تاریخ انتشار
پنجشنبه ۱ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۲۶
کد مطلب : ۱۹۹۹۱۰

روایت زیبای مدیرکل کهگیلویه و بویراحمد از یک مکالمه تلفنی

۱۶
۰
کبنا ؛به مناسبت هفته دفاع مقدس و در استانه  برگزاری کنگره ملی  سرداران و شهدای استان کهگیلویه و بویراحمد «رضا دهبانی‌پور»(۱) از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس خاطره ی  زیبایی از گفت و گوی تلفنی خود با یکی از رزمندگان آن سال ها بعد از ۳۴ را به تصویر کشیده است که این خاطره به روایت ایشان تقدیم خوانندگان عزیز می شود: dehbani
«انقلاب اسلامی و دفاع مقدس گنجینه های تمام نشدنی و ظرفیتهای عظیمی هستند که باید از آنها برای نشر و گسترش فرهنگ و ارزشهای دینی و انقلاب اسلامی در جامعه و جهان، حداکثر استفاده را کرد» واقعیت انکار ناپذیری است که گذر زمان و زیبایی هایی که از دل حماسه ماندگار دفاع مقدس تراوش می کند آنرا اثبات می‌کند. هر روز که می گذرد زیبایی بیشتری از سال های حماسه و خون و حوادث زیبای مرتبط با آن عیان می شود و چه بسیار زیباییها که در سال ها و دهه های اینده از دل خاک بیرون خواهد آمد.
قصه ای که قصد روایت آنرا دارم آغازش بر می گردد به اردیبهشت ۱۳۶۱ و عملیات بزرگ بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر عزیز که بعدها امام راجع به آن فرمودند:«خرمشهر را خدا آزاد کرد». در آن عملیات دوستان و همرزمان بسیاری ام به شهادت رسیدند و خرمشهر شهر خون شد تا این خبر محمد کریمی علویجه در رادیو که گفت: «شنوندگان عزیز توجه فرمایید خرمشهر شهر خون و حماسه آزاد شد.» زیباییش گستره ی تاریخ را در بر بگیرد.
در آن عملیات و در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ از ناحیه فک و گردن بر اثر اصابت گلوله مجروح شدم گلوله ی برگشت خورده ای که تا نزدیک نخاع ناحیه گردنی ام پیش رفت . اگر چه هوش و حواس خود را داشتم ولی در وضعیت خطرناکی بودم و هر آن احتمال قطع نخاع از ناحیه گردن وجود داشت لذا به صورت اورژانسی به بیمارستان امیر اعلم تهران و از آنجا به بیمارستان سینا منتقل شدم و در نهایت در بیمارستان خصوصی مهر تهران گلوله از گردنم بیرون کشیده شد.
با توجه به وضعیت جسمی ام از آن بیمارستان و آن روزها چیز زیادی در ذهنم نمانده است و تنها نام پزشکم دکتر بهرام مشیری که با حذاقت تمام گلوله را از گردنم بیرون کشید را به یاد دارم. در سال های بعد از ان واقعه از تمام عکس هایی که در آرشیو دفاع مقدس داشتم عکسی  متعلق به همان اتاق بیمارستان بر روی دیوار خانه ام نصب کردم.
در عکس من که تازه بهبودی نسبی ام را پیدا کرده بودم بالای سر یک  نوجوان مجروح  در همان اتاق بیمارستان هستم .هم اتاقی ای که  در تمام این سال ها نمی دانستم کیست و چیزی از او هم در ذهنم نبود .در آن اتاق علاوه بر من و آن نوجوان یک مجروح دیگر نیز حضور داشت به نام نصر اصفهانی که بعد ها شنیدم به درجه رفیع شهادت رسید.
.خوب به خاطر ندارم این عکس چگونه گرفته شد.ولی عکس برایم زیبا و دوست داشتنی بود و هست.
سال ها و دهه ها از اردیبهشت ۱۳۶۱ گذشت  تا اینکه ۳۴ سال بعد در ۲۰ اردیبهشت ۹۵ در محل کار و در یک جلسه اداری ویبره گوشی همراهم مرا متوجه خود کرد.  شماره تهران بود و ما مدیران چون بلادرنگ تهران را جواب می دهیم !! گوشی را جواب دادم و با صدای ارام به تماس گیرنده  گفتم جلسه ام. کسی در آن طرف خط گفت: فقط سوالی دارم و اگر جواب گرفتم بعد تماس می گیرم. آن غریبه از من پرسید:شما رضا دهبانی پور هستید و از بهبهان به جبهه  اعزام شده بودید و در بیمارستان  سینا بستری بودید. همین چند کلمه شوری عجیب در سراسر وجودم ایجاد کرد بی تابی می کردم به گونه ای که همکارانم که در جلسه بودند کاملا متوجه شدند.
عصر همان روز با حالی پر از تشویش مجددا شماره گیری کردم پشت گوشی کسی نبود جز همان جوانی که سال هاست فقط عکسش را می دیدم و هیچ شناختی از او نداشتم.  او آن روزها نوجوان بود و من تمام این سال ها عکسش را نگاه میکردم و به ذهنم خطور نمی کرد روزی  سرنوشت اینچنین رقم بخورد.
نامش «عماد کریمیان» بود و حالا عضو هیئت علمی دانشگاه قزوین است. او می گفت: در میان عکس هایی  که من هم از جبهه و جنگ به یادگار داشتم  همان عکس برایم عزیز بوده است و چون در پشت عکس نام  و برخی اطلاعات نوشته بود بعد از کلی پیگیری شماره را به دست آوردم.
خداحافظی که کردم  ذهن و حواسم مدام در سیلان و فکر کردن به گذشته و روزهایی بود که جوانی ما به زیبایی آن دوران و روزها را سپری کرده بود.  به سرنوشت فرزندان جبهه و جنگ فکر می کردم به استخوان هایی که هرازچندگاهی از زیر خاک به عنوان عیدی، سرزمین ما را با شمیم خود عطر آگین می کنند . به جانبازانی که حدود سی سال است نمی توانند بخوابند. به مادرانی که همین اندازه و کمی بیش از نصف عمرشان را با یاد یکی یک دانه هایشان به سر کرده اند و هنوز هم منتظرند  و به بسیاری چیزهای زیبا و غم انگیز دیگر..
قرار گذاشته ایم همدیگر را از نزدیک ببینیم تصورش هم برایم سخت است. بی تاب دیدن آن نوجوان رزمنده هستم که حالا بزرگ و البته بزرگ شده است.
حالا احساس می کنم با عماد کریمیان بیش از اطرافیانم اشنا و مانوسم .  هنوز  فرصت دیدار حاصل نشده است و بیم هم دارم نکند او را نبینم و...
شاید هم باید منتظر یک اردیبهشت دیگر بود تا در آن اردیبهشت به یاد همه ی اردیبهشت های  مادران شهید که این همه در سوگ فرزندانشان خون گریه کردند ما هم اشک بریزیم.

مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کهگیلویه و بویراحمد
نام شما

آدرس ايميل شما

Iran, Islamic Republic of
فقط خواستی بگی مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کهگیلویه و بویراحمد؟
صندوق کارآفرینی بهمئی
Iran, Islamic Republic of
باسلام وتبریک هفته دفاع مقدس

واقعا خیلی ازناگفته های جنگ اون هم باتصاویر اشک ادم رو درمیاره درود خدابر دلیرمردان روزهای سخت....
Iran, Islamic Republic of
خیلی ها تیر خوردند ودست وپاهاشان قطع شد وهنوز هم در بستر ند شما به نوایی رسیدی عزیز ...........حق شما رزمندگان وجانبازان بیشتر ازاینه اما کاش میگفتند خاطره ای از یک رزمنده نه مدیر کل ...
سیدی پور
Iran, Islamic Republic of
تحت تاثیر قرار گرفتم.خیلی زیبا بود
دیشموک
Iran, Islamic Republic of
مطلب به زیبایی یک حادثه واقعا زیبا را به تصویر کشیده کاش سایر مدیران نیز دغدغه های اینچنینی داشته باشند
همدانی
Iran, Islamic Republic of
داستان شبیه فیلم ها بود . طرف هم قزوینی است درود
فرهنگ و ارشاد بهمئی
Iran, Islamic Republic of
درود بر دکتر دهبانی پور رزمنده دیروز م مدیر خوب امروز .درود
گم شدگان در جواب ناشناس
Iran, Islamic Republic of
عزیز ناشناس که این جمله را نوشتی :قط خواستی بگی مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کهگیلویه و بویراحمد؟ فقط می توانم بگم برات متاسفم
جناب آقای دکتر دهبانی استاد دانشگاه و باسواد هستند. این را از همه دانشجویانش سوال بفرمایید. نیازی به این نداشتند که خود را مدیر کل فرهنگ و ارشاد نمایند که بودجه ی مالی آن از همه سازمانها و نهادها کمتر است. و جای برای حیف و میل مثل ...وجود ندارد. ایشان از جانبازان و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است که اون روزها که به جبهه رفتند نمی دونستند روزی مدیر کل می شوند. اون روزها که احتما برگشت از میدان آتش و خون باور نکردنی بود
باور کنید عزیزم . عزیز ناشناس . که خداوند فهم نوشتن و خواندن به شما داد کاش فهم ، درک کردن مطالب را هم به شما می داداین متن را کسی می نویسد که سالها ست ایشان را می شناسم و تازه از نظر خط سیاسی مخالف ایشانم
جانباز از گچساران
Iran, Islamic Republic of
رزمندگانی که راه شهدا را نروند پشیزی ارزش ندارند رزمندگان عزیز شب را با خدای خود خلوت کنید و ببینید کجا قرار گرفته اید . خود را با آن روزها مقایسه کنید اگر مانده بودید خدا قوت اگر نیستید با شهدا عهد ببندید که جبران کنید
دوستت از قزوین
Iran, Islamic Republic of
مدیرکل چه فایده داره که جنابعالی مثل آن زمان ولایتی نیستی
Iran, Islamic Republic of
خیلی قشنگ بود. خدا قوت.
سراج
Iran, Islamic Republic of
برادربزرگوارچرا بعضی ها باید به هر موضوعی یه انگ بزنند؟آقای دهبانی پور را مردم میدانندکه مدیر کل هستند ،دیگه چه نیازی دارندکه بخواهند خودرا معرفی کنند که شما انگ میزنید.دیگه نباید هیچکسی دررابطه با موضوعی صحبت کنه یاخاطره ای بگه که میخواد خودشو معرفی کنه ؟
عمادالدین کریمیان
Iran, Islamic Republic of
با سلام.
ما متخریم که در مدار حرکتی توحیدی،ره یافتگانی همچون امام خمینی رهنمایمان شدند و چشمانمان را به حیات و زندگی الهی و توحیدی، عاشورایی گشودند و در پرتو همین «توحید»، قلب هایمان به یکدیگر پیوند خورد .
در دفاع مقدس تجلیات این پیوند، بروز و ظهور یافت ؛هر چند بدخواهان و مکاران، در پی آنند تا گفتمان اسلام ناب محمدی یعنی گفتمان انقلاب اسلامی یا اسلام انقلابی را از ما بربایند و گفتمان اسلام آمریکایی، اسلام اشرافیگری، اسلام مرفهین بی درد و اسلام سکولاریزه شده و اسلام متحجرین و اسلام استحاله شده در نظام سلطه جهانی را جایگزین سازند.
برای این نامردمان؛اسلام وهابی سعودی و اسلام شیعی انگلیسی و ... مطلوبیت دارد لذا در یک عرصه دیگر و گسترده تر، که «جنگ نرم» است ، به میدان آمده اند.
لذا امروز در سالگرد هفته دفاع مقدس لازم است ببینیم در هندسه ترسیمی دشمن کجا ایستاده ایم.
و من خدای را شاکرم که دوست عزیزی را یافته ام،دوستی که دیروز در بیمارستان و صحنه ی آزمایش الهی سربلند بود و امروز در مقابل تلاش و مجاهدت دیروز او، احساس کوچکی می کنم زیرا من نوجوانی بیش نبودم و شاید احساسات من در مسیر حرکتم نیرومدتر از ادراکاتم بوده باشد، اما عزیزان جوانی مانند آقای «دهباشی» آگاهانه تر پا به میدان جهاد و شهادت نهادند و از تعلقات مادی و دنیایی دل کندند، و خوشا بحالشان.
خرسندم که این عزیز در جایگاه مسئولیت فرهنگی استان مشغول خدمت اند
اما بی پرده مطبی را بگویم :نمی دانم امروز من و ایشان نسبت به گذشته افتخار آمیزمان در کجا ایستاده ایم؟ زیرا گردباد حوادث و فتنه ها برخی از ما را ربوده ، برخی را دگرگون کرده و برخی را آبدیده تر و مصمم تر ساخته است تا راه شهیدان را ادامه دهند و استقامت بورزند

و رجاء واثق دارم که ایشان آبدیده تر از گذشته در استقامت و مجاهدت در راه «امامت »و «ولایت» پیشتازند و باید که دست ما نیز بگیرند.
مشتاق دیدار
و با تشکر
عمادالدین کریمیان
عمادالدین کریمیان
Iran, Islamic Republic of
با سلام.
ما متخریم که در مدار حرکتی توحیدی،ره یافتگانی همچون امام خمینی رهنمایمان شدند و چشمانمان را به حیات و زندگی الهی و توحیدی- عاشورایی گشودند و در پرتو همین «توحید»، قلب هایمان به یکدیگر پیوند خورد .
در دفاع مقدس تجلیات این پیوند، بروز و ظهور یافت ؛هر چند بدخواهان و مکاران، در پی آنند تا گفتمان اسلام ناب محمدی ص یعنی گفتمان انقلاب اسلامی یا اسلام انقلابی را از ما بربایند و گفتمان اسلام آمریکایی، اسلام اشرافیگری، اسلام مرفهین بی درد و اسلام سکولاریزه شده و اسلام متحجرین و اسلام استحاله شده در نظام سلطه جهانی را جایگزین سازند.
برای این نامردمان؛اسلام وهابی سعودی و اسلام شیعی انگلیسی و ... مطلوبیت دارد لذا در یک عرصه دیگر و گسترده تر، که «جنگ نرم» است ، به میدان آمده اند.
لذا امروز در سالگرد هفته دفاع مقدس لازم است ببینیم در هندسه ترسیمی دشمن کجا ایستاده ایم.
و من خدای را شاکرم که دوست عزیزی را یافته ام،دوستی که دیروز در بیمارستان و صحنه ی آزمایش الهی سربلند بود و امروز در مقابل تلاش و مجاهدت دیروز او، احساس کوچکی می کنم زیرا من نوجوانی بیش نبودم و شاید احساسات من در مسیر حرکتم نیرومدتر از ادراکاتم بوده باشد، اما عزیزان جوانی مانند آقای « رضا دهباشی پور» آگاهانه تر پا به میدان جهاد و شهادت نهادند و از تعلقات مادی و دنیایی دل کندند، و خوشا بحالشان.
خرسندم که این عزیز در جایگاه مسئولیت فرهنگی استان مشغول خدمت اند.
اما بی پرده مطلبی را بگویم : نمی دانم امروز من و ایشان نسبت به گذشته افتخار آمیزمان در کجا ایستاده ایم؟ زیرا گردباد حوادث و فتنه ها برخی از ما را ربوده ، برخی را دگرگون کرده و برخی را آبدیده تر و مصمم تر ساخته است تا راه شهیدان و امام شهیدان را ادامه دهند و استقامت بورزند.
و رجاء واثق دارم که ایشان آبدیده تر از گذشته در استقامت و مجاهدت در راه «امامت »و «ولایت». پیشتازند و باید که دست ما نیز بگیرند.
مشتاق دیدار
و با تشکر
عمادالدین کریمیان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
دوستت از قزوین مگه قراره هرکس در خط شما نبود در خط ولایت نیست معیار این خط چیه مگه همین جانبازی ودفاع از میهن نیست دوست من منی که اصلاح طلبم قول می دم اگر جنگی اتفاق بیفته زودتروتاثیر گذارتر ازتو به صورت گمنام در جنگ حاضر شوم
همشهری
Iran, Islamic Republic of
چرا اینقدر بی جنبه اید وهر مطلبی را مینویسید و واقعا برای خودم واستانمان متاسفم که مجبوریم به جای خبرهای شادکننده وامیدوار کننده در مورد منطقه بیایم ومطلبی که اگه از خود گوینده بپرسیم منظورت از خاطره چه بوده قطعا میگوید مطلب نداشتم ومیخواستم حرفی زده باشم رابخوانیم
خانم رهنما، معذرت خواهي کن! / دلجویی فريبرز عرب‌نيا از قوم لر

خانم رهنما، معذرت خواهي کن! / دلجویی فريبرز عرب‌نيا از قوم لر

با تمام وجود از همه‌ي شيرزنان و غيورمردانِ لر دل‌جويي کرده، از آنان و تمام اقوام و فرهنگ‌هاي ...
معاونان دادگاهی / مولاوردی: كل اين پرونده سياسي است

معاونان دادگاهی / مولاوردی: كل اين پرونده سياسي است

روز گذشته یکی از اعضای سابق هیئت دولت مجرم شناخته شد و معاون رئیس جمهور هم برای ادای ...
بار تعطیلات بر دوش اقتصاد

بار تعطیلات بر دوش اقتصاد

با شروع ویروس کرونا مسائل متعددی گریبانگیر زندگی روزمره مردم شده، مشکلات اقتصادی و معیشتی ...
1