کبنا ؛سید رحمت الله خادمی
گریه کنندگان اجیر شدهی فضای رسانهای و مجازی قبل از هرکسی مقصرین واقعی تشدید وتداوم واپس ماندگی استان هستند.
یک وبگردی ساده در فضای رسانهای استان حکایت از واقعیت خطرناکی به اسم هوچیگری رسانهای یا به تعبیری دقیقتر «چند میگیری تخریب کنی» میدهد.
کمی دقیقتر بگویم یک عده به عنوان سیاهی لشکر پیش قراول میشوند قلم بدستان «آب گل آلود کنی» تا اربابهایشان راحتتر شاه ماهی صید کنند.
تازه از این خطر ناکتر نه اجیر کنندگان که خود اجیر شده هستند چون آنقدر در نقش خویش فرو میروند که گاهی آدم گمان میکند باید چشم و گوش خویش را بدهد دست اراجیف پوچ و پوپولیستی و ظاهر فریبشان.
یک روز زارع با شدیدترین الحان کوبیده میشود و هدایت خواه میشود سربریدهی مظلومی که باید تمام استان بشوند مختار و انتقامش را بگیرند.
یک روز هاشمی مسبب تمام واپس ماندگیهای کهگیلویه نامیده میشود تا احساس نیاز مردم به سناتور سوخته تقویت گردد ودیگر روز تاجگردون میشود امیر کبیری که تنها راه خلاص شدن ازدستش اعدام در حمام تعصب آمیز «باوی و بویراحمد» است.
اینکه چقدر این فضاسازی ناجوانمردانه و غلو آمیز است موضوع حرف من نیست چرا که مردم خود بخوبی از پشت پردهها مطلعاند و قطعا روزی پردهها فرو خواهد افتد.
اما گریه کنندگان اجیر شدهی فضای رسانهای ومجازی قبل از هرکسی مقصرین واقعی تشدید وتداوم واپس ماندگی استان هستند.
نقد منصفانه و نخبگانی از مهمترین پیش نیازهای جامعهی رسانهای و مجازی استان است.
به عنوان مثال چه ایرادی دارد حتی اگر موافق تاجگردون نیستیم دفاع جانانهاش از حقوق گچسارانیها در برابر زیاده خواهیهای بوشهریها را دست و پازدنش برای تثبیت قدرت تلقی نکنیم و حمایتش کنیم یا چه میشود اگر انصاف داشته باشیم و بگوئیم که سردار هاشمی لباس رزمش را آویزان کرده تا ردای خدمت برتن کرده تابه رویای سازندگی ساختارمند کهگیلویه جامه عمل بپوشاندیا اینکه اعتراف کنیم که زارع تلاش میکند تا خورشید پیشرفت وتوسعه از پشت دنا هرروز عجولتر ظلوع کند.
یا نبینیم که مدیریت کلان موسی میتواند عصای جادوکنندهای باشد که قطار پیشرفت استان را سرعت ببخشد.
نبش قبر کردن از ناملایمات ونا کارآمدیهای گذشته مطمئنا هیچ کمکی به مدیران ارشد کنونی استان نمیکند. چرا که دیگر نه آن شانزده و هشتهای سیاهی که ایدئولوژی آمیخته با تزویرش سرعت واپس ماندگی کهگیلویه رابیشتر کرد برمی گردد و نه آن دورههای سرمایه سوزودم بریدهی دو و دو و چهار وچهار نفت را برای توسعهی گچساران از دل زمین بیرون میکشد ونه آن صرفا سیاسی مدیریت کردن بویراحمدکبک خوش الحان دنا را به آواز وا میدارد.
هرچه که بوده تمام شده.
حال انتظار از مدیران ارشد فعلی در درجهی اول و قلم بدستان فضای رسانهای و خط دهنده چه آنها که منصفاند و چه آنها که مجریاند وچه آنها که اجیرند این است که به جای نقدهای صرفا طرفدارانه یا متعصبانه و البته گاها غیر منصانه و تهمت آمیز در کنار هم قرار گیرند تا انشا الله غبار محرومیت از چهرهی خسته و پرچین استانمان زدوده شود.
گریه کنندگان اجیر شدهی فضای رسانهای و مجازی قبل از هرکسی مقصرین واقعی تشدید وتداوم واپس ماندگی استان هستند.
یک وبگردی ساده در فضای رسانهای استان حکایت از واقعیت خطرناکی به اسم هوچیگری رسانهای یا به تعبیری دقیقتر «چند میگیری تخریب کنی» میدهد.
کمی دقیقتر بگویم یک عده به عنوان سیاهی لشکر پیش قراول میشوند قلم بدستان «آب گل آلود کنی» تا اربابهایشان راحتتر شاه ماهی صید کنند.
تازه از این خطر ناکتر نه اجیر کنندگان که خود اجیر شده هستند چون آنقدر در نقش خویش فرو میروند که گاهی آدم گمان میکند باید چشم و گوش خویش را بدهد دست اراجیف پوچ و پوپولیستی و ظاهر فریبشان.
یک روز زارع با شدیدترین الحان کوبیده میشود و هدایت خواه میشود سربریدهی مظلومی که باید تمام استان بشوند مختار و انتقامش را بگیرند.
یک روز هاشمی مسبب تمام واپس ماندگیهای کهگیلویه نامیده میشود تا احساس نیاز مردم به سناتور سوخته تقویت گردد ودیگر روز تاجگردون میشود امیر کبیری که تنها راه خلاص شدن ازدستش اعدام در حمام تعصب آمیز «باوی و بویراحمد» است.
اینکه چقدر این فضاسازی ناجوانمردانه و غلو آمیز است موضوع حرف من نیست چرا که مردم خود بخوبی از پشت پردهها مطلعاند و قطعا روزی پردهها فرو خواهد افتد.
اما گریه کنندگان اجیر شدهی فضای رسانهای ومجازی قبل از هرکسی مقصرین واقعی تشدید وتداوم واپس ماندگی استان هستند.
نقد منصفانه و نخبگانی از مهمترین پیش نیازهای جامعهی رسانهای و مجازی استان است.
به عنوان مثال چه ایرادی دارد حتی اگر موافق تاجگردون نیستیم دفاع جانانهاش از حقوق گچسارانیها در برابر زیاده خواهیهای بوشهریها را دست و پازدنش برای تثبیت قدرت تلقی نکنیم و حمایتش کنیم یا چه میشود اگر انصاف داشته باشیم و بگوئیم که سردار هاشمی لباس رزمش را آویزان کرده تا ردای خدمت برتن کرده تابه رویای سازندگی ساختارمند کهگیلویه جامه عمل بپوشاندیا اینکه اعتراف کنیم که زارع تلاش میکند تا خورشید پیشرفت وتوسعه از پشت دنا هرروز عجولتر ظلوع کند.
یا نبینیم که مدیریت کلان موسی میتواند عصای جادوکنندهای باشد که قطار پیشرفت استان را سرعت ببخشد.
نبش قبر کردن از ناملایمات ونا کارآمدیهای گذشته مطمئنا هیچ کمکی به مدیران ارشد کنونی استان نمیکند. چرا که دیگر نه آن شانزده و هشتهای سیاهی که ایدئولوژی آمیخته با تزویرش سرعت واپس ماندگی کهگیلویه رابیشتر کرد برمی گردد و نه آن دورههای سرمایه سوزودم بریدهی دو و دو و چهار وچهار نفت را برای توسعهی گچساران از دل زمین بیرون میکشد ونه آن صرفا سیاسی مدیریت کردن بویراحمدکبک خوش الحان دنا را به آواز وا میدارد.
هرچه که بوده تمام شده.
حال انتظار از مدیران ارشد فعلی در درجهی اول و قلم بدستان فضای رسانهای و خط دهنده چه آنها که منصفاند و چه آنها که مجریاند وچه آنها که اجیرند این است که به جای نقدهای صرفا طرفدارانه یا متعصبانه و البته گاها غیر منصانه و تهمت آمیز در کنار هم قرار گیرند تا انشا الله غبار محرومیت از چهرهی خسته و پرچین استانمان زدوده شود.