳۸۲ هنگام انجام مأموریت تصویربرداری در خط مقدم جنگ آمریکا و عراق، در شهر مرزی کفری در ۱۳۰ کیلومتری کرکوک در عراق که تحت کنترل اتحاد میهنی کردستان بود، بر اثر انفجار مین به درجه‌ی رفیع شهادت نائل شد و در افجه (لواسان) تهران به خاک سپرده شد.
«روحش شاد و یادش گرامی»

     golstan-7 golstan-8 golstan-9 golstan-10 golstan-11 golstan-12 golstan-13 golstan-14 golstan-15 golstan-16 golstan-17 golstan-18 golstan-19 golstan-20 golstan-21

golstan-22

*عکس ها مربوط به کاوه گلستان است
نام شما

آدرس ايميل شما

Iran, Islamic Republic of
کاوه گلستان از سال ۱۳۷۳ به تدریس عکاسی در دانشکده‌های هنری تهران پرداخت و از سال ۱۳۷۸ بعنوان فیلمبردار در BBC مشغول بکار شد.[۱]

وی در ۱۳ فروردین ۱۳۸۲ هنگام انجام مأموریت تصویربرداری برای شبکه خبری بی‌بی‌سی در خط مقدم جنگ آمریکا علیه عراق، در شهر مرزی کفری در ۱۳۰ کیلومتری کرکوک در عراق که تحت کنترل اتحاد میهنی کردستان بود، بر اثر انفجار مین کشته شد.
تخریب یا نقد مجلس یازدهم؟!

تخریب یا نقد مجلس یازدهم؟!

هر چه مجلس کوتاه بیایید، دیگران او را به گوشه رینگ برده و مورد ضرباتی قرار می‌دهند. تخریب‌گران ...
اختلال عاطفی فصلی؛ از علائم تا درمان

اختلال عاطفی فصلی؛ از علائم تا درمان

باور بر این است که اختلال عاطفی فصلی به دلیل اختلال در ریتم شبانه روزی بدن رخ می دهد....
سبقت «واکسن آنفولانزا» از «دنا پلاس»

سبقت «واکسن آنفولانزا» از «دنا پلاس»

رئیس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس در مصاحبه‌اش اشاره کرد که از 16 میلیون واکسن آنفولانزای ...
1