تاریخ انتشار
شنبه ۲ آبان ۱۳۹۴ ساعت ۲۳:۱۲
کد مطلب : ۱۳۳۴۶۲
بخت آقاش؛بخت کاکاش؛ یارو گفتنی هم رفت
۰
کبنا ؛بهنام عکاشه(کارگر سابق نفت و شاگرد حسین توکلی)
یک مثل قدیمی در شرکت نفتی ها هست که می گوید: نفتی ها دوبار می میرند.
یک بار مرگ واقعیست و بار دیگر وقتی که بازنشسته می شوند. اما در سال های اخیر مرگ دوگانه بیشتر نفتی ها در یک زمان رخ می دهد و حسین از آن دست آدم ها بود که هیچ گاه لذت فراغت از نفت را نکشید.
چه آن زمان که گوره را از این رو به آن رو کرد، چه آن هنگامی که در هشت سال جنگ زیر بمباران های عراق با استرس معمول نفتی ها دست و پنجه نرم می کرد و چه وقتی که از نفت رفت و انگار نرفت.
اوج فعالیت هایش در پرورش آینده نفت در نمکزدائی ها بود ک ه شرکت نفت گچساران را به لحاظ نیروی انسانی متخصص و جوان تا سال ها بیمه کرد.
اواخر دوره خدمتش در نفت همزمان شد با بازنشستگی بزرگانی در نفت که آسیب پذیری این صنعت را دوچندان و دورنمایی منفی را به چشم می داد و او بالاجبار گوشه انزوا را انتخاب کرد.
بعد از مهندس افکار و برات زاده و کیامرث بلوطی و با روند دوری نفت از تکنیک و آرامش، او به همراه علی وفائی یاور همیشگی اش به آموزش جوانان نفتی و نشستن در دفتری در گوشه ساختمان بهره برداری بسنده کرد تا بازنشسته شد.
حرصی که حسین برای فوتبال می خورد همپای عطشی بود که برای تعالی نفت داشت.
حسین مکتشف و مخترع بساری از ایده هائی بود که نه نامی برایش داشت و نه نانی و مانند همه جای این مرز و بوم، زحماتش به کام دیگران مصادره شد.
لوله های درون قلبش گرفتند. حسین که همه گِیج ها و لوله های نفت را می شناخت این را نشناخت. درست مانند مادرش که در این سال ها فرزندش را نشناخته بود.
او که فکر می کرد حسین فرزندی ندارد ظهر عاشورا بچه های را دید که حسین در نفت در حق آنها استادی کرده بود و نوجوانانی که در فوتبال برای آنان پنهانی مخارج اعزام به مسایقات را از جیبش مهیا می کرد و هنوز زود است برای شناختن حسین.
درست صبح تاسوعا حسین رفت و شام عاشورا برای مادر و خواهران او شامی غریبانه بود و چه زیبا که او همنام مولایش حسین بود.
یک مثل قدیمی در شرکت نفتی ها هست که می گوید: نفتی ها دوبار می میرند.
یک بار مرگ واقعیست و بار دیگر وقتی که بازنشسته می شوند. اما در سال های اخیر مرگ دوگانه بیشتر نفتی ها در یک زمان رخ می دهد و حسین از آن دست آدم ها بود که هیچ گاه لذت فراغت از نفت را نکشید.
چه آن زمان که گوره را از این رو به آن رو کرد، چه آن هنگامی که در هشت سال جنگ زیر بمباران های عراق با استرس معمول نفتی ها دست و پنجه نرم می کرد و چه وقتی که از نفت رفت و انگار نرفت.
اوج فعالیت هایش در پرورش آینده نفت در نمکزدائی ها بود ک ه شرکت نفت گچساران را به لحاظ نیروی انسانی متخصص و جوان تا سال ها بیمه کرد.
اواخر دوره خدمتش در نفت همزمان شد با بازنشستگی بزرگانی در نفت که آسیب پذیری این صنعت را دوچندان و دورنمایی منفی را به چشم می داد و او بالاجبار گوشه انزوا را انتخاب کرد.
بعد از مهندس افکار و برات زاده و کیامرث بلوطی و با روند دوری نفت از تکنیک و آرامش، او به همراه علی وفائی یاور همیشگی اش به آموزش جوانان نفتی و نشستن در دفتری در گوشه ساختمان بهره برداری بسنده کرد تا بازنشسته شد.
حرصی که حسین برای فوتبال می خورد همپای عطشی بود که برای تعالی نفت داشت.
حسین مکتشف و مخترع بساری از ایده هائی بود که نه نامی برایش داشت و نه نانی و مانند همه جای این مرز و بوم، زحماتش به کام دیگران مصادره شد.
لوله های درون قلبش گرفتند. حسین که همه گِیج ها و لوله های نفت را می شناخت این را نشناخت. درست مانند مادرش که در این سال ها فرزندش را نشناخته بود.
او که فکر می کرد حسین فرزندی ندارد ظهر عاشورا بچه های را دید که حسین در نفت در حق آنها استادی کرده بود و نوجوانانی که در فوتبال برای آنان پنهانی مخارج اعزام به مسایقات را از جیبش مهیا می کرد و هنوز زود است برای شناختن حسین.
درست صبح تاسوعا حسین رفت و شام عاشورا برای مادر و خواهران او شامی غریبانه بود و چه زیبا که او همنام مولایش حسین بود.
از بهنام هم تشکر بخاطر پوشش خوب تصویری مراسم مرحوم توکلی.