کبنا ؛عباس کمالی
همه چیز از جایی شروع شد که طبق یک برنامهٔ از پیش تعیین شده تصمیم گرفتیم از طرف اداره آموزش و پرورش منطقه مارگون از حوزهٔ مورزرد زیلایی بازدید آموزشی داشته باشیم.
ساعت شش صبح با مینی بوس اداری به همراه گروههای آموزشی اداره به طرف مورزرد حرکت کردیم. کل مسیر کمتر از ۷۰ کیلومتر است اما بدلیل خاکی و ناهموار بودن جاده حدود دو و نیم ساعت طول کشید تا ما به مورزرد زیلایی رسیدیم.
اینجا همان جایی بود که سخن معروف امام علی مصداق پیدا میکند. انجایی که میفرمایند محرومان و فقرا صدایشان شنیده نمیشود.
اینجا اوج فقر و فلاکت و محرومیت است. مردمانی ساده و نجیب اما محروم نگه داشته شده.
اینجا از علائم توسعه یافتگی چیزی مشاهده نمیکنی بلکه هر چه میبینی علائمی از محرومیت را با خود دارد.
اینجا مردمش انگار که نه خواستهای دارند و نه انتقادی و نه میتوانند خواستههای خود را بیان کنند. موجی از سرخوشی کاذب به خوبی مشاهده میشود. اینجا انگار گونهای سازگاری و انطباق اجتماعی با فقر و محرومیت دیده میشود و مردم انگار از بهبود اوضاع به کلی ناامید شدند و آن را گونهای تقدیر الهی متصورند....
بله این یک رنج و تراژدی بزرگ است برای یک دولت و حتی حکومت که در دوره پسامدرن هنوز مردمانی اینچنین محروم داشته باشد..
بله... مردم مورزرد زیلایی به وعدههای توخالی مسئولین عادتی دیرینه دارند.
هنوز از یاد نبردهاند وعدههای نمایندهٔ قبل جناب آقای هدایتخواه را در خصوص آسفالت جادهٔ مورزرد.
از یاد نبردهاند که چگونه آن تسبیح مقدس را از دست آن پدر شهید بر گردن خود آویخت و در مدح شهدا سخنها گفت و قسم جلاله یاد کرد که این خواستهٔ آنها را عملی خواهد کرد و سرنجام هشت سال نمایندگی و تکیهٔ او بر منسد قدرت و ریاست بر محرومان تمام شد و آن وعده هها سرابی بیش نبود.
فراموش کردند که وعدهٔ رسوایی و ناامیدی ادمها میگردد. او فراموش کرد که نمایندهٔ مناطق محرومی مانند مورزرد است.
بعد از اینکه بر مسند قدرت نشست و نمایندهٔ مجلس شد از وکیل الفقرا به وکیل الحاکمیت تغییر ماهییت داد و آن چنان غرق در حاشیه و مسائل دیگر شد که فراموش کرد مردم مورزد هنوز دغدغهٔ آب و نان و راه دارد. او نمایندهٔ محرومان بود اما هیچ خدمتی به محرومان مورزرد نکرد.
نمایندهٔ سابق، بزرگترین و تنها دغدغهٔ خود را حفظ و بقای نظام میدانست...
انگار نمیدانست که جامعهای که نتواند رفاه و آسایش شهروندانش را فراهم کند محکوم به فناست و این یک جبر تاریخی است.
و اینچنین بود که هرگز نتوانست نام نیکی از خود در اذهان فقرا و محرومان بر جای بگذارد.
اگر معیار سنجش انسانیت را، میزان رنجی بدانیم که از زندگی مردم کم میکنیم باید از خود بپرسد که با توجه به این معیار، چقدر...
استانداران بومی و غیر بومی و فرمانداران زیادی هم هریک بر مسند قدرت این استان محروم نشستند و رفتند و هستند و اما فراموش کردند یا نادیده گرفتند محرومیت مورزرد زیلایی را.
در دورهٔ نمایندگی جناب اقای زارعی هم اگرچه تلاشهای خوبی در زمینه راه سازی منطقه مورزرد در حال انجام است که شایستهٔ تقدیر است اما اغلب بدلیل عدم نظارت و حمایت کافی هر ساله بعد از فرا رسیدن فصل پاییز این پروژهٔ کوچک تعطیل میشود و تا بهار سال آینده مجددا از سر گرفته میشود و مجددا با شروع فصل بهار دوباره این دور باطله شروع و تعطیلی ادامه مییابد که بیشک این نشان از عدم توجه و نظارت کافی است.
به هر حال هر چه هست واقعیت این است که بعد از گذشت نزدیک به چهل سال از پیروزی انقلاب مورزد زیلایی همچنان محروم است.
و تصاویر زیر گویای همه چیز است. تصاویری که دل هر انسان دردمندی را بدرد میآورد؛
همه چیز از جایی شروع شد که طبق یک برنامهٔ از پیش تعیین شده تصمیم گرفتیم از طرف اداره آموزش و پرورش منطقه مارگون از حوزهٔ مورزرد زیلایی بازدید آموزشی داشته باشیم.
ساعت شش صبح با مینی بوس اداری به همراه گروههای آموزشی اداره به طرف مورزرد حرکت کردیم. کل مسیر کمتر از ۷۰ کیلومتر است اما بدلیل خاکی و ناهموار بودن جاده حدود دو و نیم ساعت طول کشید تا ما به مورزرد زیلایی رسیدیم.
اینجا همان جایی بود که سخن معروف امام علی مصداق پیدا میکند. انجایی که میفرمایند محرومان و فقرا صدایشان شنیده نمیشود.
اینجا اوج فقر و فلاکت و محرومیت است. مردمانی ساده و نجیب اما محروم نگه داشته شده.
اینجا از علائم توسعه یافتگی چیزی مشاهده نمیکنی بلکه هر چه میبینی علائمی از محرومیت را با خود دارد.
اینجا مردمش انگار که نه خواستهای دارند و نه انتقادی و نه میتوانند خواستههای خود را بیان کنند. موجی از سرخوشی کاذب به خوبی مشاهده میشود. اینجا انگار گونهای سازگاری و انطباق اجتماعی با فقر و محرومیت دیده میشود و مردم انگار از بهبود اوضاع به کلی ناامید شدند و آن را گونهای تقدیر الهی متصورند....
بله این یک رنج و تراژدی بزرگ است برای یک دولت و حتی حکومت که در دوره پسامدرن هنوز مردمانی اینچنین محروم داشته باشد..
بله... مردم مورزرد زیلایی به وعدههای توخالی مسئولین عادتی دیرینه دارند.
هنوز از یاد نبردهاند وعدههای نمایندهٔ قبل جناب آقای هدایتخواه را در خصوص آسفالت جادهٔ مورزرد.
از یاد نبردهاند که چگونه آن تسبیح مقدس را از دست آن پدر شهید بر گردن خود آویخت و در مدح شهدا سخنها گفت و قسم جلاله یاد کرد که این خواستهٔ آنها را عملی خواهد کرد و سرنجام هشت سال نمایندگی و تکیهٔ او بر منسد قدرت و ریاست بر محرومان تمام شد و آن وعده هها سرابی بیش نبود.
فراموش کردند که وعدهٔ رسوایی و ناامیدی ادمها میگردد. او فراموش کرد که نمایندهٔ مناطق محرومی مانند مورزرد است.
بعد از اینکه بر مسند قدرت نشست و نمایندهٔ مجلس شد از وکیل الفقرا به وکیل الحاکمیت تغییر ماهییت داد و آن چنان غرق در حاشیه و مسائل دیگر شد که فراموش کرد مردم مورزد هنوز دغدغهٔ آب و نان و راه دارد. او نمایندهٔ محرومان بود اما هیچ خدمتی به محرومان مورزرد نکرد.
نمایندهٔ سابق، بزرگترین و تنها دغدغهٔ خود را حفظ و بقای نظام میدانست...
انگار نمیدانست که جامعهای که نتواند رفاه و آسایش شهروندانش را فراهم کند محکوم به فناست و این یک جبر تاریخی است.
و اینچنین بود که هرگز نتوانست نام نیکی از خود در اذهان فقرا و محرومان بر جای بگذارد.
اگر معیار سنجش انسانیت را، میزان رنجی بدانیم که از زندگی مردم کم میکنیم باید از خود بپرسد که با توجه به این معیار، چقدر...
استانداران بومی و غیر بومی و فرمانداران زیادی هم هریک بر مسند قدرت این استان محروم نشستند و رفتند و هستند و اما فراموش کردند یا نادیده گرفتند محرومیت مورزرد زیلایی را.
در دورهٔ نمایندگی جناب اقای زارعی هم اگرچه تلاشهای خوبی در زمینه راه سازی منطقه مورزرد در حال انجام است که شایستهٔ تقدیر است اما اغلب بدلیل عدم نظارت و حمایت کافی هر ساله بعد از فرا رسیدن فصل پاییز این پروژهٔ کوچک تعطیل میشود و تا بهار سال آینده مجددا از سر گرفته میشود و مجددا با شروع فصل بهار دوباره این دور باطله شروع و تعطیلی ادامه مییابد که بیشک این نشان از عدم توجه و نظارت کافی است.
به هر حال هر چه هست واقعیت این است که بعد از گذشت نزدیک به چهل سال از پیروزی انقلاب مورزد زیلایی همچنان محروم است.
و تصاویر زیر گویای همه چیز است. تصاویری که دل هر انسان دردمندی را بدرد میآورد؛