تاریخ انتشار
سه شنبه ۱۷ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۰۶:۵۳
کد مطلب : ۱۱۵۲۵۳
معادن سنگ شیشه بهمئی به کجا میرود؟
۰
کبنا ؛
مجید صائبفر*
در بازار و خیابانهایت که قدم بر می دارم جدا از آن حس ناسیونالیستی که نسبت به تو دارم،معضلات اجتماعی تأسف برانگیزی مقابل چشمانم ظاهر می شود که گویی راه حلی برای ریشه کن کردن و یا به حداقل رساندن آن ها نیست و کاملا طبیعی به نظر می رسند.
صحنه هایی که مشاهده کردن آنها گاهی موی تن حقیر را سیخ می کند،اما برای عده ای عادی جلوه می نمایند.
بزرگان عزیز!
آیا اصلا به مصائب و گرفتاریهای شهر خود فکر می کنید؟اصلا مفهوم گرفتاری یعنی چه؟ منطقهای که تازه سن آن دورقمی شده، شهرستانی که بافت سنتی حاکم، آن را لب پرتگاهی برده که با یک باد شدید به عمر آن خاتمه میدهد.
خودکار آبیام شاید برای متولیان امور سفید مینویسد، چرا که نمیبینند و نمیخواهند که ببینند.
مسائل و معضلات به وجود آمده در این شهر روز به روز بر سرعت خود میافزاید و جامعه را به بیبند و باری و سقوط به دهانه درهای به ارتفاع کوههای ماغر، حاتم و قلعه نادر میبرد.
کدام مسئول جوابگوست و چه وقت از خواب غفلت بیدار می شوند؟ خدا میداند!
شاید قلم حقیر تاثیری نداشته باشد اما حداقل فریادهایم را می زنم تا شاید این جماعت بیدار شود و مردم را از سقوط به دره معضلات اجتماعی نجات دهند.
از غارت کردن معادن سنگ شیشه که در منطقه وجود دارد و معلوم نیست استخراج آن به کجا می رود و چه سودی برای ما دارد.
به شخصه معتقدم یکی از عواملی که بتواند باعث عمران، آبادی و توسعه این شهرستان شود همین معادنی هستند که عامه از آن بیگانه اند. معادنی که می توان با استفاده از احداث کارخانه و استخراج قانونی از آنها، روند روبه رشد توسعه و اشتغال را در این شهرستان سرعت بخشید.
از بیکاری و فقر جوانانی عرض کنم که با وجود شرایط سخت اقتصادی خانواده ها به تحصیل پرداختند و در حال حاضر چیزی جز طناب دار و مصرف داروهای اعتیاد آور نصیب آنها نشد.
از مسئولان و عزیزانی که فقط در شرایط حاد برای پست و مقامشان مردم را می شناسند و آنهایی که با هزار وعده آنچنانی برای گرفتن رای به خانه های مردم می روند.
از بی آبی منطقه بگویم که با وجود شرایط و زمین مساعد برای کشت بعضی محصولات همچنان بی آب ماند.
از نهادی بگویم که جلوی کشاورز را میگیرد تا نتواند از دریاچه آب الوان استفاده کند. همچنین مانعی زدند تا نتوان از آب سیاه شیر استفاده شود و زمین های اطراف سیاه شیر،ممبی،کت،آب الوان،سرآسیاب که مطمئنا برای کشت محصولاتی چون برنج، ذرت، انار، انگور، پرتقال، نارنجی، گوجه، بادمجان، خارک، پیاز، لیمو، خیاز سبز، سبزی، بادام و ... اما بی آب ماندند و ماندند.
از خودکشی جوانان و نوجوانانی و بالارفتن سطح طلاق بگویم که خود باعث بالا رفتن انحرافات اجتماعی و ناهجاری در سطح جامعه می شود.
بدون شک از عجیب ترین شهر های ایران در این دو معضل هستیم و مسئولان عزیز به جای کشف راه حلی برای آن، مانعی برای دو گروه از جمله جامعه شناسان و روانشناسان به وجود آورده اند تا نتواند با تحقیقات و پژوهش های علمی خود راهی برای به حداقل رساندن این معضلات پیدا کنند.
از گرایش برخی جوانان و نوجوانان به اعتیاد در سطح شهرستان بگویم که روند آن روبه افزایش است و نهادهای مربوطه دست روی دست گذاشته و منتظر کیستند؟ خدا می داند.
از برخی رفتگرانی بگویم که به جای تنظیف شهر و جداول، به دنبال جمع آوری قوطی های کهنه اند تا بتوانند با پول آنها شامپو و تاید بگیرند.
از بنرهای نصب شده در خیابان های شهر بگویم که هر روز مراسم و برنامه هایی برگزار می شود اما از بنری با موضوع اجلاس تخصصی بررسی معضلات اجتماعی خبری نیست که نیست.
بنده با تمام این وجود به شهرم افتخار می کنم اما برای فرصت هایی که برای ارتقای فرهنگ آن پیش آمده و عده ای از آن استفاده نمی کنند،غطبه می خوردم و میدانم که مردم بهمئی این فرصت سوزی ها را از هیچ مسئولی نمی پذیرند.
*دانشجوی کارشناسی جامعه شناسی دانشگاه یاسوج
مجید صائبفر*
در بازار و خیابانهایت که قدم بر می دارم جدا از آن حس ناسیونالیستی که نسبت به تو دارم،معضلات اجتماعی تأسف برانگیزی مقابل چشمانم ظاهر می شود که گویی راه حلی برای ریشه کن کردن و یا به حداقل رساندن آن ها نیست و کاملا طبیعی به نظر می رسند.
صحنه هایی که مشاهده کردن آنها گاهی موی تن حقیر را سیخ می کند،اما برای عده ای عادی جلوه می نمایند.
بزرگان عزیز!
آیا اصلا به مصائب و گرفتاریهای شهر خود فکر می کنید؟اصلا مفهوم گرفتاری یعنی چه؟ منطقهای که تازه سن آن دورقمی شده، شهرستانی که بافت سنتی حاکم، آن را لب پرتگاهی برده که با یک باد شدید به عمر آن خاتمه میدهد.
خودکار آبیام شاید برای متولیان امور سفید مینویسد، چرا که نمیبینند و نمیخواهند که ببینند.
مسائل و معضلات به وجود آمده در این شهر روز به روز بر سرعت خود میافزاید و جامعه را به بیبند و باری و سقوط به دهانه درهای به ارتفاع کوههای ماغر، حاتم و قلعه نادر میبرد.
کدام مسئول جوابگوست و چه وقت از خواب غفلت بیدار می شوند؟ خدا میداند!
شاید قلم حقیر تاثیری نداشته باشد اما حداقل فریادهایم را می زنم تا شاید این جماعت بیدار شود و مردم را از سقوط به دره معضلات اجتماعی نجات دهند.
از غارت کردن معادن سنگ شیشه که در منطقه وجود دارد و معلوم نیست استخراج آن به کجا می رود و چه سودی برای ما دارد.
به شخصه معتقدم یکی از عواملی که بتواند باعث عمران، آبادی و توسعه این شهرستان شود همین معادنی هستند که عامه از آن بیگانه اند. معادنی که می توان با استفاده از احداث کارخانه و استخراج قانونی از آنها، روند روبه رشد توسعه و اشتغال را در این شهرستان سرعت بخشید.
از بیکاری و فقر جوانانی عرض کنم که با وجود شرایط سخت اقتصادی خانواده ها به تحصیل پرداختند و در حال حاضر چیزی جز طناب دار و مصرف داروهای اعتیاد آور نصیب آنها نشد.
از مسئولان و عزیزانی که فقط در شرایط حاد برای پست و مقامشان مردم را می شناسند و آنهایی که با هزار وعده آنچنانی برای گرفتن رای به خانه های مردم می روند.
از بی آبی منطقه بگویم که با وجود شرایط و زمین مساعد برای کشت بعضی محصولات همچنان بی آب ماند.
از نهادی بگویم که جلوی کشاورز را میگیرد تا نتواند از دریاچه آب الوان استفاده کند. همچنین مانعی زدند تا نتوان از آب سیاه شیر استفاده شود و زمین های اطراف سیاه شیر،ممبی،کت،آب الوان،سرآسیاب که مطمئنا برای کشت محصولاتی چون برنج، ذرت، انار، انگور، پرتقال، نارنجی، گوجه، بادمجان، خارک، پیاز، لیمو، خیاز سبز، سبزی، بادام و ... اما بی آب ماندند و ماندند.
از خودکشی جوانان و نوجوانانی و بالارفتن سطح طلاق بگویم که خود باعث بالا رفتن انحرافات اجتماعی و ناهجاری در سطح جامعه می شود.
بدون شک از عجیب ترین شهر های ایران در این دو معضل هستیم و مسئولان عزیز به جای کشف راه حلی برای آن، مانعی برای دو گروه از جمله جامعه شناسان و روانشناسان به وجود آورده اند تا نتواند با تحقیقات و پژوهش های علمی خود راهی برای به حداقل رساندن این معضلات پیدا کنند.
از گرایش برخی جوانان و نوجوانان به اعتیاد در سطح شهرستان بگویم که روند آن روبه افزایش است و نهادهای مربوطه دست روی دست گذاشته و منتظر کیستند؟ خدا می داند.
از برخی رفتگرانی بگویم که به جای تنظیف شهر و جداول، به دنبال جمع آوری قوطی های کهنه اند تا بتوانند با پول آنها شامپو و تاید بگیرند.
از بنرهای نصب شده در خیابان های شهر بگویم که هر روز مراسم و برنامه هایی برگزار می شود اما از بنری با موضوع اجلاس تخصصی بررسی معضلات اجتماعی خبری نیست که نیست.
بنده با تمام این وجود به شهرم افتخار می کنم اما برای فرصت هایی که برای ارتقای فرهنگ آن پیش آمده و عده ای از آن استفاده نمی کنند،غطبه می خوردم و میدانم که مردم بهمئی این فرصت سوزی ها را از هیچ مسئولی نمی پذیرند.
*دانشجوی کارشناسی جامعه شناسی دانشگاه یاسوج