کبنا ؛بیژن مظاهری
جناب آقای بزرگواری ازحضور در رقابت دور بعد نمایندگی مجلس کناره گیری کردند.
با صدور بیانیهای از سوی خود ایشان موضوع اعلام رسمی و عمومی شد. عادت عمومی در برابر این تصمیمهای نامتداول سیاسیون، تعجب توام با شک و تردید است. بلافاصله طیف متنوعی از تحلیلها و گمانه زنی در خصوص این تصمیم در اذهان شکل گرفت: حرکتی تاکتیکی، روانی و تبلیغی است و بنا است تا با با میانجیگیری برخی صاحب نامها باز گردد، اقبال عمومی از ایشان کاهش یافته است و امیدی به پیروزی در رقابت ندارد، حضور احتمالی نماینده سابق و محبوبیت بالایش روزنهها امید و دستیابی مجدد به کرسی مجلس را بر ایشان بسته است،، بده بستان و توافقی پشت پرده است مسندی را رها میکند تا مسندی بیدردسرتر را به دست آورد.....
اما هیچ کدام از این گمانهها دست آویز این مطلب نیست. و نویسنده اعتنایی به آینده و تصمیمات آتی جناب بزرگواری هم ندارد. برای من بیانیه ایشان و محتوی آن وثاقت،؛ سندیت و ارزش تحلیل و بررسی دارد. و البته آنچه بیش از پیش موضوع را برای من برجسته میکند آشنایی دیرین من با ایشان است هر چند که آشناییای یک طرفه باشد. از ده یازده سالگی نام و چهره ایشان را در خاطر دارم هنوز به سن رای دادن نرسیده بودم که به عادت مالوف مردم منطقه و دیارمان خود را ملزم به حمایت و تعصب بر نام داوطلب مورد حمایت بزرگترهای خانواده دیدم. چهرهاش بسیار جذاب و بیاغراق نورانی و شخصیتش برایم پر هیبت مینمود. سالها گذشت و هر بار که تلاش کرد به مسند وکالت برسد با یکدیگر طعم شکست را چشیدیم. در گذر ایام به میزانی که ایشان در ورود به مجلس وداوطلبی مجدد پای میفشر من بیشتر قد میکشیدم و متر و معیار خودم را برای سنجش دنیا به دست میآوردم.
میلان کوندرا نویسسنده سرشناس چک میگوید: آدمی در گذر از جوانی موسیقی زندگی خود را خلق میکند. موسیقیای که آدمی تاآخر عمر با خود به همراه میبردو معیاری برای همه ارزشهای زندگی او است است. وقتی از پس پردههای این موسیقی اما به زندگی نگاهی انداختم دیدم از این مرد و و دنیایش چقدر دورم و حضورش در ذهنم رنگ خاکستری به خود گرفت.
بعدترها اما سیدآنقدر برای ورود بر مجلس پای فشرد و به در کوبید که صاحب خانه چارهای جز گشودن در نداشت. (شاید اصرار و پایمردی بر خواسته درسی بود که باید از او میگرفتم). در طول دوره نمایندگی، ادبیات خاص و مواضع شاذ و نادر ایشان در قبال موضاعات مختلف سیاسی و اجتماعی و تفاوت در درک امور چنان زیاد بودکه رنگ نگاهم از خاکستری، رنگ تیره به خود گرفت و هیچ قرابتی میان او و نسل خودم نمیافتم.
اما اینک مطلب چیز دیگری است، ایشان از مسیری که چند دهه دنبال کردهاند عنان گرداندهاند و میگویند دلیلش عهدی است با مردم بستهاند که دو دوره برای نمایندگی مجلس و خدمت در این مسند کافی است و میخواهند امکان ورود چهرهها و استعدادها ی جدید را فراهم آورند.
به طور روشن و صریح ایشان داوطلبانه از بازی قدرت آنهم در زمین مورد علاقه اشان کناره گرفتند. و دلایل عقلانی و البته اخلاقیای را هم برای آن ذکر نمودهاند.
بالشخصه میگویم هیچکس نمیتواند به طور قطعی شکست ایشان در رقابت پیش رو را پیش بینی کند و سبقه ایشان هم بیان گر این است که واهمهای از شکست ندارند. پس من در کلامشان صداقت و در تصمیمشان فعلی اخلاقی را میبابم و همه مطلب همین است.
گرایش به قدرت میل بنیادینی در انسان است در دستیابی به قدرت بسیاری تمنیات دیگر نظیرمال اندوزی، شهرت، جلب احترام، خشوع دیگران و... خوابیده است. شاید بتوان آنچنان که مزلو در هرم نیازهای خود توصیف کرد ه است با تسامح آنرا در مرتبه چهارم هرم نیازها قرار داد. قدرت محملی برای جبران و اقناع کردن بسیاری از نیازها ی وجود آدمی است اما به همان میزان میتواند به شدت عرصه را بر اخلاق و معنویت که در راس هرم نیازها قرار دارد تنگ کند. دشواریهای حب قدرت برای ما آدمیان چنان ملموس است که چهرههای که قدرت را به اختیار خود وانهادهاند توانستهاند تحسینی ابدی را به دست آوردهاند. آنچنان که تاریخ لوسیوس کوینتیوس امپراطور روم (۵۱۹-۴۳۰ ق م) که دست از حکمرانی شست و به مزرعه بازگشت تا نلسون ماندلای محبوب را که پس یک دوره ریاست جمهوری و محبوبیت تام و تمام از قدرت کناره گرفت را در حافظه خود ضبط و جاودانه کرده است.
در نظر من آنچه که که توسط جناب آقای بزرگواری اعلام شده است برگی درخشان در کارنامه سیاسی ایشان است.
آنان که نظام جهان را نظامی اخلاقی میدانند به این هم باور دارند که هیچ فعل و عملی در عالم گم شدنی نیست و همه اعمال درست و اخلاقی بر هم انباشته میشوند و امکان ایجاد جهانی بهتر و زیباتر را برای آدمیان فراهم میکند. عمل جناب آقای بزرگواری میتواند معیاری برای تمامی کنشگران سیاسی اعم از موافقین و مخالفین ایشان باشد آنچنان که من در مقام یک مخالف تصمیم و عمل ایشان را میستایم و ارج مینهم.
جناب آقای بزرگواری ازحضور در رقابت دور بعد نمایندگی مجلس کناره گیری کردند.
با صدور بیانیهای از سوی خود ایشان موضوع اعلام رسمی و عمومی شد. عادت عمومی در برابر این تصمیمهای نامتداول سیاسیون، تعجب توام با شک و تردید است. بلافاصله طیف متنوعی از تحلیلها و گمانه زنی در خصوص این تصمیم در اذهان شکل گرفت: حرکتی تاکتیکی، روانی و تبلیغی است و بنا است تا با با میانجیگیری برخی صاحب نامها باز گردد، اقبال عمومی از ایشان کاهش یافته است و امیدی به پیروزی در رقابت ندارد، حضور احتمالی نماینده سابق و محبوبیت بالایش روزنهها امید و دستیابی مجدد به کرسی مجلس را بر ایشان بسته است،، بده بستان و توافقی پشت پرده است مسندی را رها میکند تا مسندی بیدردسرتر را به دست آورد.....
اما هیچ کدام از این گمانهها دست آویز این مطلب نیست. و نویسنده اعتنایی به آینده و تصمیمات آتی جناب بزرگواری هم ندارد. برای من بیانیه ایشان و محتوی آن وثاقت،؛ سندیت و ارزش تحلیل و بررسی دارد. و البته آنچه بیش از پیش موضوع را برای من برجسته میکند آشنایی دیرین من با ایشان است هر چند که آشناییای یک طرفه باشد. از ده یازده سالگی نام و چهره ایشان را در خاطر دارم هنوز به سن رای دادن نرسیده بودم که به عادت مالوف مردم منطقه و دیارمان خود را ملزم به حمایت و تعصب بر نام داوطلب مورد حمایت بزرگترهای خانواده دیدم. چهرهاش بسیار جذاب و بیاغراق نورانی و شخصیتش برایم پر هیبت مینمود. سالها گذشت و هر بار که تلاش کرد به مسند وکالت برسد با یکدیگر طعم شکست را چشیدیم. در گذر ایام به میزانی که ایشان در ورود به مجلس وداوطلبی مجدد پای میفشر من بیشتر قد میکشیدم و متر و معیار خودم را برای سنجش دنیا به دست میآوردم.
میلان کوندرا نویسسنده سرشناس چک میگوید: آدمی در گذر از جوانی موسیقی زندگی خود را خلق میکند. موسیقیای که آدمی تاآخر عمر با خود به همراه میبردو معیاری برای همه ارزشهای زندگی او است است. وقتی از پس پردههای این موسیقی اما به زندگی نگاهی انداختم دیدم از این مرد و و دنیایش چقدر دورم و حضورش در ذهنم رنگ خاکستری به خود گرفت.
بعدترها اما سیدآنقدر برای ورود بر مجلس پای فشرد و به در کوبید که صاحب خانه چارهای جز گشودن در نداشت. (شاید اصرار و پایمردی بر خواسته درسی بود که باید از او میگرفتم). در طول دوره نمایندگی، ادبیات خاص و مواضع شاذ و نادر ایشان در قبال موضاعات مختلف سیاسی و اجتماعی و تفاوت در درک امور چنان زیاد بودکه رنگ نگاهم از خاکستری، رنگ تیره به خود گرفت و هیچ قرابتی میان او و نسل خودم نمیافتم.
اما اینک مطلب چیز دیگری است، ایشان از مسیری که چند دهه دنبال کردهاند عنان گرداندهاند و میگویند دلیلش عهدی است با مردم بستهاند که دو دوره برای نمایندگی مجلس و خدمت در این مسند کافی است و میخواهند امکان ورود چهرهها و استعدادها ی جدید را فراهم آورند.
به طور روشن و صریح ایشان داوطلبانه از بازی قدرت آنهم در زمین مورد علاقه اشان کناره گرفتند. و دلایل عقلانی و البته اخلاقیای را هم برای آن ذکر نمودهاند.
بالشخصه میگویم هیچکس نمیتواند به طور قطعی شکست ایشان در رقابت پیش رو را پیش بینی کند و سبقه ایشان هم بیان گر این است که واهمهای از شکست ندارند. پس من در کلامشان صداقت و در تصمیمشان فعلی اخلاقی را میبابم و همه مطلب همین است.
گرایش به قدرت میل بنیادینی در انسان است در دستیابی به قدرت بسیاری تمنیات دیگر نظیرمال اندوزی، شهرت، جلب احترام، خشوع دیگران و... خوابیده است. شاید بتوان آنچنان که مزلو در هرم نیازهای خود توصیف کرد ه است با تسامح آنرا در مرتبه چهارم هرم نیازها قرار داد. قدرت محملی برای جبران و اقناع کردن بسیاری از نیازها ی وجود آدمی است اما به همان میزان میتواند به شدت عرصه را بر اخلاق و معنویت که در راس هرم نیازها قرار دارد تنگ کند. دشواریهای حب قدرت برای ما آدمیان چنان ملموس است که چهرههای که قدرت را به اختیار خود وانهادهاند توانستهاند تحسینی ابدی را به دست آوردهاند. آنچنان که تاریخ لوسیوس کوینتیوس امپراطور روم (۵۱۹-۴۳۰ ق م) که دست از حکمرانی شست و به مزرعه بازگشت تا نلسون ماندلای محبوب را که پس یک دوره ریاست جمهوری و محبوبیت تام و تمام از قدرت کناره گرفت را در حافظه خود ضبط و جاودانه کرده است.
در نظر من آنچه که که توسط جناب آقای بزرگواری اعلام شده است برگی درخشان در کارنامه سیاسی ایشان است.
آنان که نظام جهان را نظامی اخلاقی میدانند به این هم باور دارند که هیچ فعل و عملی در عالم گم شدنی نیست و همه اعمال درست و اخلاقی بر هم انباشته میشوند و امکان ایجاد جهانی بهتر و زیباتر را برای آدمیان فراهم میکند. عمل جناب آقای بزرگواری میتواند معیاری برای تمامی کنشگران سیاسی اعم از موافقین و مخالفین ایشان باشد آنچنان که من در مقام یک مخالف تصمیم و عمل ایشان را میستایم و ارج مینهم.