مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛ایمان یعقوبی(نویسندگان محترم در ارسال صحیح مطالب از نظر ویرایشی و املائی دقت بیشتری داشته باشند. همچنین آدرس ایمیل و تلفن خود را نیز ذکر نمایند)
نوشتار حاضرشرحی است بیپرده وحاوی ادعاههای عریان. بدین ترتیب بر مذاق جمعی ناخوشایند است؛ امید است این صراحت نه تعبیر به پرده دری و نه موجب تکدر خاطر باشد.
آنچه این روزها جامعه ملتهب الحال استان را آبستن مجادلات فکری و مناقشات قومی نموده است بانگ حضور «سید باقر موسوی» در عرصه رقابتهای انتخاباتی است.
براستی موسوی را نمیتوان از جامعه گرفت از آن رو که کلام و اندیشهاش ریشه در عمق جان جماعت دارد نه دوختهای ضمخت و بیقواره بر تن پوش منفعت طلبان. هجمه رسانهای وگاه محفلی و هدایت شده علیه موسوی نشان از تحرکاتی در خفا علیه رهبر بلامنازع اصلاحات استان است.
موسوی و طرفدارانش به خوبی میدانند باید خود را برای ماراتونی طاقت فرسا و مملو از بیاخلاقیها و شیطنتهای کودکانه آماده سازند. معرکه سیاسی در چند جبهه. از تیغ نظارت استصوابی که خود در مفهوم و ضرورت محل مناقشه است گرفته، تا تعامل وگاه تقابلی قهر آمیز با رقبایی که سری سخت دارند و عزمی جزم.
رقیب سنتی سید، اصول گرایان هستند که افکارشان با عقاید ایدئولوژیک در هم تنیده است و ماهیتشان چنان روشن است که همگان طریقت شان را بخوبی میشناسند و آن مخالفت با هر آنچه بر ماست. اصول چنین است هر که برماست ضد انقلاب؛ ضد دین، مواجب بگیر دشمن و... است. محافظه کاران تندرو تمام هم و غم شان آن است که سید از فیلتر شورای نگهبان نگذرد چرا که به خوبی میدانند تأیید موسوی خط پایانی بر تمامیت خواهی آنها در استان خواهد بود.
این راهبرد طلایی همیشه در آستین آنهاست و عادت دیرینشان چیدن میوه از باغ خزان زده است. اینچنین خود را به بیماری مزمن جزم اندیشی مبتلا کردهاند و هر روز در نزد افکار عمومی تنزل جایگاه مییابند تا آنجا که حضورشان در ساختار سیاسی کشور مرهون هندسه خاص قدرت در ایران است.
اما دردی که میکشیم از خودیهای غیرخودی است که به حیلت و تزویر چهره در نقاب، قلب اندیشه اصلاح طلبی را نشانه رفته است. این فعل ریشه در منفعت طلبی برپایه عوام فریبی دارد. این پدیده شوم درون ساختاری و خودمانی است. حکایت موسوی امروز، تصویروارهای از «حسنک وزیر» دیروز است که مشتی رند را سیم و زر دادند تا او را سنگ زدند.
رسالت سنگ زدن اندیشه، امروز به همت تکنولوژی و رسانه؛ سخت، آسان است. پرده دری از اخلاق و طغیان شایعه و تهمت حربه نابخردانه و خارج از قاعده اخلاق مخالفین موسوی است. ریشه این موضع گیریها و مخالفتها در ترس است. رقبای مخالف خائفند و مدعیان دروغین اصلاحات سردرگم و مبهوت.
رسانهها و سیاسیون نزدیک به دیگر رقبا تخم نفاق و شایعه میپراکنند و سید از گرد راه نرسیده متهم به قوم گرایی میشود. این ترسی که در جان رقبا افتاده ناشی از علم آنها به قدرت بالای مدیریتی «موسوی» و کاریزمای فراوان اوست. صرف حضور «موسوی» در انتخابات تمام معادلات سیاسی را برهم زده است. بحث قومیت گرایی از آنرو بیمعناست که بدانیم جغرافیای جمعیتی بویراحمد محدود با این شهرستان نیست. حال آنکه بافت فرهنگی شهرستان های مختلف استان قرابت بسیار دارد.
این اتهامات بر پایه پیش فرضهای ناصواب، و در باب چینش مدیران استانی به ذهن مخالفین متبادر میشود. بدون تردید تاجگردون در شهرستان متبوعش مجبوبیتی فراوان دارد و وزنه سنگینی برای استان در سطح کلان کشور است اما از نظر دور نداریم که برخی موارد که از قضا کم نیست در حق سایر شهرستانها خواسته یا ناخواسته اجحاف نموده و اعمالش از دایره انصاف برون بوده است.
این مسئله همان اندازه که ریشه در تفکرات تاجگردون و اطرافیانش دارد از ضعف نمایندگان فعلی بویراحمد و کهگیلویه نیز ناشی میشود و بعضاً ریشهای تاریخی دارد.
معتقدم طرح مسائل قومیتی از هر سو که باشد زخمی عمیق بر پیکر اصلاحات خواهد بود و در صورت ادامه این روند کسی متنفع نخواهد بود. لذا عملکرد نمایندگان را باید در چارچوبهای دیگر به بحث گذاشت و قدرت نمایی آنها را به بطن جامعه تسری ندهیم.
بهرامی سالهاست سودای پوشیدن ردای وکالت ملت را دارد، مرامش چنین است که هدف وسیله را توجیه میکند. تلاش فراوانی دارد تا خود را اصلاحاتی بشناساند. این مدیر دولت احمدینژاد و دوست سالهای نه چندان دور هدایتخواه این ایام اصلاح طلبی پرشور است. همانا اصلاح طلب بودن بهرامی طنزیست تلخ. تأکید مؤکد دارم که مرز اصلاح طلبی به پهنای تاریخ تفکر بشری است اما اصلاح طلبی در اندیشه و عمل معنا مییابد نه در گفتار، چون کنش سیاسی نسبت به فکر سیاسی پس آیند است.
بهرامی تکلیفش با تفکر خویش روشن نیست. او رفتار و عملکرد خود را بر اساس علایق مردم پی ریزی میکند. هوادارانش از دلایل اصلاح طلب بودن بهرامی را چنین میشمارند: ارتباط با بزرگان اصلاحات استان (جوابیهای به دو مطلب اخیر درباره بهرامی ترس و سناریوی تخریب بهرامی به قلم امین کرمی). البته ارتباط خود نوع پنهان و آشکار دارد. «محمد بهرامی» ارتباطات نهان و آشکار زیادی دارد. سوال این است: اگر ارتباط ضامن تفکر است پس مجرای منفعت طلبی چیست؟
بهرامی در شهرداری موفق چندانی تحصیل نکرد و ورود زودهنگامش به سیاست کلان یک خبط سیاسی بود. ورود به جرگه اصلاح طلبان نمود بارز همان کلید واژه نفوذ از منظری دیگر است که افراطیون مخالفانشان را بدان محکوم میکنند. ورود بهرامی به طیف اصلاح طلبان راه را برای استحاله فکری اصلاحات استان هموار میکند.
با این اوصاف معتقدم بهرامی دچار نوعی وادادگی فکری است. مذبذب است و نعل وارونه میزند.
تلاش زارعی ها برای مخدوش ساختن چهره موسوی و انحراف افکار عمومی ستودنی است. ذکر دو نمونه در این مقال کافیست:
۱- طرفدارانش او را بنیانگذار جریان اعتدال در استان و کشور میدانند!!! «هدایتخواه»، «زارعی» و روی آن سکه «دهرابپور» بقلم «علی اکبر پاک»
۲- زارعی وامدار هیچ جریانی نیست و او را باید بنیانگذار اعتدال در کشور دانست در مطلب «غلام محمد زارعی «مدیون کیست؟ به قلم«محسن رشیدی مقدم»
استفاده از کلیدواژههای مشترک در هر دو نوشتار و زمان انتشار آنها جای تأمل دارد. از نظر محتوا نیز آنچه مشهود است اشتراک مبنایی و محتوایی است. این خود نشانه شتابزدگی طرفدارنش در حمایت از اوست و سعی بر استفاده از پروپاگاندای رسانهای دارند تا غبار انتقادهای تند و صریح مخالفانش را از چهره وی بزدایند. نویسندگان در معناشناسی و ارتباطش با عالم سیاست دچار بحران و مغالطه فکری شدیدی هستند.
از معنای لغوی اعتدال مطلع اما از خاستگاه سیاسی و مفهوم سازی و ارتباط معنایی آن با عالم سیاست ناآگاهند، علی الظاهر فراموش کردهاند اعتدال در سیاست اسم خاص تلقی میشود و معنای خاص دارد و به طیف خاصی اطلاق میشود، پس با ادله سطحی، مدلولی مبهم میسازند که ناشی از غوطه خوردن در احساسات و شخص پرستی است.
بر رد این بلوف سیاسی کافیست یادآور شویم در سال ۹۰ زارعی تا آخرین لحظه تلاشی نافرجام برای قرار گرفتن نامش در لیست جبهه متحد اصولگرایان «داشت (همایش جبهه متحد اصولگرایان با حضور حداد عادل، زارعی و هدایتخواه - زمستان ۹۰).
زارعی چون بهرامی از راست رانده شد اما برخلاف بهرامی زیرکانه عطای حزب گزینی در اردوگاه مخالف را به لقایش بخشید ومردم گرایی را برگزید. زارعی دانسته یا ندانسته در درک این مهم سیاسی لنگ میزند. مطابق آنچه آمد کنش سیاسی پس آیند فکر سیاسی است و حتی نسبت به حزب در ساختار تشکیلات جمعی نیز پس آیند است. این خرد جمعی و تصمیم سازمانی است که کنش سیاسی حزبی و فردی را نظاممند میکند.
زارعی اما راه عکس را در پیش گرفت. ابتدا نشستن بر کرسی مجلس سپس چانه زدن برای انتخاب و پیوستن به یک از جریانهای رایج سیاسی. برداشت» زارعی از اصل بازگشت به مردم سیری قهقرایی دارد بگونهای که در بدو نمایندگی مردم گرایی با رویکرد درک روشن از احوال جامعه پیشه کرد اما در ادامه به یک رویه معمول و عادت تبدیل شد و به وضوح در دام پوپولیسم» احمدی نژادی «گرفتار آمد.
حمایت از دولت در لفافه و حملات بیمحابا به اصلاح طلبان و نزدیکان دولت وگاه خود دولت از او یک مجهول الهویه سیاسی ساخته است. نقطه ضعف بزرگ» زارعی حلقه مشاوران و نزدیکان وی است کهگاه در مقام تصمیم گیرنده در انتخاب و چینش مدیران دخالت نمودند و در کسوت مشاور راهکارهای موفقی ارائه ندادند. براین اساس مدیریت زارعی را آنی و متأثر از اطرافیان میدانم.
زارعی چون بهرامی فردی اخلاق مدار و پر تلاش است و نقدهای وارده به وی برخلاف بهرامی که انتقاد اساسی به ریشههای فکری ایشان وارد است در حوزه عملکرد است نه چیز دیگری. سید باقر رقبای دیگری چه درون جناحی و چه خارج آن دارد که شرحش در این مقال کسالت آور است.
اصولگرایان تا کنون موضع گیری مهمی علیه موسوی نداشتهاند آنها امیدشان در رد صلاحیت سید باقر است پس ترجیح میدهند فروپاشی ساختار اصلاحات را از برون نظاره گر باشند.
سوال مهم این است: چه کسانی از حضور سید در عرصه هراسانند؟ با تشریح مختصر فوق جواب تا حدی روشن است هم اصولگرایان و هم برخی مدعیان اصلاح طلبی و حتی برخی از شخصیتها در درون جریان اصلاحات. هدف برخی خودیها به حاشیه راندن سید تحت عناوین مختلف و با حربه رسانه و یارگیری، برای فتح جایگاه کنونی اوست.
تلاش مداوم برای به تقابل کشیدن» موسوی و تاجگردون با هدف ورود به مباحث قومیتی زنگ خطر جدی برای همگان است که از سوی برخی افراد بدان دامن زده میشود.
موسوی نیز چون دیگران از دایره نقد برون نیست. مخالفان وی او را به سبک چپهای رادیکال بیرحمانه به نقد میکشند البته نقدی که فقط مدعی است نه دارای برهان و راهکار. بر این اساس این نقدها را تخریب میدانم. باید پذیرفت علت العلل مشکلات چیز دیگری است. با همه این تفاسیر،موسوی کار سختی در پیش دارد و هریک از نامزدها پایگاه اجتماعی در بین اقشار خاص دارند.
طرفداران بهرامی در کوس اجماع اصلاح طلبان بر روی یک گزینه میدمند باری بهرامی خود فعلاً از دایره اصلاحات برون است و اجماع با غیرخودی بیشتر به فکاهی مانسته است.
البته دور از نظر نیست هم بهرامی و هم زارعی «خود را در لیست نهایی اصلاح طلبان و اعتدال گراها قرار دهند که این رهیافتی از بالا دارد که به جد پیگیر آن هستند و در صورت عدم تأیید موسوی بر روند اتفاقات پساموسوی تأثیر فراوان دارد. صرف نظر از تأیید یا عدم تأیید موسوی توسط شورای نگهبان حضور وی در عرصه انتخابات یک ضرورت است.
این مهم از آن رو است که حضور وی وحدت آفرین و گرمابخش خواهد بود. با کمی درایت، اتحاد و انسجام اصلاح طلبان با محوریت موسوی و استفاده از پتانسیل جوانان در راستای زمینه برای تحول بنیادین در پیشرفت و توسعه همه جانبه شهرستان و استان مهیا خواهد شد و این نیز رهاورد همین ضرور است.
نوشتار حاضرشرحی است بیپرده وحاوی ادعاههای عریان. بدین ترتیب بر مذاق جمعی ناخوشایند است؛ امید است این صراحت نه تعبیر به پرده دری و نه موجب تکدر خاطر باشد.
آنچه این روزها جامعه ملتهب الحال استان را آبستن مجادلات فکری و مناقشات قومی نموده است بانگ حضور «سید باقر موسوی» در عرصه رقابتهای انتخاباتی است.
براستی موسوی را نمیتوان از جامعه گرفت از آن رو که کلام و اندیشهاش ریشه در عمق جان جماعت دارد نه دوختهای ضمخت و بیقواره بر تن پوش منفعت طلبان. هجمه رسانهای وگاه محفلی و هدایت شده علیه موسوی نشان از تحرکاتی در خفا علیه رهبر بلامنازع اصلاحات استان است.
موسوی و طرفدارانش به خوبی میدانند باید خود را برای ماراتونی طاقت فرسا و مملو از بیاخلاقیها و شیطنتهای کودکانه آماده سازند. معرکه سیاسی در چند جبهه. از تیغ نظارت استصوابی که خود در مفهوم و ضرورت محل مناقشه است گرفته، تا تعامل وگاه تقابلی قهر آمیز با رقبایی که سری سخت دارند و عزمی جزم.
رقیب سنتی سید، اصول گرایان هستند که افکارشان با عقاید ایدئولوژیک در هم تنیده است و ماهیتشان چنان روشن است که همگان طریقت شان را بخوبی میشناسند و آن مخالفت با هر آنچه بر ماست. اصول چنین است هر که برماست ضد انقلاب؛ ضد دین، مواجب بگیر دشمن و... است. محافظه کاران تندرو تمام هم و غم شان آن است که سید از فیلتر شورای نگهبان نگذرد چرا که به خوبی میدانند تأیید موسوی خط پایانی بر تمامیت خواهی آنها در استان خواهد بود.
این راهبرد طلایی همیشه در آستین آنهاست و عادت دیرینشان چیدن میوه از باغ خزان زده است. اینچنین خود را به بیماری مزمن جزم اندیشی مبتلا کردهاند و هر روز در نزد افکار عمومی تنزل جایگاه مییابند تا آنجا که حضورشان در ساختار سیاسی کشور مرهون هندسه خاص قدرت در ایران است.
اما دردی که میکشیم از خودیهای غیرخودی است که به حیلت و تزویر چهره در نقاب، قلب اندیشه اصلاح طلبی را نشانه رفته است. این فعل ریشه در منفعت طلبی برپایه عوام فریبی دارد. این پدیده شوم درون ساختاری و خودمانی است. حکایت موسوی امروز، تصویروارهای از «حسنک وزیر» دیروز است که مشتی رند را سیم و زر دادند تا او را سنگ زدند.
رسالت سنگ زدن اندیشه، امروز به همت تکنولوژی و رسانه؛ سخت، آسان است. پرده دری از اخلاق و طغیان شایعه و تهمت حربه نابخردانه و خارج از قاعده اخلاق مخالفین موسوی است. ریشه این موضع گیریها و مخالفتها در ترس است. رقبای مخالف خائفند و مدعیان دروغین اصلاحات سردرگم و مبهوت.
رسانهها و سیاسیون نزدیک به دیگر رقبا تخم نفاق و شایعه میپراکنند و سید از گرد راه نرسیده متهم به قوم گرایی میشود. این ترسی که در جان رقبا افتاده ناشی از علم آنها به قدرت بالای مدیریتی «موسوی» و کاریزمای فراوان اوست. صرف حضور «موسوی» در انتخابات تمام معادلات سیاسی را برهم زده است. بحث قومیت گرایی از آنرو بیمعناست که بدانیم جغرافیای جمعیتی بویراحمد محدود با این شهرستان نیست. حال آنکه بافت فرهنگی شهرستان های مختلف استان قرابت بسیار دارد.
این اتهامات بر پایه پیش فرضهای ناصواب، و در باب چینش مدیران استانی به ذهن مخالفین متبادر میشود. بدون تردید تاجگردون در شهرستان متبوعش مجبوبیتی فراوان دارد و وزنه سنگینی برای استان در سطح کلان کشور است اما از نظر دور نداریم که برخی موارد که از قضا کم نیست در حق سایر شهرستانها خواسته یا ناخواسته اجحاف نموده و اعمالش از دایره انصاف برون بوده است.
این مسئله همان اندازه که ریشه در تفکرات تاجگردون و اطرافیانش دارد از ضعف نمایندگان فعلی بویراحمد و کهگیلویه نیز ناشی میشود و بعضاً ریشهای تاریخی دارد.
معتقدم طرح مسائل قومیتی از هر سو که باشد زخمی عمیق بر پیکر اصلاحات خواهد بود و در صورت ادامه این روند کسی متنفع نخواهد بود. لذا عملکرد نمایندگان را باید در چارچوبهای دیگر به بحث گذاشت و قدرت نمایی آنها را به بطن جامعه تسری ندهیم.
بهرامی سالهاست سودای پوشیدن ردای وکالت ملت را دارد، مرامش چنین است که هدف وسیله را توجیه میکند. تلاش فراوانی دارد تا خود را اصلاحاتی بشناساند. این مدیر دولت احمدینژاد و دوست سالهای نه چندان دور هدایتخواه این ایام اصلاح طلبی پرشور است. همانا اصلاح طلب بودن بهرامی طنزیست تلخ. تأکید مؤکد دارم که مرز اصلاح طلبی به پهنای تاریخ تفکر بشری است اما اصلاح طلبی در اندیشه و عمل معنا مییابد نه در گفتار، چون کنش سیاسی نسبت به فکر سیاسی پس آیند است.
بهرامی تکلیفش با تفکر خویش روشن نیست. او رفتار و عملکرد خود را بر اساس علایق مردم پی ریزی میکند. هوادارانش از دلایل اصلاح طلب بودن بهرامی را چنین میشمارند: ارتباط با بزرگان اصلاحات استان (جوابیهای به دو مطلب اخیر درباره بهرامی ترس و سناریوی تخریب بهرامی به قلم امین کرمی). البته ارتباط خود نوع پنهان و آشکار دارد. «محمد بهرامی» ارتباطات نهان و آشکار زیادی دارد. سوال این است: اگر ارتباط ضامن تفکر است پس مجرای منفعت طلبی چیست؟
بهرامی در شهرداری موفق چندانی تحصیل نکرد و ورود زودهنگامش به سیاست کلان یک خبط سیاسی بود. ورود به جرگه اصلاح طلبان نمود بارز همان کلید واژه نفوذ از منظری دیگر است که افراطیون مخالفانشان را بدان محکوم میکنند. ورود بهرامی به طیف اصلاح طلبان راه را برای استحاله فکری اصلاحات استان هموار میکند.
با این اوصاف معتقدم بهرامی دچار نوعی وادادگی فکری است. مذبذب است و نعل وارونه میزند.
تلاش زارعی ها برای مخدوش ساختن چهره موسوی و انحراف افکار عمومی ستودنی است. ذکر دو نمونه در این مقال کافیست:
۱- طرفدارانش او را بنیانگذار جریان اعتدال در استان و کشور میدانند!!! «هدایتخواه»، «زارعی» و روی آن سکه «دهرابپور» بقلم «علی اکبر پاک»
۲- زارعی وامدار هیچ جریانی نیست و او را باید بنیانگذار اعتدال در کشور دانست در مطلب «غلام محمد زارعی «مدیون کیست؟ به قلم«محسن رشیدی مقدم»
استفاده از کلیدواژههای مشترک در هر دو نوشتار و زمان انتشار آنها جای تأمل دارد. از نظر محتوا نیز آنچه مشهود است اشتراک مبنایی و محتوایی است. این خود نشانه شتابزدگی طرفدارنش در حمایت از اوست و سعی بر استفاده از پروپاگاندای رسانهای دارند تا غبار انتقادهای تند و صریح مخالفانش را از چهره وی بزدایند. نویسندگان در معناشناسی و ارتباطش با عالم سیاست دچار بحران و مغالطه فکری شدیدی هستند.
از معنای لغوی اعتدال مطلع اما از خاستگاه سیاسی و مفهوم سازی و ارتباط معنایی آن با عالم سیاست ناآگاهند، علی الظاهر فراموش کردهاند اعتدال در سیاست اسم خاص تلقی میشود و معنای خاص دارد و به طیف خاصی اطلاق میشود، پس با ادله سطحی، مدلولی مبهم میسازند که ناشی از غوطه خوردن در احساسات و شخص پرستی است.
بر رد این بلوف سیاسی کافیست یادآور شویم در سال ۹۰ زارعی تا آخرین لحظه تلاشی نافرجام برای قرار گرفتن نامش در لیست جبهه متحد اصولگرایان «داشت (همایش جبهه متحد اصولگرایان با حضور حداد عادل، زارعی و هدایتخواه - زمستان ۹۰).
زارعی چون بهرامی از راست رانده شد اما برخلاف بهرامی زیرکانه عطای حزب گزینی در اردوگاه مخالف را به لقایش بخشید ومردم گرایی را برگزید. زارعی دانسته یا ندانسته در درک این مهم سیاسی لنگ میزند. مطابق آنچه آمد کنش سیاسی پس آیند فکر سیاسی است و حتی نسبت به حزب در ساختار تشکیلات جمعی نیز پس آیند است. این خرد جمعی و تصمیم سازمانی است که کنش سیاسی حزبی و فردی را نظاممند میکند.
زارعی اما راه عکس را در پیش گرفت. ابتدا نشستن بر کرسی مجلس سپس چانه زدن برای انتخاب و پیوستن به یک از جریانهای رایج سیاسی. برداشت» زارعی از اصل بازگشت به مردم سیری قهقرایی دارد بگونهای که در بدو نمایندگی مردم گرایی با رویکرد درک روشن از احوال جامعه پیشه کرد اما در ادامه به یک رویه معمول و عادت تبدیل شد و به وضوح در دام پوپولیسم» احمدی نژادی «گرفتار آمد.
حمایت از دولت در لفافه و حملات بیمحابا به اصلاح طلبان و نزدیکان دولت وگاه خود دولت از او یک مجهول الهویه سیاسی ساخته است. نقطه ضعف بزرگ» زارعی حلقه مشاوران و نزدیکان وی است کهگاه در مقام تصمیم گیرنده در انتخاب و چینش مدیران دخالت نمودند و در کسوت مشاور راهکارهای موفقی ارائه ندادند. براین اساس مدیریت زارعی را آنی و متأثر از اطرافیان میدانم.
زارعی چون بهرامی فردی اخلاق مدار و پر تلاش است و نقدهای وارده به وی برخلاف بهرامی که انتقاد اساسی به ریشههای فکری ایشان وارد است در حوزه عملکرد است نه چیز دیگری. سید باقر رقبای دیگری چه درون جناحی و چه خارج آن دارد که شرحش در این مقال کسالت آور است.
اصولگرایان تا کنون موضع گیری مهمی علیه موسوی نداشتهاند آنها امیدشان در رد صلاحیت سید باقر است پس ترجیح میدهند فروپاشی ساختار اصلاحات را از برون نظاره گر باشند.
سوال مهم این است: چه کسانی از حضور سید در عرصه هراسانند؟ با تشریح مختصر فوق جواب تا حدی روشن است هم اصولگرایان و هم برخی مدعیان اصلاح طلبی و حتی برخی از شخصیتها در درون جریان اصلاحات. هدف برخی خودیها به حاشیه راندن سید تحت عناوین مختلف و با حربه رسانه و یارگیری، برای فتح جایگاه کنونی اوست.
تلاش مداوم برای به تقابل کشیدن» موسوی و تاجگردون با هدف ورود به مباحث قومیتی زنگ خطر جدی برای همگان است که از سوی برخی افراد بدان دامن زده میشود.
موسوی نیز چون دیگران از دایره نقد برون نیست. مخالفان وی او را به سبک چپهای رادیکال بیرحمانه به نقد میکشند البته نقدی که فقط مدعی است نه دارای برهان و راهکار. بر این اساس این نقدها را تخریب میدانم. باید پذیرفت علت العلل مشکلات چیز دیگری است. با همه این تفاسیر،موسوی کار سختی در پیش دارد و هریک از نامزدها پایگاه اجتماعی در بین اقشار خاص دارند.
طرفداران بهرامی در کوس اجماع اصلاح طلبان بر روی یک گزینه میدمند باری بهرامی خود فعلاً از دایره اصلاحات برون است و اجماع با غیرخودی بیشتر به فکاهی مانسته است.
البته دور از نظر نیست هم بهرامی و هم زارعی «خود را در لیست نهایی اصلاح طلبان و اعتدال گراها قرار دهند که این رهیافتی از بالا دارد که به جد پیگیر آن هستند و در صورت عدم تأیید موسوی بر روند اتفاقات پساموسوی تأثیر فراوان دارد. صرف نظر از تأیید یا عدم تأیید موسوی توسط شورای نگهبان حضور وی در عرصه انتخابات یک ضرورت است.
این مهم از آن رو است که حضور وی وحدت آفرین و گرمابخش خواهد بود. با کمی درایت، اتحاد و انسجام اصلاح طلبان با محوریت موسوی و استفاده از پتانسیل جوانان در راستای زمینه برای تحول بنیادین در پیشرفت و توسعه همه جانبه شهرستان و استان مهیا خواهد شد و این نیز رهاورد همین ضرور است.
اقای موسوی صبرتو ببر بالا